جمع آوری و خلاصه:هانیه سخایی
نویسنده:سام هورن
درباره نویسنده:
سام هورن متخصص فتنه است: نویسنده ، سخنران اصلی ، استراتژیست ارتباطات و مربی اجرایی مشهور در جهان است. سام هورن ، بنیانگذار و مدیر عامل آژانس فتنه ، مأموریت دارد که به مردم کمک کند ارتباطات با کیفیت ایجاد کنند که برای همه افراد درگیر ارزش افزوده است.
چکیده:
بسیاری از مردم در برابر کسانی که با آنها بد برخورد می کنند ،نمیدانند چه کنند و چه بگویند. بیشترمردم یا رفتاری ملایم میکنند و یا در سکوت و رنج میبرند، که هیچ یک از این واکنش ها سودمند نیست.
این کتاب به شما کمک می کند در برخورد با رفتارهای نامعقول آمادگی داشته باشید. هیچ کس از مصاحبت افراد بدقلق لذت نمی برد.اما این هم بخشی از زندگی روزمره است. این کتاب روشهای ماهرانه ای به شما می آموزد که افراد بدقلق و بد زبان را خلع سلاح کنید و روابط اجتماعی تان کمتر با تنش همراه باشد و زندگیتان لذت بخش تر.
خلاصه کتاب:
بخش اول : پاسخ به جای واکن
غلبه بر درماندگی
واژه عصبانیت یک حرف کمتر از خطر دارد.
وقتی کسی حرفی ناروا به نو بزند،چه میکنی؟
ساکت میمانی چون نمی دانید چه بگویید؟یا وقتی به خانه می روی دائم در این فکری که میبایست چه واکنشی نشان میدادی؟
طبیعی است که وقتی کسی داد بزند یا بابت چیزی سرزنشت کند که اصلا تقصیر تو نبوده دلخور بشوی.ممکن است فکر کنی: “منصفانه نیست” یا ” تو چقدر احمق و پستی!” یا ” اصلا حالش را ندارم با کثافتی مثل تو دهن به دهن بشوم”.
این واکنش ها قابل درک است،صرفاً موقعیت را بدتر میکند. چرا؟ احساسات نسنجیده جوی خصمانه به وجود میآورد و احساسات منفی را تشدید میکند. در واقع، گام به گام شدن با واکنش اولیه، به جای اینکه کمک می کند باعث ایجاد دردسر و رنجاندن میشود.
تمام اشتباهاتی که ما مرتکب شده ایم، تمام حماقت هایی که ناظرش بودهایم، تمام خطاهایی که از ما سر زده، همه و همه ناشی از عمل بدون فکر است.
حالا باید چه واکنشی نشان دهیم؟
با درک این مطلب وقتی از دست کسی عصبانی هستی، احتمالاً همه چیز را از دید خودت میبینی. برای اینکه مسائل را از دید دیگران را ببینیم، از عبارت همدلانه” من چه احساسی دارم”، “اگر به جای او بودم چه احساسی داشتم” !یا” اگر این اتفاق برای من می افتاد چه احساسی داشتم” استفاده کن. این عبارات به قدری است که باعث میشود با تجربه موقعیت طرف مقابل، احساس نفرت شدید از بین برود.شاید از رفتار دیگران خوشت نیاید، عبارت همدلانه کمک میکند که آن را درک کنی. اگر موقع عصبانیت یک لحظه بردباری به خرج دهید،از ۱۰۰ روز پشیمانی و تاسف خلاص می شوید. یک فیلسوف چینی می گوید: “بشر هر چه بیشتر بداند بیشترعفو میکند”
“بشر هر چه بیشتر بداند بیشترعفو میکند”
مهار جر و بحث از طریق شوخی:
اگر بتوانی به آن بخندی می توانی با آن زندگی کنی
در همین باره سم هورن می گوید: در فرودگاه سانفرانسیسکو روی یکی از ریل های متحرک راهروی طولانی ایستاده بودم که جنجالی در فاصلهی کمی جلوتر از من توجهم را جلب کرد. مردی بسیار قدبلند را دیدم که به سوی من می آمد و چند نفری به او اشاره می کردند و می خندیدند من از رفتار بد آنها جا خوردم و با خود گفتم که چقدر بیادب هستند.وقتی آن مرد قد بلند به من نزدیک شد ،فهمیدم که چرا آن جماعت خوشمزه گی
میکنند.آن مرد پیششرطی پوشیده بود که جلوی آن نوشته داشت بدین مضمون: نه،من بسکتبالیست نیستم. و وقتی از کنار من رد شد، برگشتم تا حرفی بزنم و قهقهه به هوا رفت ،چرا که پشت تیشرتو نوشته شده بود:تو کلاهبردار هستی؟
میبایست با آن مرد جوان زیرک آشنا میشود. بنابراین به سرعت از کنار مردم گذشتم و به دنبال او رفتم.بالاخره به او رسیدم و نفس زنان پرسیدم: این پیشرفت ملکه را از کجا آوردی؟
نیش او تا بناگوش باز شد و گفت: اینکه چیزی نیست. من یک عالم از این تی شرت ها دارم که یکی از آنها را بیشتر از همه دوست دارم. روی آن نوشته شده: من ۱۹۲ سانتی متر قد دارم و هوا آن بالا آفتابی است .
