به دنبال یک خلاصه کامل و رایگان The Alchemist هستید؟

شما در جای مناسب هستید!

در اینجا چیزی است که در این صفحه خواهید یافت …

خلاصه یک جمله

کیمیاگر یک رمان جستجوگر معنوی برای الهام بخشیدن به شما برای دنبال کردن رویاهایتان است. شخصیت خود را با کیمیا روح و نشانه های شگون توسعه دهید. مهم نیست چقدر سفر می کنید، افسانه شخصی شما در انتظار شماست – نویسنده رویایی، پائولو کوئیلو. ( ۱۹۷ صفحه )

فهرست
۱. خلاصه یک جمله
۲. بررسی کیمیاگر
۳. خلاصه کیمیاگر

۴. سانتیاگو: یک گوسفند در اندلس
۵. اصل مطلوبیت
۶. سانتیاگو از Omens پیروی می کند
۷. سانتیاگو برای یک تاجر کریستال سر کار می رود
۸. سانتیاگو با انگلیسی و کاروان شتر ملاقات می کند
۹. سانتیاگو عاشق فاطمه می شود
۱۰. سانتیاگو با راننده شتر پیوند می زند
۱۱. سانتیاگو با کیمیاگر ملاقات می کند
۱۲. سانتیاگو گنج خود را پیدا می کند
۱۳. ایده های موضوعی در کیمیاگر
۱۴. سوالات متداول کیمیاگر

۱۵. کیمیاگر درباره چیست (خلاصه کوتاه)؟
۱۶. پیام اصلی کیمیاگر چیست؟
۱۷. چرا کیمیاگر اینقدر محبوب است؟
۱۸. بهترین نقل قول های کیمیاگر
۱۹. خلاصه پی دی اف کیمیاگر
۲۰. بیشتر بخوانید: ۵ کتاب مانند کیمیاگر
۲۱. ای کاش راه سریعتر/آسان تری وجود داشت؟

توجه: این خلاصه کیمیاگر بخشی از یک پروژه در حال انجام برای خلاصه کردن بهترین کتاب های ذهنیت و بهترین کتاب های داستانی تمام دوران است.

بررسی کیمیاگر

رمان پائولو کوئیلو، کیمیاگر، برای من به عنوان یک نویسنده و روحانی برجسته است. کوئیلو واضح و روشن می نویسد و یک خط داستانی ساده را با اشتیاق یک جوینده واقعی ترکیب می کند. این حقایق برای کیمیاگر به اندازه هر کتاب دیگر کوئیلو صادق است. اما استفاده استادانه کیمیاگر از نمادگرایی آن را خاص می کند. 

زندگی خود کوئیلو عجیب و پر از بار بود. او زمانی که تنها ۱۷ سال داشت توسط والدینش به دیوانگاه فرستاده شد. او همچنین سال ها را در زندان و بیرون از زندان گذراند. آن تجربیات دلخراش احتمالاً به رشد تخیل پشت این کتاب کمک کرده است.

به عنوان یک خواننده، شما در سراسر جهان گرفته شده اید. شما از یک حومه شهر ساده در اسپانیا دیدن می کنید. شما به واحه الفیوم در یک صحرای مصر می روید. شما در یک دکه تجاری شلوغ در طنجه پر پیچ و خم می شوید. شما بر پشت جانوران در کاروان شتر سوار می شوید تا به دنبال گنج و کیمیا باشید.

در نهایت، شما برای جستجوی رویاهای خود الهام گرفته اید. شما تشویق می شوید که رویاهای خود را رها نکنید، مهم نیست از چه قلمرو عجیبی در داخل عبور می کنید. از شما خواسته می شود که رویاهای خود را بدون توجه به هر چیزی دنبال کنید.

کیمیاگر راز زبان بی کلام جهان را فاش می کند. همه ما یکی هستیم و برای برقراری ارتباط لازم نیست به یک زبان صحبت کنیم.

درس‌های ساده و در عین حال قدرتمند کوئیلو، کیمیاگری شخصیت را از طریق داستانی از شجاعت، پشتکار و کمی کمک از «شگون» آشکار می‌کند.

