جمع آوری و خلاصه: هانیه سخایی

 

نویسنده:آلن کلاین

 

درباره نویسنده:

آلن کلاین یک تاجر آمریکایی ، ناشر موسیقی ، نماینده نویسندگان و مدیر اجرایی ضبط صدا بود. او به دلیل شخصیت سخت و تاکتیک های پرخاشگرانه مذاکره ، که بسیاری از آنها استانداردهای صنعت را برای جبران خسارت به هنرمندان ضبط صدا تحت تأثیر قرار می داد ، مشهور بود. وی ABKCO Music & Records Incorporated را تأسیس کرد.

 

چکیده:

از صبح که بیدار می شوی تا شب که بخوابی موارد زیادی اعصابش خورد میکند: به دلیل مشکلات خانوادگی دلت نمی خواهد به خانه برگردی.سرکار از دست رئیس یا همکارت کفری میشوی. زندگی به قدری به تو فشار آورده که دلت نمی خواهد صبحها از خواب بیدار شوی. هر قدر کار می کنی باز هم درآمد کافی نیست. 

خبر خوش این است که با به کارگیری روش های عملی این کتاب می توانی در هیاهوی زندگی آرامش و خونسردی خود را حفظ کنی و با اعتماد به نفس کامل طوری اختیار زندگیت را در دست بگیری که اجازه ندهی کسی یا چیزی روزت را خراب کند. 

پس با خلاصه‌ای از این کتاب با ما همراه باشید.

 

خلاصه کتاب:

تولد به این معنا است که کسی به تو برای رفتن به تئاتری به نام زندگی بلیطی بدهد .تولد یعنی رفتن به تئاتر. بلیت به تو کمک می‌کند که وارد سالن بشوی ولی به تو اوقات خوش یا بد نمی دهد. تو داخل میروی و می نشینی و از تئاتر یا خوشت می‌آید یا خوشت نمی آید.اگر خوشت آمد که چه بهتر. اگر هم به نظرت تئاتر یک نوع کاسبی بود ،نمی توانی در این مورد کاری بکنی.

بیدار باش:

وقتی چیزی در درونت ریشه بزند که به مراتب قوی تر از آن باشد که خیال میکردی، این بیداری معنوی است. با اینکه همان شخص سابق هستی ، به دلیل درخشندگی درونی ات  قادری با قدرت هر چه تمام تر حرفت را بزنی.

زندگی نمایشنامه ای محشر است که آن را برای خودت نوشته ا ی. بنابراین هدفت این است که در آن سرگرم کننده ترین نقش را خودت بازی کنی .

بسیار خوب امروز در بزرگراه کسی جلوی تو پیچید. تو حق انتخاب داشتی می‌توانستی حسابی کفری شوی، به او ناسزا بگویی و فشار خونت بالا برود، یا اینکه خونسردیت را حفظ کنی و وضعیت را بررسی کنی .

درست مثل دستگاه ردیاب خودرو که وقتی راهی را اشتباه می روی به تو راهنمایی می کند ،می توانی با بازنویسی متن داستان زندگی ات به مسیر درست برگردی.من در مورد بخشی حرف نمیزنم که راننده جلوی تو پیچید در مورد بخشی حرف می‌زنم که تو عکس العمل نشان دادی، به او ناسزا گفتی و اینکه چه راننده بی‌ادبی است و این روزها مردم آنقدر خودخواه شده‌اند که به دیگران توجه نمی کنند و مردم کوچه و بازار هنرشان این است که روزت را خراب کنند. در این وضعیت می توانستی کانال را عوض کنی و قصه ای متفاوت برای خودت بسازی. منظورم این است که با تغییر کانال ذهنی ات می توانی برداشت خودت را تغییر بدهی. 

تیموتی ویلسون،روانشناس در دانشگاه ویرجینیا، تحقیق کرده است که چطور آدم با یک تغییر پیش پا افتاده در قصه ی شخصی می تواند کل زندگی اش را تغییر دهد.او متوجه شد که تغییری جزئی در تعبیر و تفسیر رویدادهای زندگی منافع زیادی دارد. این روند را« ویرایش قصه» نامید.

 


           با تغییر کانال ذهنی ات می توانی برداشت خودت را تغییر بدهی.


 

ویلسون کشف کرد که بررسی و تصحیح قصه به چالش های تحصیلی دانشجویان کمک زیادی کرد. او پی برد اگر دانشجویان در دل بگویند که دانشجوی بدی هستند با ایجاد چرخه خود ویرانگری در چالش ها گیر می کنند؛ ولی اگر قصد های جدید برای خود بگویند مثلاً اینکه همه در زندگی شکست می خورند نمره های شان بهتر می شود و در دانشگاه می مانند. 