بعد بعد توضیح داد:”فقط ۱۶ تا ۱۸ سالگی سی وسه سانتیمتر رشد کردم. دلم نمیخواست از خانه بیرون بیایم چون هرجا میرفتم مردم به من متلک میپرانند. بالاخره مادرم گفت حالا که نمیتوانم خدمت مردم برسم ،همرنگ جماعت شوم .این هم فکر مادرم بود. حالا مشتاقم بیرون بیایم ، چون عوض اینکه بابت قدم خجالت بکشم از آن لذت میبرم.”
یادت باشد اگر خصوصیت یا حالتی داری که آزارت میدهد، بهتر نیست به جای اینکه بگذاری نا امیدت کند ،با آن تفریح کنی؟
دکمه های جوش آوردن خود را بشناس. چه چیزی باعث میشود عصبانی شوی؟مرتاض
برا گفته:” است خنده در حکم فنری است که ضربههای زندگی را ملایم می کند”
یاد بگیرید که در زندگی بخندید.این را یادتان باشد که وقتی دیگران را میخندانید آنان از شما خوششان میاید.
همدلی با افرادی که مشکل دارند:
وقتی یک دفعه فردی غمگین و ناراحت سردرد و دلش با تو باز شود چه میکنی ؟سعی میکنی او را تسکین بدهی؟
آنچه تو متوجهش نیستی این است که حرف هایی که با نیت خوب میزنی مثل:”آن قدرها هم بد نیست” یا “ای بابا، به قسمت خوب قضیه نگاه کن”،به جای اینکه به آدم غصهدار دلگرمی بدهد احساس بی اعتباری را در آن زنده می کند. استدلالهای نظیر:” از خودت انتظار نداشته باش که دفعه اول این کار را بی عیب و نقص انجام بدهی ” یا “فردا حالت بهتر میشود” نیز طرف را دل چرکین میکند ، وقتی کسی مشکل دارد و رنج میبرد فقط از تو همدردی میخواهد نه راه حل.
مردم نصیحت لازم ندارند، محتاج همیاری و مساعدت هستند.
پایان دادن سریع به گله و شکایت:
اگر کسی گله کند چه میکنی؟آیا سعی میکنی توضیح دهی که چرا او از آنچه در زمان نیاز میخواسته محروم مانده است؟این واکنش عادی است و متاسفانه باعث می شود شخص گلهمند بیشتر عصبانی شود . چرا ؟چون توجیه کردن حالت عذر و بهانه را دارد و فرد گلهمند با این احساس که عمل تو توجیه ناپذیر است خشمگین تر می شود.