خلاصه کیمیاگر

سانتیاگو: یک گوسفند در اندلس

داستان کیمیاگر در اندلس (جنوب اسپانیا) جریان دارد. شخصیت اصلی چوپانی به نام سانتیاگو است. سانتیاگو از خانواده ای کم بضاعت است و در جوانی به گله داری به عنوان راهی برای سفر کشیده شد.

یک روز پدرش که پنهانی آرزو می‌کرد کاش به دور دنیا سفر می‌کرد، چند سکه طلای باستانی که در یک مزرعه پیدا کرده بود به سانتیاگو می‌دهد. به این ترتیب سانتیاگو می تواند به جای پس از مرگ پدرش، گله گوسفند خود را اکنون بخرد.

سکه های طلایی که توسط پدرش به سانتیاگو داده شد نشان دهنده تکامل روح سانتیاگو است. آنها همچنین نشان دهنده شادی جمعی هستند که او با پیروی از رویای خود به روح جهان می افزاید.

گوسفند نشان دهنده یگانگی ما با همه چیز و همچنین افرادی است که به دنبال اشتیاق ضروری یا شخصی روح خود نیستند. آنها به خوردن علف راضی هستند و کسی آنها را از مزرعه ای به زمین دیگر راهنمایی می کند.

سانتیاگو بیشتر می خواهد. او یک رویا تکراری می بیند که ماجراجویی او را تحریک می کند. او خواب کودکی را می بیند که به او از گنجی در میان اهرام مصر می گوید. بنابراین گنج در تلاش او برای دیدن جهان، هم تحت اللفظی و هم مجازی است.

پسر چوپان اندلسی درس های زیادی در مورد کیمیاگری معنوی دارد. او هدف زندگی خود یا همان چیزی را که کوئیلو «افسانه شخصی خودمان» می نامد را با کمک چند شخصیت جالب پیدا می کند.

دختری با موهای کلاغ و دختر تاجری که در دهکده ای نزدیک زندگی می کند، به سانتیاگو الهام می دهد که خودش را بهتر کند. با این حال، وعده یافتن گنج در مصر سانتیاگو را فریب می دهد. او الهام می گیرد تا یک فروشنده بلیط برای رفتن به آفریقا و بوی صحرا پیدا کند. 

اصل مطلوبیت

سانتیاگو می‌آموزد که وقتی اولین بار ورق بازی می‌کنید، تقریباً مطمئن هستید که برنده می‌شوید. این شانس یک مبتدی است. کائنات با طعم موفقیت اشتهای شما را باز می کند. 

او در میدانی با پیرمردی آشنا می‌شود که خود را «پادشاه سالم» می‌نامد، که به غیر از آن ملخیزدک نامیده می‌شود. پیرمرد او را متقاعد می کند که ۱/۱۰ گوسفندش (۶ گوسفند) را در ازای مشاوره در مورد یافتن گنج خود در میان اهرام به او بفروشد.

برای یافتن گنج به او گفته می شود که فال هایی را که از خدا به جا مانده است بخواند. پروانه ای ظاهر می شود و به سانتیاگو می گوید که به نصیحت پیرمرد گوش دهد.

سینه بند ملکیصدق با جواهرات و سنگ های ظریف سنگین است. او به سانتیاگو سنگ‌های سیاه و سفید، اوریم و تومیم می‌دهد، که هر کدام نشان‌دهنده بله یا خیر است، بنابراین او می‌تواند تعیین کند که وقتی نمی‌تواند فال را بخواند، چه کاری انجام دهد. اما به سانتیاگو توصیه می شود تا حد امکان به قضاوت خود اعتماد کند. 

سانتیاگو دیگر هرگز ملکیصدک را ملاقات نمی کند، اما مشاوره او هر جا که می رود از او پیروی می کند.

سانتیاگو به تاریفا نگاه می کند، قلعه ای که توسط مورها ساخته شده است و گام های بعدی را در سفر برمی دارد.

سانتیاگو از Omens پیروی می کند

مردی ظاهر می شود که پیشنهاد می کند سانتیاگو باید از صحرای صحرا عبور کند. دوست جدیدش به طنجه شبیه آفریقا نیست. پیشنهاد می کند دو شتر بخرند.

