جمع آوری و خلاصه:هانیه سخایی

نویسنده :چیپ هیث و دن هیث

چیپ هیث و دن هیث

درباره نویسنده:

چیپ هیث:استاد برای جوانانthriv یک دانشگاه آمریکایی است.او بنیاد استاد رفتار سازمانی در دانشکده تحصیلات تکمیلی، نویسنده مشترک چندین کتاب است. وی دانش آموز برجسته از الیزابت گربر نیز می باشد.

ون هیث: به همراه CASEنویسنده،سخنران و همکار آمریکایی در مرکز برادرش چیپ هیث ،در تالیف چهار کتاب با عنوان ۱_چگونه تغییر کنیم؟ ۲_تعیین کننده ۳_قدرت لحظه ها ۴_تلاش برای حل مشکلات ، را در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد.

چکیده:

موضوع اصلی این کتاب مسئله و نیاز فراگیری است. که تقریباً دغدغه بیشتر مردم است .همه ی ما دوست داریم وقتی موضوع مهمی را بیان میکنیم دیگران به آن توجه کنند اثرگذار باشیم و پیاممان ماندگار شود .گاهی اوقات کسی به ایده‌ها و پیام‌های ما توجه نمی‌کند، و به خوبی نمی تواند آن را درک کند و فراموشش می کند. ما مطالعه این کتاب را به تمام افرادی که قصد دارند با هر ابزاری پیام مهمی را به مخاطبان خود برساند توصیه می‌کنیم.

 

خلاصه کتاب:

آنچه ماندگار میشود:

دوست یکی از دوستان ما به خاطر نوع کارش ،زیاد مسافرت می رود .بگذارید او را دیوید بنامیم. دیود به تازگی برای شرکت در جلسه مهمی با مشتریانش به آتلانتیک سیتی رفته بود، که بعد از جلسه چند ساعتی تا پرواز وقت  داشت .برای استراحت به کافه رفت. دیوید در افکار خودش غرق که فردی نزدیکش شد و پیشنهاد داد تا با هم قهوه بنوشند و گپی بزنند .با اینکه متعجب شده بود، پذیرفت غریبه به سمت پیشخوان رفته و با دو فنجان قهوه بازگشت، یکی برای خودش و یکی برای دیوید . دیوید از او تشکر کرد و آن را نوشید، این آخرین چیزی بود که  دیوید قبل از اینکه دراز کش در وان حمام هتل و غوطه ور در یخ بیدار شود، به یاد می‌آورد.

او دیوانه وار نگاهی به اطراف انداخت تا بفهمد کجاست و چگونه سر از آنجا درآورده است ،سپس یادداشتی در کنارش پیدا کرد .”تکان نخور به ۹۱۱ زنگ بزن.”

او به ۹۱۱ زنگ زد و وضعیت خود را توضیح داد. انگشتش به خاطر یخ بی حس شده بود. اما کسی که آن سوی خط بود به طرز عجیبی با این موقعیت آشنایی داشت. او گفت: آقا از شما می‌خواهم که با دقت و آرامی به پشت خود دست بزنید. لوله‌ای از قسمت پایینی کمر شما بیرون آمده است؟

او مضطرت  به پشتش دست کشید .بله!!!لوله‌ای از پشتم بیرون زده است .اپراتور گفت :آقا نترسید یکی از کلیه های شما از بدنتان خارج شده است ،در این شهر گروهی از دزدان و اعضای بدن فعالیت می‌کنند و این بار شما را هدف قرار داده بودند. ماموران اورژانس در راه هستند. تا رسیدن آنها از جایتان تکان نخورید.

شما یکی از موفق‌ترین افسانه های شهری۱۵ سال گذشته  را خواندید.نخستین سرنخ، آغاز معمول اینگونه داستان‌هاست:« دوست یکی از دوستان ما…» .

آیا تا به حال توجه کرده‌اید که زندگی دوستان دوستان ما خیلی جذاب تر از زندگی خود دوستانمان است؟

ممکن است داستان دزدی کلیه را قبلا هم شنیده باشید که صدها صورت مختلف از این داستان میان مردم پخش شده است و تمام آنها سه عنصر مرکزی مشترک دارند: *نوشیدنی مسموم

*وان پر از یخ:

انگیزشی

 

*جمله اصلی؛ کلیه دزدیده شده. در یکی از صورت های این داستان مرد متاهلی نوشیدنی مسمومی را از زن بدکاره ای می گیرد که به اتاقش در لاس وگاس دعوت کرده بود: بازی اخلاقی با کلیه .