تصور کن سرکارت هستی و تلفن زنگ میزند و هنوز گوشی را برنداشته ، شخصی که پشت خط است ، شروع به گله گذاری می کند:”این چه جور کار کردن است؟ من هفته پیش یک کاتالوگ از شما خواستم و هنوز به دستم نرسیده چرا این قدر طول کشیده؟”
تو باید بدانی که او واقعاً نمیخواهد بداند چرا اینقدر طول کشیده است و تو اگر بگویی:” چند تا از کارمند های ما سرما خوردهاند و بیمارندو به این دلیل کارهای اداری عقب افتاده” ،مشتری دلیل و توجیه را منطقی تلقی می کند اما شاید با تشر بگوید :”من حال و حوصله گوش دادن به تاریخچه بیماری کارمند های شما را ندارم. فقط می خواهم بدانم کاتالوگ را میفرستی یا نه ؟”
وقتی کسی گله میکند توجیه نکن. هیچ چیز مثل توجیه و توضیح ،وقت تلف کردن نیست.
از حالا به بعد هر وقت هر کسی گلایه کرد ،از خودت بپرس آیا حرفی که میزند واقعیت دارد؟اگر این طور است، فقط کافی است این عبارت جادویی را به کار ببرید “حق با شماست”
از حالا به بعد هر کسی گلایه کرد این جمله ی جادویی را بکار ببر :حق با شماست
معمولاً وقتی کسی ناراحت است دلیلی منطقی برای خود دارد، به جای اینکه توضیح بدهی اوضاع از چه قرار است ،آنچه را می گوید تایید کن و ببین در مورد کار چه کاری از دستت بر می آید . توجیه و توضیح صرفاً بحث را طولانی میکند.
کنار کشیدن موقرانه از جر و بحث
ظکسی که معتقد نیست هر جر و بحث دو طرفه است ، احتمالاً خودش در آن شرکت دارد.
اگر درگیر بحثی شوی که برندهای نخواهد داشت ،چه می کنی؟
بدیهی است نه تومیتوانی عقیده طرف مقابل را تغییر دهی نه او قادر است عقیده تو را عوض کند.اگر به جر و بحثی عقیدتی ادامه بدهی ،هیچ فایده ای ندارد جز اینکه احساسات یکدیگر را جریحهدار کنید و تو حرفی بزنی که بگونه ای جبران ناپذیر روابطتان را خدشه دار کند.
ضرب المثل روسی می گوید:« وقتی حرف از دهان آدم درمیآید پرواز میکند و دستت به آن نمی رسد »
بخشی از لذت زندگی در این است که خودت را وارد مجادله نکنی ،بلکه از آن بپرهیزی،عقبنشینی ماهرانه صرفاً پیروزی است.
یک راه موثر برای کنار کشیدن از یک بن بست، اظهار این عبارت است : که حق با هر دوی ماست ” سپس بیدرنگ باید بحثی بیدردسر را پیش کشید .
تقریبا در بیشتر مجادله ها و بحث ها هرکسی منطق خاص برای خود دارد.
موضوع این نیست که یکی راست میگوید و دیگری دروغ ،یا یکی خوب است و دیگری بد. مسئله اینجاست که هر دو طرف نظریاتی متفاوت دارند ،عوض اینکه یکدیگر را به چشم دشمن خونی نگاه کنید ،کافی است درک کنید که در مورد موضوعی احساسی، عقیده ای متفاوت دارید.
خواندن دست طرف مقابل :
مردم داری هنری است که به کوشش و سعی احتیاج دارد بیان اینکه دشمن تراشی شود.
اگر کسی عمداً تو را به بازی بگیرد دوست دارید چه کار کنی؟
قانون اصلی مذاکره می گوید: “تدبیر شناخته شده دیگر بی اثر است”. اگر گیر کسی بیفتی که عمدا سعی کند تو را تضعیف کند ، تدابیر مزورانه اش را از طریق لو دادن او دفع کن.
از حالا به بعد به محض این که حس کردی کسی تو را بازی میدهد دستش را رو کن برای این کار از لحاظ ذهنی از موقعیت دور شو و از خودت بپرس چه شده و سپس حرفت را بزن .
چسباندن زبان به سقف دهان :
هنر واقعی گفتگو، بیان مطلبی درست در مکانی درست نیست. بلکه مسکوت گذاشتن حرفهای اغوا کننده است.
در ورمونت، تیشرت هایی مد شده که روی آن این نوشته را دارد: “حرف نزن ، مگر سکوت را پیشرفت دهی”
“حرف نزن ، مگر سکوت را پیشرفت دهی”
ساکت ماندن در زمانی که مورد بدرفتاری قرار داری کاری است دشوار تو دلت میخواهد به طرف مقابل حرفی بزنی. هنری وارد بیچر گفته است:وقتی عصبانی هستی، حرف بزن .این بهترین سخنرانی اتمی شود چون سر تا پایش برای پشیمانی به بار میآورد.