در حالی که سانتیاگو حواسش پرت است و به شمشیری که در بازار با سنگ پوشانده شده نگاه می کند، “دوست” جدید او تمام پول او را می دزدد. با این کار تنها دو سنگ اوریم و تومیم باقی می ماند. او به این فکر می کند که آیا باید به وطن خود بازگردد، حالا بدون گوسفند و بدون پول، اما تصمیم می گیرد به پیش برود. 

سانتیاگو با مشاهده یک تاجر آب نبات، متوجه می‌شود که می‌توانید احساس کنید که یک فرد از افسانه شخصی خود نزدیک یا دور است. تنها کاری که باید انجام دهید این است که به آنها نگاه کنید. 

سانتیاگو برای یک تاجر کریستال سر کار می رود

سانتیاگو به طور تصادفی با یک سازنده ظروف کریستالی برخورد می کند. او رفت و آمدهای نادر مشتریانش را تماشا می کند. او پیشنهاد می کند در ازای چیزی برای خوردن، ظروف شیشه ای را تمیز کند. تاجر کریستال او را برای ناهار به کافه ای نزدیک می برد. مغازه دار می گوید: “لازم نیست تمیز کاری انجام دهید، قرآن از من خواسته است که به یک فرد گرسنه غذا بدهم.”  

کریستال تمیز کردن استعاره ای برای تمیز کردن ذهن است.

دو مشتری در حالی که سانتیاگو در حال تمیز کردن است کریستال می خرند و مغازه دار این را به فال نیک می گیرد. او به سانتیاگو پیشنهاد کار در مغازه کریستال فروشی خود را می دهد. سانتیاگو برای رفتن به مصر در صورتی که تمام شب کار کند روز بعد پول می خواهد. اما او در نهایت برای یک تاجر کریستال کار می کند و به مغازه اش کمک می کند تا تقریباً یک سال رونق بگیرد.

سانتیاگو می‌آموزد که داشتن یک رویا شما را از ترس از فعالیت‌های روزمره و ماهیت پیش پا افتاده زندگی باز می‌دارد.

سانتیاگو نمایشگری برای کریستال مغازه دار می سازد که مشتریان بیشتری را به ارمغان می آورد. آنها همچنین شروع به فروش چای در کریستال می کنند تا عطش افرادی را که به بالای کوهی که مغازه بلور فروشی در آن قرار دارد می رسند، فرو نشانند. آنها مجبورند دو کارمند دیگر را استخدام کنند زیرا کریستال بسیار محبوب می شود و مالک کریستال های بیشتری را برای فروش می خرد. 

سانتیاگو تصمیم می گیرد کار در مغازه را متوقف کند تا بتواند گوسفندانش را بخرد و به خانه بازگردد. رویای او برای سفر برای یافتن گنج در میان اهرام اکنون دور است.

با این حال، سانتیاگو توسط مغازه دار خداحافظی می کند، کسی که می داند به خانه اش به اسپانیا نخواهد رفت. او افسانه شخصی خود را ادامه خواهد داد و گنج خود را در مصر پیدا خواهد کرد.

این دو سنگ هستند که هنگام ترک سانتیاگو به زمین می افتند که او را به جلو ترغیب می کنند. او تصمیم می گیرد که می تواند جهان را به راحتی طنجه فتح کند. تپه های اندلس تنها دو ساعت با آن فاصله دارند، اما او تصمیم می گیرد راهی برای رسیدن به صحرا و اهرام خود بیابد.

سانتیاگو با انگلیسی و کاروان شتر ملاقات می کند

سپس سانتیاگو در یک انبار با یک مرد انگلیسی آشنا می شود. مرد انگلیسی برای یافتن سنگ فیلسوف و اکسیر حیات وسواس دارد. او دانشجوی رشته کیمیاگری است.

مرد انگلیسی یک پیرمرد را می شناسد. او تمام رازهای ایجاد اکسیر زندگی را دارد. این اکسیر مایعی است که به افراد کمک می کند تا همیشه زندگی کنند. فلزات به کار رفته در همین معجون فقط با یک برش طلا می توانند ایجاد کنند.

سانتیاگو در ابتدا علاقه ای به وسواس این انگلیسی به کیمیاگری ندارد. اما این پیشگویی از رویدادهای آینده است. سانتیاگو پس از اثبات شایستگی خود، شاگرد کیمیاگر خردمند خواهد شد. 