داستان دزدی کلیه را با این متن که برگرفته از اعلامیه سازمانی غیر انتفاعی است را مقایسه کنید:” انجمن فراگیر به طور طبیعی خود را معطوف به منطق بازگشت سرمایه می‌کند که می‌تواند بر اساس تجربیات کنونی مدل شود.” متن به این صورت می‌شود و این گونه ادامه می یابد که” عاملی که بر جریان منابع وارده به موسسه فشار می‌آورد این است ،که اغلب مواقع کمک کنندگان برای کسب اطمینان از پاسخگویی یا الزامات قاطع برای اهدا کردن پول وارد بازی می شوند.”

فرض کنید هم اکنون کتاب را می بندید و یک ساعت استراحت می‌کنید؛ نه تا استراحت هم نکنید بلکه بلافاصله به دوستی زنگ بزنید و متن را بدون اینکه از رو بخوانید برای او بازگو کنید.موفق باشید!!

مقایسه منصفانه است؟ مقایسه افسانه های شهری با یک متن منتخب بد.مسلما نه. اما موضوع اینجا جالب می‌شود: در مثال بالا را دو قطب طیف به یادماندنی بودن در نظر بگیرید ،کدام یک به ارتباطی که در محل کار با آن سر و کار دارید نزدیکتر به نظر می آید؟

اگر مانند بیشتر مردم باشید محل کار شما تمایل به سمت قطب سازمان غیر انتفاعی به عنوان ستاره قطبی دارد. شاید این موضوع کاملاً طبیعی باشد؛ بعضی از ایده ها ذاتا جذابند و بعضی دیگر نیستند.باند دزدی اعضای بدن ذاتاً جالب است! و استراتژی مالی سازمانی غیر انتفاعی به طور ذاتی جالب نیست؛این تقابل بحث طبیعت ایده در برابر پروراندن آن است؛ایده ها جذاب متولد شده‌اند یا جالب ساخته می‌شوند؟

دراصل این کتاب کتابی پرورشی است.

پس ما چگونه ایده های خود را به گونه‌ای بپروران ایم که در جهان موفق باشند؟ بسیاری از ما نمی‌دانیم که چگونه ایده های خود را به طور موثری منتشر کنیم و آنها را متمایز کنیم. معلم زیست شناسی ۱ ساعت برای توضیح “میتوز” و وقت صرف می‌کند، و هفته بعد فقط سه دانش‌آموز به یاد می‌آورند که میتوز چیست. مدیری برای رونمایی از استراتژی جدید شرکت سخنرانی غیرجذابی می‌کند و کارمندان با ذوق و شوق سرشان را تکان می‌دهند، و روز بعد کارکنان تولید را می‌بینید که همچنان کار قبلی را انجام می‌دهند.اغلب، ایده‌های خوب، سخت موفق می‌شوند. اما داستان مسخره دزدی کلیه بدون وجود هیچ منبعی که آن را تایید کند مدام منتشر می‌شود .  چرا؟ آیا به این دلیل است که داستان کلیه سرقت شده نسبت به سایر موضوع‌ها خریدار بیشتری دارد؟ یا آیا می‌توان ایده ی درست و مفید را هم به خوبی ایده ی نادرست منتشر کرد؟

داستان دزدی کلیه به خاطر سادگی ،ملموس بودن، احساسی بودن، خریدار بیشتری دارد.

                                                                                                             این کتاب کتابی پرورشی است. 

 

ساده:

کوچکترین اقدامی در ارتش آمریکا نیازمند برنامه‌ریزی گسترده‌ای است که منشاء آن می‌تواند فرمان رئیس جمهور ایالات متحده باشد. رئیس جمهور به رئیس ستاد مشترک فرمان می دهد و پارامترهای عملیات را را مشخص می‌کند ،سپس فرمان ها و برنامه ها به طور متوالی به سمت پایین جاری خواهد شد از ژنرال ها به سرهنگ ها و سرهنگ ها به فرماندهان.

برنامه ها تقریبا کاملا اند و “طرح مانور” و “مفهوم آتش” را مشخص می‌کنند این‌که هر واحد چه باید بکند ، از چه تجهیزاتی استفاده خواهد شد ،جنگ افزارها و مهمات چگونه جایگزین خواهند شد و مواردی از این دست. دستورها به حدی مشخص می‌شوند که اقدامات تک‌تک سربازان پیاده را در هر لحظه هدایت می‌کنند.