بیدار باش :

مسیری را انتخاب کن

دیگران ممکن است تو را متاثر، حیرت زده یا سرخورده کنند، ولی نمی توانند بابت وضعیتی که در هر مراحلی از زندگی برایت پیش می آید، مانع رفتار واکنشی تو شوند. در زندگی در هر جایگاهی قرار داشته باشی و با هر شرایطی مواجه شوی، همیشه می توانی کاری بکنی. تو همیشه حق انتخاب داری و حق انتخاب یعنی قدرت.

زندگی روند طبیعی خود را طی می‌کند. مثل تغییر فصل یا فوت عزیزان یا افراد بی ادب و بی ملاحظه. مواردی در دنیا هست که تو نمی توانی روی آن کنترل داشته باشی.به هر حال آنچه را بتوانی کنترل کنی چگونگی واکنش تو را در برابرش نشان می‌دهد. انتخاب های تو در این موارد کیفیت روز و زندگی و آینده آن را معین می کند.

اگر فقط یک نکته مفید از این کتاب برداشت کنی،امیدوارم این باشد:«هر فکری و رفتاری  ذاتا معنایی ندارد .تو هستی که به آن معنا می بخشی.»

اگر بنا باشد فقط یک کلمه در پشت هر فکری باشد، این کلمه« انتخاب»است.چون کل این کتاب در مورد همین یک کلمه است. تو هستی که اجازه می‌دهی کسی یا مسئله ای  روز تو را خراب کند، یا با استفاده از قدرتی که داری اجازه نمی دهی چنین اتفاقی بیفتد. زندگی سرشار از انتخاب است.

فرانکل می گوید:« همه چیز را می توان از انسان گرفت مگر یک چیز: آزادی در انتخاب نگرش و برداشت‌های او در برابر شرایط پیش آمده.»

زندگی تو حاصل جمع انتخاب‌های آگاهانه یا ناخودآگاه آن است. وقتی بتوانی روند انتخاب را کنترل کنی، می توانی تمام جنبه‌های زندگی ات را کنترل کنی .می توانی آزادی حاصل از مسئول بودن خودت را پیدا کنی.

مثلاً یکی از کارهایی که میتوانی این هفته انجام بدهی این است که وقتی موضوعی غصه دارت کرد، فوری ذهنیت خودت را تغییر بدهی و از بعدی دیگر به قضیه نگاه کنی. هر موقع احساس کردی کسی یا مسئله‌ای تو را مورد حمله قرار داده و این قدرت را داری که خودت را در بخش تیره و تاریک نگهداری یا راهی به سوی روشنایی پیدا کنی.

 


      هر فکری و رفتاری  ذاتا معنایی ندارد .تو هستی که به آن معنا می بخشی


 

از خودت بپرس دلم می‌خواهد همین طور که هستم باشم یا دلم می خواهد شاد باشم؟

اگر جوابت این است که دلت میخواهد شاد باشی، پس باید آرامش را بر غم و غصه ترجیح بدهی. قبل از هر چیز خدا را شکر کن. بخشش را انتخاب کن. شادی را در الویت ها قرار بده .سعی کن موقعیت خودت را بپذیری،نه اینکه به آن فحش و ناسزا بدهی. سپس با نگرشی جدید آن را تغییر بده .

ما باید پذیرش را یاد بگیریم. پذیرش زندگی و پذیرش خودمان را .نه کورکورانه و با تکبر. بلکه با شانه بالا انداختن و لبخند .خلاصه کلام پذیرش نه به دلیل منصفانه یا منطقی بودن آن یا حتی رضایتبخش بودنش بلکه صرفاً چون مجبور هستیم .

 

عاقل باش:

اگر سعی دارید در زندگی پیشرفت کنی، بر سر راهت موانعی وجود خواهد داشت. من هم موانعی سر راهم داشتم. همه از این جور موانع دارند.به هر حال این موانع نباید تو را متوقف کند. اگر به دیواری برخورد کردی ، روی خودت را بر مگردان و ناامید نشو. ببین چطوری می توانی از دیوار بالا بروی، از آن رد شوید و بعد به راهت ادامه بدهی.