سانتیاگو عاشق فاطمه می شود

در طول سفر خود، گوسفندان ماجراهای بیشتری دارد. او عاشق دختری عرب به نام فاطمه می شود. این به ما یادآوری می کند که می توانیم عشق و عاشقی را در سفر شخصی خود تجربه کنیم.

هنگامی که سانتیاگو و مرد انگلیسی راه خود را از هم جدا می کنند، فاطمه ظاهر می شود. او به او می گوید که او را دوست دارد و می خواهد پس از دیدن او در چاهی در الفیوم هر روز با او بماند. چاه نماد عشق بی پایان و بی قید و شرط است. سانتیاگو افسانه شخصی خود را با فاطمه در میان می گذارد. متأسفانه، او باید از او جدا شود تا به اهرام سفر کند. او قول می دهد که برگردد. 

پیوند سانتیاگو با راننده شتر

در حین سفر به مصر، سانتیاگو با راننده شتر که رهبری اکسپدیشن را بر عهده دارد، پیوند می زند. او یک حواس پرتی دلپذیر در سفر طولانی است.

سانتیاگو و مرد انگلیسی چندین اختلاف نظر دارند. سانتیاگو دوست دارد وسعت بی‌پایان بیابان را تماشا کند و ساکت بماند و قدرت عناصری مانند باد و شن را مشاهده کند. انگلیسی برای همیشه از کیمیاگری صحبت می کند.

راننده شتر با هیجان به داستان سانتیاگو در جستجوی گنج گوش می دهد. راننده شتر همچنین سانتیاگو را در حین سفر از سرزمین بادیه نشینان ایمن نگه می دارد. 

سانتیاگو با کیمیاگر ملاقات می کند

هنگامی که سانتیاگو برای اولین بار با کیمیاگر ملاقات می کند، نمادهای بیشتری وجود دارد. او در کنار چادرش منتظر رسیدن کیمیاگر است و کیمیاگر در نیمه شب سوار بر اسبی سفید و دو شاهین مرده بر شانه هایش می رسد.

کیمیاگر به سانتیاگو سیگنال می‌دهد که وارد چادر شود، اما تنها پس از اینکه مطمئن شد که افسانه شخصی‌اش به او دستور می‌دهد که این کار را انجام دهد. این بخش از کتاب به ما می آموزد که باید از سرنوشت خود پیروی کنیم. تنها کیمیاگری که می توانیم به آن دسترسی داشته باشیم، مربوط به افسانه های شخصی ماست. 

کیمیاگر در نهایت به سانتیاگو می آموزد که چگونه با روح جهان ارتباط برقرار کند. او از مهارت های ماوراء طبیعی مانند یک کشیش شمن یا یوگا استفاده می کند. کیمیاگر ممکن است حتی شکلی از «دیکشا» یا بینش معنوی به او بدهد. این به او اجازه می دهد تا افسانه شخصی خود را به پایان برساند و گنج خود را پیدا کند. 

سانتیاگو گنج خود را پیدا می کند

سانتیاگو واقعا گنج خود را پیدا می کند. این گنج در تجربیات اوست. این شامل ملاقات با ملخیزدک و کار در مغازه کریستال است. این شامل مرد انگلیسی، فاطمه، و کیمیاگر خردمند، پیر، است که او را به گنجینه خود می برد.

در این لحظه ظهور، سانتیاگو متوجه می شود که گنج مادی او به سرزمین مادری اش بازگشته است. منتظر بود تا او به کیمیاگری شخصی خود دست یابد. 

وقتی سانتیاگو گنج خود را پیدا می کند، زیر درخت چنار در اندلس، اسپانیا، نزدیک کلیسایی است که در دوران جوانی رویای آن را دیده بود. اگرچه او تمام راه را به مصر می‌رود تا گنج خود را بیابد، اما این سفر است که گنج را برای او آشکار می‌کند.

در ابتدا، ممکن است برای کوئلیو یک پیچ ظالمانه به نظر برسد که سانتیاگو را به سرتاسر جهان بفرستد تا به دنبال گنجی باشد که تمام مدت در حیاط خلوت او بوده است.