ارتش انرژی زیادی برای برنامه‌ریزی صرف می کند و فرآیندهای طی سالها اصلاح شده است . سیستم ارتش اجازه ابلاغیه ها است. تنها یک اشکال وجود دارد : بیشتر نقشه ها و برنامه ها بدون استفاده می‌مانند . سرهنگ تام کولیتز رئیس بخش علوم رفتار و وست پوینت می گویند:”عبارتی قدیمی که اغلب از آن استفاده می‌کنیم این است: هیچ برنامه‌ای در مقابله با دشمن پایدار نمی‌ماند. شما ممکن است سعی بر جنگیدن بر اساس نقش تان داشته باشید، اما دشمن نیز نقشه ی خود را بازی می‌کند. اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی روی می‌دهد. آب و هوا تغییر می‌کند،تاسیسات مهمی از بین می‌رود، دشمن فراتر از حد انتظار عمل می‌کند. بیشتر شکست‌های ارتش به این علت است که تاکید زیادی بر روی تهیه نقشه می‌کنند که ۱۰ دقیقه مانده به نبرد بی استفاده می‌شود.”

این چالش ارتش درست مانند این است که دستورالعملی برای یکی از دوستان خود بنویسید بر اساس آن از طرف شما شطرنج بازی کند. درست است که قوانین بازی را خوب بلدید و احتمال دارد درباره دوستتان و حریفش نیز اطلاعات زیادی داشته باشید ،اما اگر سعی کنید دستورالعمل حرکت به حرکت را بنویسید، شکست خواهید خورد.شما نمی توانید بیش از چند حرکت را پیش بینی کنید . به محض اینکه حریف حرکت غیرمنتظره انجام دهد، دوست شما باید نقشه ی با دقت طراحی شده شما را دور بیندازد و به فکر و غریزه ی خودش تکیه کند.

سرهنگ کولیتز می گوید: “ما با گذشت زمان بیشتر و بیشتر فهمیده ایم که چه چیزی  افراد را در عملیات پیچیده موفق می کند .”او اعتقاد دارد که برنامه ها از این جهت که نشان می دهند برنامه‌ریزی انجام شده است ، مفید هستند. فرآیند برنامه‌ریزی افراد را مجبور می‌کند که درباره مسائل صحیح فکر کنند.

هیچ برنامه ای در مقابله ل دشمن پایدار نمیماند.شکی نیست که این اصل برای افرادی که تجربه ی نظامی ندارند طنین خاصی ندارد.هیچ برنامه ی فروشی در برابر مشتری پایدار نمی ماند.هیچ برنامه ی درسی در برابر نوجوانان پایدار نمی ماند.

 

                                               ما با گذشت زمان بیشتر و بیشتر فهمیده ایم که چه چیزی  افراد را در عملیات پیچیده موفق می کند ،آن هم “سادگی” است.

 

در این محیط غیرمنتظره، پر سرو صدا وآشفته،ماندگار کردن ایده ها بسیار دشوار است.اولین گام برای موفقیت این است :”ساده باشیم”.

ساده بودن به معنای” ساده سازی سطح پایین “یا “عبارت کوتاه “نیست .برای ساده بودن نیازی نیست از کلمات یک بخشی استفاده کنید ،منظور ما از ساده بودن این است که” فهمیدن مغز آینده ” باید ساده باشد.

“فهم مغزآینده”به معنی ساده سازی ایده تا دستیابی به کلیدی‌ترین جوهره آن است. برای رسیدن به مغزایده، باید عناصر غیر ضروری و نامربوط آن را وجین کرد.

 

غیر منتظره:

پیش از پرواز هواپیماها مسافری و با فرمان “FAA”مهماندار موظف است دستورالعمل ایمنی را بخواند.همه ما آن را شنیده‌ایم خروجی ها کجا هستند. در هنگام “تغییر ناگهانی فشار کابین” چه کار باید انجام داد ، چگونه از صندلی به عنوان وسیله شناور استفاده کنیم و چرا نباید در دستشویی ها سیگار کشید .دستورالعمل ایمنی پرواز ممکن است محیط پیام‌رسانی دشواری باشد .هیچ کس به چیزی که بیان می‌شود اهمیت نمی دهد. مهماندار اهمیت ‌نمی دهد. مسافران اهمیتی نمی‌دهند . این دستورالعمل را می‌توان به خوبی با سخنرانی هایی که مجلس را به تأخیر می‌اندازند مقایسه کرد. چه اتفاقی می‌افتاد اگر از شما می خواستند  این دستورالعمل را تهیه کنید ؟و بدتر از آن اگر واقعاً میخواستید مسافران به آن گوش دهند چه؟ چگونه آن را انجام می دادید؟

مهمانداری کار نه دقیقاً با چنین موقعیتی مواجه شده بود و این مسئله را با خلاقیت حل کرد .او در پروازی از دالاس به سن دیه گو چنین گفت:اگر برای چند لحظه کوتاه به من گوش بدهید، بسیار خوشحال خواهم شد تا به این موارد ایمنی اشاره کنم.