آلن میگوید:سالها پیش من در کلاس خلاقیت ثبت نام کردم. در این دوره فرد با هر چیزی که به دستش بدهند خلاقیت به خرج می دهند و چیزی ابداع می کند. یکی از تجاربی که من در این دوره کسب کردم و در اصل روش خلاقیت بود، «بله»نامیده می شد.یعنی هنرآموز هرچه را که به دستش می دادند، نمی کرد و با آن چیزی درست می کرد. این روشی است که وقتی چیزی به تو اعطا می‌شود به آن« بله» بگویی. 

قبل از اینکه بتوانید تغییر و تحولی در زندگیت ایجاد کنید باید به این تغییر و تحول تمایل داشته باشید. تکرار می‌کنم که این مسئله‌ای بسیار ساده و در ضمن درک آن دشوار است.« قبل از این که بتوانید تغییر و تحول در زندگی ات ایجاد کنی، باید به تغییر و تحول تمایل داشته باشی.» کلمه ی کلیدی« تمایل» است.

انگیزشی

فقط نیت کن:

درلحظه ی تعهد، کل کائنات بسیج می‌شوند تا به تو کمک کنند.

آلن میگوید:وقتی نوجوان بودم از قدرت ذهن که به وسیله آن همه چیز خلق می‌شود اطلاع نداشتم. با این حال یک روز ناآگاهانه از قدرت ذهنم استفاده کردم. یکی از اقوام دور مراسم مذهبی برگزار کرده بود، دقیقا یادم نمی‌آید چرا دلم نمی خواست به آن مراسم و مهمانی بعد از آن بروم .گمان می کنم دلیلش این بود که زیاد از او خوشم نمی آمد. یا شاید هم آن موقع زیاد خجالتی بودم و می‌دانستم مجبورم به تعامل با مردم می شوم.

 در طی هفته چند بار به پدرم و مادرم گفتم که دلم نمی خواهد به مراسم روز شنبه بروم .آنها به من محل نگذاشتند ولی روز شنبه که با تب شدید از خواب بیدار شدم ، آنها گفتند البته که با این تب نمی توانم بروم. بنابراین تمام روز در رختخواب ماندم. وقتی آنها به خانه برگشتند ، مادرم درجه حرارت بدنم را بررسی کرد تا ببیند حالم چطور است . من تب نداشتم و حالم خوب بود.

 من مطمئن نیستم که چه کردم و یا چطور آن کار را کردم. با نگاهی به گذشته فقط می دانم که به شدت مایل بودم به آن مراسم نروم و به طریقی تب سراغم آمد که مانع رفتن به آنجا شد. قدرت قصد و نیت را ببین! 

تو با تمرکز بر خواسته ات و اینکه نگذاری کسی یا موردی روزت  را خراب کند آنها را جذب می کنی. در آموزش تفکر معنوی نوین که استرهیکز آن را هدایت می‌کند، آمده است :«با تمرکز بر خواسته‌ هایت، هر آنچه با خواسته هایت هماهنگ نباشد از سر راه کنار می‌رود و فرکانس فکری ات هماهنگ با آنها باعث جذب خواسته می‌شود ، مهم‌ترین عامل رسیدن به خواسته ، باور قوی است.»

از هر دستی بدهی با همان دست پس میگیری: 

عشق فقط با اهدای آن به دیگران است که افزایش می‌یابد وقتی به دیگران عشق ورزی میزان بیشتری از آن نصیب خودت می شود .

سنگی را که به دریاچه پرتاب می‌شود در نظر بیاور. به محض برخورد سنگ با آب، موجهایی دایره مانند ایجاد می‌شود. به همین صورت ، اعمال توهم موج های گسترده ای در دنیا ایجاد می کند. هر حرفی بزنی و هر جور با مردم رفتار کنی،نیروی بالقوه دارد که باعث تغییر و تحول مردم می شود که با تو ارتباط دارند. 

من این مورد را در یک روز فرودگاه متوجه شدم .من و زوجی که جلوی من بودند، از قسمت بازرسی رد شدیم و ایستاد تا کفش هایش را بپوشد. مردی که کنار او رد میشد به کوله پشتی اش تنه زد و از زن عذرخواهی کرد و به راه خود ادامه داد. شوهر زن با صدای بلند گفت: آهای حواست باشد از کجا میروی . مرد دوباره عذرخواهی کرد، ولی انگار برای شوهر زن کافی نبود . او همانطورپیش می‌رفت و فحش و ناسزا می داد. من در حیرت بودم که چطور واقعه ای  ساده به مسئله‌ی چنان بزرگ تبدیل شده بود که در لحن کلام هر سه مسافر از آن روز را تاثیر گذاشته بود.