اما گنج او فقط یک گنج مادی نیست که زیر درخت چنار پیدا کند. همچنین این هدیه غنی است که او در روابط خود با دیگران می یابد. این در یادگیری کیمیاگری واقعی و در سفر به مکان های مختلف و تقویت مهارت های خود است.

بزرگترین گنجینه او یادگیری در طول مسیر است که او افسانه شخصی خود را دنبال می کند. درس این است که وقتی رویاهایمان را دنبال می کنیم، گنج های زیادی وجود دارد که باید داشته باشیم. گاهی اوقات حتی ممکن است بیشتر از چیزی که برایش چانه زده ایم به دست آوریم. 

ایده های موضوعی در کیمیاگر

مضامین زیادی در کیمیاگر وجود دارد که همه آنها خوراک معنوی کسانی است که کار کوئیلو را دوست دارند. مضامین کمک می کنند تا نمادها و کلمات را در یک کل منسجم قرار دهند تا دروس یک کتاب عمیق تر شود. این شامل…

اهمیت دنبال کردن رویاها و اهداف شخصی یا آنچه کوئیلو آن را “افسانه شخصی شما” می نامد. هنگامی که به افسانه شخصی خود نزدیک می شوید، حمایت هم افزایی از کیهان را تجربه می کنید. این کمک می کند تا شما را به سمت شرایط و افرادی سوق دهد که می توانند به شما در رسیدن به خواسته های قلبی تان کمک کنند. 

اهمیت سرنوشت یا سرنوشت. تاجر کریستال از آن به عنوان مکتوب یاد می کند. این یک عبارت عربی است به معنای «نوشته شده است». وقتی از افسانه شخصی خود پیروی می کنیم، به اندازه اراده آزاد خودمان توسط سرنوشت یا سرنوشت هدایت می شویم. اراده آزاد به ما اجازه می دهد که تصمیم بگیریم و اقدام کنیم. این ما را در جریانی از نیروی عظیم قرار می دهد که ما را به سمت سرنوشتمان هدایت می کند. 

یگانگی و به هم پیوستگی همه چیز. سانتیاگو اولین بار زمانی که در حال نگهداری از گوسفندانش است متوجه این موضوع می شود. او متوجه می شود که می تواند با آنها ارتباط برقرار کند حتی اگر آنها مانند انسان ها صحبت نمی کنند. او بعداً متوجه شد که افرادی که به زبان‌های مختلف صحبت می‌کنند می‌توانند به راحتی یکدیگر را درک کنند. این نمادی از ارتباط ما با یک هوش بیشتر است. برخی به این یگانگی خدا می گویند، اما کوئیلو هرگز از این واژه استفاده نمی کند. او به سادگی هوش بیشتری را استنباط می کند که همه ما را به هم متصل می کند.

تمرین کیمیاگری، و تجربیات دایره کاملی که با پیروی از شگون های ساده و استفاده از بینش معنوی به دست می آوریم. کتاب کوئیلو ساده است. از نمادها و کیمیاگری نوشتاری برای توضیح بینش عمیق خود استفاده می کند. این در مورد زندگی نیز صادق است. اگر از نمادها پیروی کنیم، می‌توانیم یاد بگیریم که در سفرهای شخصی خود چه گام‌هایی را باید برداریم. مشکلات زندگی ممکن است همیشه به شما اشاره کند، اما شگون ما را به بهترین قدم بعدی راهنمایی می کند.  

اجتناب ناپذیری مرگ و ترس، و چقدر هر دو بی اهمیت هستند وقتی رویاهای خود را دنبال می کنیم. کوئلیو از خطر و ترس به عنوان موضوعات مشترک برای کشف نفس استفاده می کند. ما یاد می گیریم که چگونه می توانیم ترس را ریشه کن کنیم. این به ما این امکان را می دهد که با یگانگی ارتباط برقرار کنیم و تحولات معنوی خود را تجربه کنیم. بیماری های نفس در موارد متعددی بیان شده است. برای مثال:

زمانی که سانتیاگو توسط یک دوست به ظاهر جدید دزدیده می شود.

زمانی که او باید برای مغازه دار کریستال کار کند، حتی اگر می خواهد فوراً به مصر سفر کند.