فرانکلین:بهتر است آدم خودش حرفش را بدهد تا اینکه بعدا مجبور کنند آن را بخورد.
سم هورن میگوید:وقتی حرف رزولت را نقد کردم ، یکی از حاضران در همایش تانگ فو از خنده غش کرد .او در اولین ملاقات با نامزدش این مورد را یاد گرفته بود ، که البته به شکلی ناراحت کننده.او می گفت:” در اولین ملاقات که داشتیم تاریخچه خانوادگی مان را برای هم رو می کردیم ، فهمیدیم که همشهری یکدیگر هستیم . او پرسید که آیا خانم والفورد را میشناسم ؟و من بدون فکر کردن گفتم: آن افریته پیر را میگویی؟ او معلم من در دبیرستان بود و برای دوست دخترم گفتم که چقدر از آن زن متنفر بودم و او مرا رفوزه کرده بود . به هرحال خیلی دیر متوجه شدم که دوست دخترم با حالتی مضحک به من نگاه می کند . وقتی بالاخره عهده دلم را خالی کردم ، او گفت که خانم والفورد نامادری اوست. آن شب تباه شد و دیگر حالم جا نیامد .
ای کاش این مرد جوان قبل از رفتن سر وعده گاه، کتاب اسکاروایلد را خوانده بود.اسکاروایلد در مورد یکی از شخصیت های داستانش میگوید :”او می دانست که کدام لحظه حساس است و نباید حرفی بزند.”
بنابراین قبل از اینکه دهان را باز کنی، از خودت بپرس آیا آنچه می خواهی بگویی، به نحوی به ضررت تمام نمیشود ؟ اگر امکانش هست که نتیجه عکس می شود زبانت را به سقف دهانت بچسبان.سکوت ابزاری سیاستمدارانه است ،سیاستمدار کسی است که قبل از حرف زدن دوباره فکر کند.
بخش دوم:حرف های گفتنی ،حرف های ناگفتنی
تایید به جای مشاجره:
سنگ و چوب استخوان هایم را می شکند ،اما حرفف میتواند قلبم را بشکند. “رابرت فولگم”
از جمله رابرت با آن شعر کودکانه که می گوید:”سنگ و توده استخوان هایم را می شکند، ولی حرف دیگران هیچ لطمهای به من نمی زند،” کاملاً مغایر است .من هم معتقدم حرف می تواند احساسات آدمها را جریحهدار کند .در واقع، حرف هایی هست که باعث میشود آدم احساس کند نکوهش شده ، مورد قضاوت قرار گرفته ،طرد شده است؛ یا شاید هم شرمنده شود و در نتیجه آن واکنش نشان دهد.
سنگ و چوب استخوان هایم را می شکند ،اما حرف میتواند قلبم را بشکند
سلاح وسیلهای تدافعی است، که در جنگ استفاده میشود .همان طور که دلتان میخواهد از آن اجتناب کنید ، دوست دارید از حرف های ستین جویانه هم بپرهیزید چون بگومگو واکنش خصمانه ایجاد میکند.
در همایش های تانگ فو،ما این بخش را” حرفهای گفتنی و حرفهای ناگفتنی” مینامیم.هزار نفر گزارش دادند که جایگزین کردن حرفهای دوستانه به جای واژه های خصمانه ، در ارتباط های روزمره شان در خانه ، محیط کار و محله شان ، کلی تفاوت ایجاد کرده است.
مربی گری به جای خرده گیری
وقتی کسی مرتکب اشتباه میشود، چه می کنی؟ آیا به او می گویی که میبایست چه کار می کرد؟
سم هورون از خاطراتش در این باره میگوید:
دوستم چارلی، مربی فوتبال دبیرستان منطقه ماست. چند سال پیش، تیم او با تیمی دیگر برابر شد و میبایست یکی از این دو تیم برای بازی های لیگ قهرمانی برنده میشد. مسابقه آن دو بسیار هیجان انگیز بود .در یکچهارم نهایی ، امتیاز هر دو تیم ۱۴به۱۴ بود.