امروز کلامی ناروا به کسی گفتی؟ این هفته با کسی از سر خشونت رفتار کردی؟از دهانت حرفی بیرون آمد که دیگری را دلخور کرد؟ حرفی که میزنی و عملی که انجام میدهی ،مثل انداختن سنگ ریزه به داخل دریاچه است. بدون توجه به گفتار و رفتارت، موج حاصل از آن از دریای انسانیت رد می‌شود. آیا هرگز توجه کرده‌ای که وقتی عصبانی شوی و سرکسی داد بزنی، او هم مثل خودت رفتار می‌کند؟ یا وقتی به روی کسی لبخند بزنی، او هم به روی تو لبخند میزند؟ 

این اصول ساده و قدرتمند زمانی رخ می‌دهد که شبیهش رخ دهد. یعنی هرچه به دنیا بدهی، دنیا همان را به تو پس می دهد. این مفهومی مهم است که با عقیده ی کسی نمی تواند روز تو را خراب کند، ارتباط دارد.

به خاطر داشته باش، اگر خواهان شادی در زندگی ات هستی، کاری کن که دل دیگری شاد شود . دوست داری که در زندگی وفور نعمت داشته باشی؟ پس در برابر دیگران دست و دلباز باش . دلت میخواهد کسی را ببخشی ؟ اول خودت را ببخش.

هر عملی عکس العملی دارد. پس باید مدام حواست باشد که چیزی به دنیا اهدا می‌کنی. البته اگر دلت نخواهد که کسی روز تو را خراب کند.

 


                    هرچه به دنیا بدهی، دنیا همان را به تو پس می دهد


 

حواست به حرف هایی که به خودت میزنی باشند:

 

گفت و گوی ذهنی برای ذهن مثل غذا برای بدن است . اجازه نده هر فکر مزخرفی در ذهنت تکرار شود. 

کلمات و تصاویری که دور و برت او را احاطه کرده‌اند و هم چنین حرف‌هایی را که به مردم میزنی، موارد مهمی هستند که کیفیت روزت را مشخص می‌کنند. ولی تاثیرگذارترین مورد شاید حرف هایی باشد که به خودت میزنی، اگر میخواهی روزی عالی داشته باشی حواست به افکارت باشد. و توجه کن که چند بار خیلی هم مثبت نیستند، در اصل بیشتر اوقات آنها منفی هستند.

آلن می گوید: اخیراً در مقاله‌ای خواندم که اشاره می‌کرد چرا مردم به افکار و گفتار منفی تمایل بیشتری دارند تا مثبت. به نظر می رسد این مسئله از بشر غارنشین که مدام می بایست حواسش به مواردی آسیب رسان ،مثل فروریختن غار ،حمله حیوانات و سایر خطرات می بوده ،به ما به ارث رسیده است .

یعنی غارنشینان به جای تمرکز بر موارد خوب برای حفظ بقا، مجبور بودن حواس خود را بر اتفاقات بدی تمرکز کنند که ممکن بود بیفتد، ظاهراً بعضی از وقایع آن هنوز مانده است.

دومین مورد حاصل تحقیقاتی است که روی بزرگسالان و کودکان انجام شد و مشخص کرد که به ازای هر حرف مثبتی که فردی بزرگسال به کودک می‌گوید ،۱۲ مورد منفی به زبان می‌آورد. 

بیشتر مواقع عباراتی مثل«تو نباید»،« این کار را نکن»،«بنشین و خفه شو» از دهان پدر یا مادر بیرون می‌آید بی آنکه حتی متوجه باشد. بنابراین کودک مدام امر و نهایی منفی از دهان بزرگسالان می‌شنود، بزرگسالان باید مدام حواس‌شان به حرف زدنشان باشد. 

انگیزشی

حقیقت را بگو:

یک نکته دیگر در مورد قدرت کلام: هرگز دروغ نگو. چرا ؟دروغگویی باعث می‌شود که ساختار کائنات و هم بریزد.شاید در موقعیتی دروغ به داد تو برسد، ولی سرانجام می تواند برایت دردسر آفرین باشد. اگر در این مورد شک دارید، در اخبار به بعضی از سیاستمداران و ورزشکاران فعلی نگاهی بینداز. آنها اعمال خود را انکار می‌کنند و وقتی واقعیت بر بلا می‌شود ،در  کمال شرمندگی عذرخواهی می‌کنند. ولی دیگر خیلی دیر است و مردم اعتمادشان را به آنان از دست داده اند.