اگر بعد از سال ۱۹۶۵ سوار اتومبیل نشده است بدانید که مناسب ترین راه برای بستن کمربند ایمنی آن است که آن را در سگک قرار دهید. برای باز کردن سگک آن را بگیرید و آن را بالا بکشید تا کمربند باز شود.

شاید پنجاه راه برای ترک معشوق خود داشته باشید، اما برای ترک این هواپیما ،فقط شش راه وجود دارد: دو درب خروجی جلو ، دو پنجره متحرک روی بال، و دو درب خروجی در قسمت انتهایی هواپیما . همانطور که چراغ های سفید و قرمز راهروهای دیسکو راه فرار را نشان می‌دهند، علائم بالای سرتان نیز خروجی های هواپیما را نشان می‌دهند. خب شوخی کردم.

طولی نکشید که مسافران خود را با نمایش طنز وود وقف دادند.

اولین مشکل در ارتباطات جلب توجه افراد است. مغز ما به گونه ای طراحی شده که با زیرکی خاصی از تغییرات آگاه می‌شود ، طراحان هوشمند محصولات به خوبی از این ویژگی انسان آگاهی دارند و تلاش می‌کنند و برای جلب توجه استفاده کنندگان در زمان مورد نیاز چیزی را در محصول تغییر دهند .

 

مملوس:

یک روزه گرم تابستانی روباهی در باغی می گشت. بر روی شاخه بلند تاکی چند خوشه انگور رسیده دید .با خود گفت:” فقط مقداری برای رفع تشنگی می خواهم.” چند گام به عقب برداشت و با سرعت دوید و به سمت انگورها پرید، اما موفق نشد . دوباره بازگشت و تندتر در دوید و دوباره پرید .  باز هم نتوانست .دوباره و دوباره پرید تا وقتی که از خستگی زیاد تسلیم شد. در حالی که با تکبر از آنجا دور می شد گفت :«مطمئنم که این انگورها ترشند».

تحقیر کردن آنچه نمی توان به دست آورد آسان است.

حکایت روباه و انگور ایساپ نوشته است.به گفته هرودوتوس ،ایساپ زمانی برده بوده است(بعد ها آزاد شد).ایساپ تعدادی از ماندگارترین حکایتهای تاریخ جهان را نوشته است که همه ما او را شنیده‌ایم :«داستان لاک پشت و خرگوش »،«چوپان دروغگو»،«غاز تخم طلا »،«گرگ در لباس میش» و بسیاری حکایت های دیگر.

احتمالا اگر بعد از گذشت هزاره ها تنها یکی از حکایت های او کماکان میان مردم پخش شود، آن حکایت «روباه و انگور» خواهد بود.

حتی خوانندگان انگلیسی زبانی که هیچگاه حکایت روباه و انگور را نشنیده‌اند عبارت «انگور ترش» را که چکیده مفهوم اخلاقی  داستان است، می‌شناسند. حکایتهای ایساپ به سراسر جهان سفر کرده است . مجاری ها به زبان خودشان عبارت «انگور ترش»را به کار می برند.چینی ها می‌گویند «انگورها به این دلیل ترش اند که دستتان به آن نمی رسد.»در سوئد اندکی رنگ محلی به آن اضافه شده است :«روباه گفت سماق کوهی ترش است»

تحقیر کردن آنچه نمی توان به دست آورد آسان است

 

واضح است که ایساپ یکی از نقص های همگانی انسان‌ها را به نمایش می کشد. این حکایت اگر نشان‌دهنده حقیقتی عمیق درباره طبیعت انسان نبود،۲۵۰۰ سال دوام نمی آورد . اما حقایق عمیق بسیاری وجود دارند که در زبان روزمره رسوخ نکرده‌اند و در فرهنگ های گوناگون به آنها فکر نمیشود.این حقیقت، به این دلیل روشی که مطابق آن بیان شده، ماندگار شده است .تصاویر  مملوسی که توسط حکایت فراخوانی می شود؛ انگور، روباه ،بیان نکته اهانت‌آمیز درباره انگور های ترش، به پیام امکان ماندگاری می‌دهند. احتمالاً اگر ایده های ایساپ در قالب نصایح ایساپ نوشته می‌شدند،مثلاً به صورت «هنگامی که شکست می‌خورید احمق و تندخو نشوید» طول عمرشان کوتاه‌تر می‌شود.