تیم چارلی توپ را در اختیار داشت و به سمت زمین حریف می رفت.هاف بک تیم یک شوت جانانه به توپ زد و کسی که می توانست توپ را بگیرد ،پسر چارلی بود که می بایست می دوید تا توپ را بگیرد.
درست قبل از اینکه توپ را بگیرد، کاری کرد که صدها بار به او گفته شده بود آن کار را نکند. به پشت سر خود نگاه کرد تا ببیند مدافع در چه فاصله ای از او قرار دارد. میدانی چه شد؟ توپ از کنارش رد شد و به زمین افتاد ،و نوجوان ناامید، کشان کشان و با شانه هایی افتاده خود را به نیمکت رساند.
چارلی به قدری تحت تاثیر این صحنه قرار گرفته بود که مقابل پسرش ایستاد و فریاد زد:” ای احمق هالو !! می بایست حواست را جمع می کردی.توی چه فکری بودی؟تو بازی را در اختیار داشتی و توپ را به باد دادی”
به سرزنش پسرش ادامه داد ،تا اینکه پسر ک سر افکنده دیگر نتوانست تحمل کند، در برابر پدرش ایستاد و با حالتی تدافعی گفت :دست از سرم بردار .منظوری نداشتم.اصلا دیگر دلم نمیخواهد برای تو بازی کنم.
چند هفته بعد تصادفی چارلی را دیدم. بابت اینکه به پسرش احترامی کرده بوده، از او معذرت خواسته و همچنین از آن ماجرای دلسرد کننده استفاده کرده است تا کنشها و واکنشهای او را با بقیه اعضای تیم و خانواده از شکل بدهد.او میگفت:متوجه شدم که همه ما اشتباه میکنیم. حالا یاد گرفتم که وقتی خطایی از کسی سر میزند، او را با کلمه های “باید” یا “بایست”سرزنش نکنم و پیشنهاد میدهم که از حالا به بعد چطور میتواند کار درست را انجام دهد.
سوالات متداول:
۱_چه چیزی باعث میشود که عصبانی شوی؟
۲_کدام خصوصیتت تو را شرمنده میکند ؟چرا؟
۳_آیا این کتاب در زمینه تجارت نیز مهم است؟
۴_آیا مسئله ای هست که متنفر باشی کسی درباره اش از تو سوال کند ؟در جواب چه میگویی؟
۵_این کتاب در زمینه تجارت نیز مهم است؟
۶_با خواندن این کتاب به چه چیزی دست پیدا میکنید؟
۷_چرا بعضی از افراد اینقدر قلدر هستند؟
درباره هانیه سخایی:
هانیه سخایی مدیر گروه هنری” بیا “می باشد. ایشان معتقد هستند که اگر بازی را ترک نکنید دیر یا زود پیروز می شوید.و همیشه این تفکر در ذهن هانیه سخایی جاری است که مرز بین بدبختی و خوشبختی تنها داشتن یک کارت کتابخانه است . این ندا در هانیه سخایی زمزمه ای مااندگار است گه یا انجام بده یا انجام نده،سعی ام را می کنم معنا ندارد !!
مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۹۹ در حسابداری از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.ولی علاقه مند به کارهای هنری بخصوص در حوزه کتاب و کتابخوانی است .هانیه سخایی در این اندیشه است که چطور می توانیم همه را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم.همیشه به این فکر می کند که چرا با وجود صدها سال پیدایش حرفه ای کتاب چرا هنوز مردم از مطالعه فرار می کنند .یک خبر خوب این است که هانیه سخایی قصد دارد که روشی نوین در عرصه صنعت کتاب و کتابخوانی بوجود بیاورد.و گروهی از علاقه مندان به این حوزه را مدیریت می کند.
او علاقمند به تدریس و انجام پروژه های مرتبط با حوزه کتاب است و هم اکنون نیز در زمینه تولید کتاب های صوتی ،تصویری و پویا مشغول به فعالیت می باشد. از آرزوهای هانیه سخایی جهانی بدور از جهل و توهم دانایی می باشد.از ویژگی های اصلی ایشان شرکت در کار گروهی است.