به محض اینکه کسی پی ببرد تو دروغ گفته ای، دیگر به تو اعتماد نمی‌کند. در ضمن، آدم برای دروغگویی مجبور است کار بیشتری انجام دهد تا برای گفتن واقعیت . از لحظه ای که کسی دروغ می‌گوید، باید حواسش باشد که اوضاع را طبق دروغی که گفته است هماهنگ کند و پیش ببرد. باید هر حرفی را که زده به خاطر داشته باشد تا با حرف های بعدی اش در تضاد نباشد. 

وقتی داری دروغ می گویی، یعنی کل واقعیت را بیان نمی کنی، یعنی صداقت به خرج نمی‌دهی. برای اینکه صداقت خودت را شکوفا کنی باید حتی از دروغ مصلحتی و تعریف و تمجید دلخوش کن و هم خودداری کنی.اگر زمانی مچ خودت را گرفتی که صادق نیستی و داری دروغ می‌گویی ، حتما این را به خودت و طرف مقابلت اعتراف کن .

 

بزرگ شو(نه،نشو):

شاید امروز با کسی مواجه شوی که تو را عصبانی کندT یا با مسئله ای که غیرقابل حل به نظر برسد T به جای اینکه در این مورد حرص بخوری توصیه می کنم نگرشی تازه اتخاذ کنی و در نظر بیاوری که بچه‌ها چگونه با چنین مسائلی برخورد می‌کنند. بله ،درست فهمیدی من گفتم بچه‌ها چون آنها قوه تمیز و عقل بیش قید و شرط دارند .

اگر با وضعیتی ناجور مواجه شدی، از یک کودک بپرس که چطوری از عهده آن بر می آید. جواب او مسلما به حل مشکل تو کمک نمی‌کند ولی غالباً تورا به خنده وا می دارد و کمکت می‌کند که از بعد دیگر قضیه را بررسی کنی. از طرفی رفتار کودک شاید سبب شود که به راحتی قضیه را حل و فصل کنی. مثلاً بچه ها وقتی ناراحت هستند بد خلق می‌شوند و الم شنگه راه می‌اندازند اگر تو هم از دست کسی عصبانی هستی مثل بچه ها عمل کن. بالا و پایین بپرو داد بزن :«او عوض بشونیست و کاری از دستم بر نمی آید» 

بچه‌ها با ورجه ورجه کردن انرژی خودشان را خالی می‌کنند. شاید برایت بهتر باشد که تو هم برای تخلیه انرژی منفی تلنبار شده در وجودت به کلاس ورزش سری بزنی.

 بچه ها وقتی خسته بشوند و از پا بیوفتند،چرتی می زنند. شاید وقتی تو هم کج خلق و عصبی می شوی، نیاز داری چرتی بزنی . امروز از خودت بپرس:« یک بچه چه کار می کند تا نگذارد وضعیتی روزش را خراب کند؟»

 

بازی را شروع کن:

بازی یکی از قدرتمندترین راه‌هایی است که ناامیدی را متوقف و هر وضعیتی را سرشار از انرژی می کند.

وقتی از کسی یا چیزی ناراحت و عصبانی یا مایوس، باشی نمی توانی به آن بخندی و بیخیال باشی. یکی از سریع ترین راه های تغییر چنین حالتی تا بیشتر بخندی و استرس کمتری در وضعیت ایجاد شود ،بازی کردن است. این کار باعث تغییر انرژی تو در مورد مسائلی می‌شود که ناراحتت کرده، و حال و هوایت را جا می آورد و باعث می شود احساس سبکی بیشتری کنی.

بچه که بودی حتماً از بازی کردن لذت می بردی. اگر دختر بچه بودی شاید از لباس پوشاندن تن عروسکت لذت میبرد ی و اگر پسر بچه بودی ، از بازی بیسبال و جمع کردن کارت های ورزشی.

همه ی ما در دوران کودکی کارهای مورد علاقه مان را انجام می دادیم. احتمالاً در بزرگسالی نمی‌توانی همان کارها را انجام دهی. ما بزرگ می شویم به راحتی سرگرمی ها و بازیهای ایام کودکی مان را ،و اینکه چه ایده هایی را سرهم می کردیم فراموش می‌کنیم. گاهی یادمان می رود که بچه ها می توانند بزرگترین معلم بازی‌مان شوند.