جهان به حکایت های بیشتری نیاز دارد .در جهان وب، سایتی اقدام به ارائه ابزاری به نام «تولید کننده کلمات وزوزی کسب و کار »کرده است.

مراجعه کنندگان می توانند با ترکیب کلمه هایی از سه ستون، کلمه های وزوزی شخصی خود را تولید کنند این کلمات و عباراتی نظیر« مهندسی مجدد دو جانبه بر اساس هزینه »،«پارادایم نظری مشتری محور» را می سازند . به هر حال تمام این عبارات همچون کلمه‌ای وزوزی پذیرفتنی به گوش می‌رسند. معلمان نیز کلمات وزوزی خودشان را دارند :مهارت های فوق شناختی، محرک‌های درون‌زا ، ارزیابی پورتفولیو ، مناسب برای توسعه .

زبان اغلب انتزاعی است ،اما زندگی انتزاعی نیست. معلمان به دانش آموزان نبردها، حیوانات و کتاب‌ها را آموزش میدهند. پزشکان مشکلات شکم، پشت و قلب را درمان می‌کنند. شرکت‌ها نرم‌افزارها را تهیه می‌کنند ،حتی انتزاعی ترین استراتژی های کسب و کار در نهایت باید به صورت فعالیت‌های مشهود انسانها در بیاید. فهم و فعالیتهای مشهود بسیار آسان تر از درک بیانیه های انتزاعی استراتژی است:

همانطور که دشنام روباه به انگور از گزارشی درباره ی روان انسان آسانتر فهمیده می شود.انتزاع ،فهم ایده و به خاطر آوری آن را دشوار می‌کند . همچنین هماهنگی فعالیت ها را با دیگرانی که ممکن است تعبیرهای متفاوتی از آن انتزاع ر داشته باشند،مشکل تر می کند. مملوس بودن برای اجتناب از چنین مشکلاتی به ما کمک می کند.

 

                                                                                  زبان اغلب انتزاعی است ،اما زندگی انتزاعی نیست.

 

معتبر:

چه چیزی سبب می‌شود که افراد ایده ها را باور کنند ؟ پاسخ این سوال برای یک ایده جاه‌طلبانه چگونه خواهد بود؟ پاسخ این سوال برای یک ایده ی جاه‌طلبانه چگونه خواهد بود؟ بیایید با پاسخ‌های واضح آغاز کنیم .ما باور می کنیم، چون والدینمان یا دوستانمان باور دارند .ما باور داریم، زیرا تجربه ای داشتیم که باورهایمان را هدایت کرده است .ما باور داریم ،  به علت اعتقاد دینمان .ما باور داریم، چون به منابع صلاحیت‌دار اعتماد داریم..  خانواده، تجربیات شخصی و اعتقادات نیروهای قدرتمند هستند که خوشبختانه ما بر شیوه هایی که این نیروها بر افراد  تاثیر می‌گذارند،هیچ کنترلی  نداریم . ما نمی‌توانیم نظراتمان را از طریق مادر افراد اعلام کنیم تا به آن اعتبار بخشیم.  ما نمی توانیم پاورپوینتی بسازیم که اعتقادات محوری افراد را خنثی کند. اگر تلاش کنیم که مخاطب مرددی را قانع کنیم  تا پیام جدید را باور کند ،در واقع در حال مبارزه با نبردی دشوار با یک عمر درگیری شخصی و روابط اجتماعی او هستیم.

 

انگیزشی

 

به نظر می‌رسد که نمی‌توانیم کار زیادی در برابر آنچه افراد به آن باور دارند، انجام دهیم.اما اگر درباره ی توانایی‌مان برای اثرگذاری بر باورها شک داریم، باید نگاه مختصری به ایده‌ها به طور طبیعی ماندگار بیندازیم، زیرا برخی از آنها ما را قانع کردند که چیزهای کاملاً باورنکردنی را باور کنیم.