 

به خودت استرس وارد نکن:

در دوران زندگی با سختی های زیادی مواجه می شویم.کشورمان سختی های زیادی را پشت سر می‌گذارد. اما اغلب ما باید بخندیم وقتی مردم از ما سوال می پرسند که چطور حال و حوصله خنده را دارید ؟ باید بگویید :  من در خندیدن حرفه‌ای هستم. 

همه ما حس شوخ طبعی داریم. گاهی این شوخ طبعی از طرف جامعه یا به واسطه طرز تربیت ما در ایام کودکی سرکوب می شود. ولی همه ما با حس شوخ طبعی به دنیا می آییم و یکی از ابزارهایی است که برای بقای بشر به او اهدا شده است . هیچ حیوانی از این توانایی منحصر به فرد بهره‌مند نیست که موضوعی خنده دار پیدا کند و به آن بخندد.

 


                                   من در خندیدن حرفه‌ای هستم


 

 مسئله این است که بسیاری از ما فراموش می‌کنیم از این نعمت الهی استفاده کنیم، وقتی عرصه به ما تنگ می‌شود و با تغییرات، چالش‌ها، سرخوردگی ها ،رنجش ها مواجه می‌شویم که موجب خراب شدن روزمان میشود، فراموش می‌کنیم که شوخ‌طبعی کمکمان می کند مشکلات را به طریقی دیگر ببینیم .

حس شوخ طبعی کمکمان می‌کند که موارد تحمل‌ناپذیر و ناخوشایند را نادیده بگیریم .با اتفاقات نامنتظر کنار بیاییم و در ایام غیر قابل تحمل به ریش زندگی بخندیم.

 

طوری زندگی کن که انگار فردا میمیری:

 

وقتی به فکر این باشیم که به زودی مرگ من فرا می رسد ،به ما کمک می شود که در زندگی انتخاب های مهم داشته باشیم. چون زمانی که مرگ فرا برسد همه ی آرزوها، انتظارات، افتخارات،و ترس از شکست و ناکامی از بین می‌رود و کارهای مهمی که انجام دادید باقی می ماند. 

 

 پنج حسرت در وقت مردن:

۱_ ای کاش طبق میل خودم زندگی می کردم ،نه طبق میل دیگران.

۲_ ای کاش آنقدر سخت کار نمی کردم.

۳_ ای کاش دل و جرات ابراز احساساتم را داشتم.

۴_ کاش ارتباطم را با دوستانم قطع نکرده بودم.

۵_ ای کاش به خودم اجازه بود داده بودم شادتر باشم.

 

سوالات متداول:

۱_ اگر هیچ چیز و هیچکس مخالف تو نباشد ، دوست داری چگونه زندگی ات را متحول کنی؟ 

۲_این کتاب مناسب چه کسانی است؟

۳_آیا به نظر شما شادی یک انتخاب است یا شانس؟

۴_آیا این کتاب در زمینه تجارت نیز اهمیت دارد؟

۵_با خواندن این مطالب به چه چیزی دست پیدا میکنید؟

 

درباره هانیه سخایی:

 

هانیه سخایی مدیر گروه هنری” بیا “می باشد. ایشان معتقد هستند که اگر بازی را ترک نکنید دیر یا زود پیروز می شوید.و همیشه این تفکر در ذهن هانیه سخایی جاری است که مرز بین بدبختی و خوشبختی تنها داشتن یک کارت کتابخانه است . این ندا در هانیه سخایی زمزمه ای مااندگار است گه یا انجام بده یا انجام نده،سعی ام را می کنم معنا ندارد !!

مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۹۹ در حسابداری  از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.ولی علاقه مند به کارهای هنری بخصوص در حوزه کتاب و کتابخوانی است .هانیه سخایی  در  این اندیشه است که چطور می توانیم همه را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم.همیشه به این فکر می کند که چرا با وجود صدها سال پیدایش حرفه ای کتاب چرا هنوز مردم از مطالعه فرار می کنند .یک خبر خوب این است که هانیه  سخایی قصد دارد که روشی نوین در عرصه صنعت کتاب و کتابخوانی بوجود بیاورد.و گروهی از علاقه مندان به این حوزه را مدیریت می کند.

او علاقمند به تدریس و انجام پروژه های مرتبط با حوزه کتاب است و هم اکنون نیز در زمینه تولید کتاب های صوتی ،تصویری و پویا  مشغول به فعالیت می باشد. از آرزوهای هانیه سخایی  جهانی بدور از جهل و توهم دانایی  می باشد.از ویژگی های اصلی ایشان شرکت در کار گروهی است.