سال ۱۹۹۹ پیامی به صورت ایمیل در اینترنت گسترش یافت و افراد مدام آن را به یکدیگر ارسال می کردند .این پیام ادعا می‌کرد که یک کشتی حامل موز از مبدا کاریستاریکا با عفونت پوستی که به نام باکتری  گوشتخوار نیز شناخته می‌شد،آلوده شده است. به افراد اخطار شده بود که طی سه هفته آینده موز خریداری نکنند و اصرار داشت که اگر بعد از خوردن موز دچار کهیر و جوش های پوستی شدن به دنبال مراقبتهای درمانی باشند!!! همچنین این ایمیل اخطار می‌داد که «عفونت پوستی ناشی از این باکتری بسیار دردناک است و  در هر ساعت ۲ تا ۳ سانتیمتر را از گوشت از بین می‌برد .قطع عضو محتمل است و ممکن است نیز مرگ در پی داشته باشد .»ایمیل ادعا کرده بود که سازمان غذا و دارو( اف.دی.ای) به این دلیل از اعلام اخطار عمومی خودداری می کند که این کار ممکن است سبب ترس عموم مردم در کشور شود.( به نظر می رسد که ناپدید شدن چند سانتی‌متر از گوشت احتمالاً برای ایجاد وحشت کافی باشد حتی اگر اف.ای.دی در این زمینه پیامی نداده باشد). این پیام منسوب به سازمان تحقیقاتی منهیم بود .

شایعه شگفت‌انگیز در بین همه منتشر شد، زیرا جریانی از منابع موثق در آن وجود داشت. پیام را سازمان تحقیقات منهیم منتشر کرده است !و سازمان غذا و دارو نیز از مشکل خبر دارد! به سازمان تحقیقات منهیم و اف.ای.دی  عنوان تقویت کننده های اعتبار استناد شده بود. صلاحیت آنها موجب شد تا ما در مورد چیزی فکر کنیم که در غیر این صورت آن را یک جمله از جمله باورنکردنی به حساب می آوریم :عفونت پوستی که۳ سانتی‌متر از گوشت در یک فرد از بین می‌برد؟ اگر این مسئله صحت دارد چرا داستان را در اخبار عصر اعلام نکردند؟

همانطور که موزهای آلوده نشان دادند “صلاحیت” مبنی قابل اتکا برای اعتبار ایده هایمان است.

 

                                                               “صلاحیت” مبنی قابل اتکا برای اعتبار ایده هایمان است.

 

سوالات متداول:

۱_ایده ها جذاب متولد شده اند یا اینکه جالب ساخته می شوند؟

۲_چگونه مفهوم کلیدی ایده خود را پیدا کنیم؟

۳_این کتاب در زمینه تجارت نیز مهم است؟

۴_با خواندن این کتاب به چه چیزی دست پیدا میکنید؟

۵_چگونه ایده خود را واضح و روشن کنیم؟

۶_آیا میتوانید توجه افراد را به خود جذب کنید؟چگونه میتوانید آن را حفظ کنید؟

۷_چه کار کنیم که افراد ایده های ما را باور کنند؟

 

درباره هانیه سخایی:

 

هانیه سخایی مدیر گروه هنری” بیا “می باشد. ایشان معتقد هستند که اگر بازی را ترک نکنید دیر یا زود پیروز می شوید.و همیشه این تفکر در ذهن هانیه سخایی جاری است که مرز بین بدبختی و خوشبختی تنها داشتن یک کارت کتابخانه است . این ندا در هانیه سخایی زمزمه ای مااندگار است گه یا انجام بده یا انجام نده،سعی ام را می کنم معنا ندارد !!

مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۹۹ در حسابداری  از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.ولی علاقه مند به کارهای هنری بخصوص در حوزه کتاب و کتابخوانی است .هانیه سخایی  در  این اندیشه است که چطور می توانیم همه را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم.همیشه به این فکر می کند که چرا با وجود صدها سال پیدایش حرفه ای کتاب چرا هنوز مردم از مطالعه فرار می کنند .یک خبر خوب این است که هانیه  سخایی قصد دارد که روشی نوین در عرصه صنعت کتاب و کتابخوانی بوجود بیاورد.و گروهی از علاقه مندان به این حوزه را مدیریت می کند.

او علاقمند به تدریس و انجام پروژه های مرتبط با حوزه کتاب است و هم اکنون نیز در زمینه تولید کتاب های صوتی ،تصویری و پویا  مشغول به فعالیت می باشد. از آرزوهای هانیه سخایی  جهانی بدور از جهل و توهم دانایی  می باشد.از ویژگی های اصلی ایشان شرکت در کار گروهی است.