زمانی که او با مرد انگلیسی بر سر جهان بینی اش سر می زند. 

هر بار که سانتیاگو بر تردیدهای خود غلبه می کند، نفس او کوچکتر می شود. او می تواند بر دیگران تأثیر مثبت بگذارد تا آنها نیز افسانه شخصی خود را به دست آورند. 

سوالات متداول کیمیاگر

کیمیاگر درباره چیست (خلاصه کوتاه)؟

کیمیاگر در مورد شناسایی هدف شخصی خود، دنبال کردن آن رویا، و عدم منصرف شدن است. سانتیاگو، شخصیت اصلی، به ما می آموزد که تا آنجا که باید در سراسر جهان سرمایه گذاری کنیم. دنیا همیشه نظرات خودش را در مورد شما و کارهایی که باید انجام دهید خواهد داشت. اما ما باید در درون خود شجاعت ایجاد کنیم تا آنچه را که درست است با قطب نمای درونی خود انجام دهیم. این کتاب به تشریح نگرش های مضری می پردازد که شما را از دستیابی به رویای خود باز می دارد. به شما توصیه می کند که به شگونی که ظاهر می شود عمل کنید، از غریبه های خردمند کمک بگیرید و هرگز تسلیم نشوید. دنبال کردن رویای خود شاید مهمترین کاری باشد که می توانید در زندگی خود انجام دهید. تمام شادی و خرد از این تلاش ناشی می شود.

پیام اصلی کیمیاگر چیست؟

پیام اصلی کیمیاگر این است که رویاهای خود را دنبال کنید. به شما می گوید که گوسفند نباشید، از خود راضی نباشید و در مزرعه میو کنید، منتظر چوپانی باشید تا به شما بگوید کجا بروید، کی بخوابید و کی بخورید. این به شما توصیه می کند که به سرزمین های دور دست بزنید. شما نباید در هیچ چیز متوقف شوید. اگر کسی از شما غارت کرد، وطن یا حتی ایمان خود را از دست دادید، دست از کار نکشید. وقتی عشق پیدا کردی متوقف نشو. هنگامی که با شخصیت های عجیب و غریب روبرو می شوید متوقف نشوید، یا باید مکث کنید تا برای پیشبرد هدف خود پول به دست آورید. آنچه را که برای یافتن هدف شخصی خود لازم است انجام دهید. در نهایت، این بزرگترین گنج شماست.

چرا کیمیاگر اینقدر محبوب است؟

کیمیاگر بسیار محبوب است زیرا از مضامین کهن الگوی رایجی استفاده می کند که همه ما می توانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. نمادهایی وجود دارد که همه ما حتی در سطح ناخودآگاه آنها را می شناسیم. نمادها مانند تصاویر با ما صحبت می کنند و بسیاری از ایده ها را بدون کلمات منتقل می کنند. این نمادها به ما یادآور آرزوهایی می‌شوند که داریم، اما آن‌ها را کنار می‌زنیم یا بهانه می‌آوریم تا دنبالش نرویم. این کتاب به زبانی ساده نوشته شده است، اما پر از نمادها و شخصیت هایی است که به طور آنی قابل ارتباط هستند. از پادشاهان قدیمی گرفته تا چوپانان فقیر، مغازه داران و دانش پژوهان، همه ما رویاهایی برای تحقق بخشیدن داریم. این با روح جهانی در درون همه ما صحبت می کند. وقتی آنقدر شجاع باشیم که رویاهایمان را دنبال کنیم، معجزه اتفاق می افتد.

بهترین نقل قول های کیمیاگر

این نقل قول های کیمیاگر از کتابخانه مرکزی همیشه در حال رشد اندیشه ها، حکایات، یادداشت ها و نقل قول های الهام بخش هنر زندگی آمده است.

“وقتی چیزی را می‌خواهی، تمام کائنات برای رسیدن به آن به تو کمک می‌کنند.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

این امکان تحقق یک رویا است که زندگی را جالب می کند.

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“وقتی عشق می‌ورزیم، همیشه برای بهتر شدن از آنچه هستیم تلاش می‌کنیم. وقتی برای بهتر شدن از آنچه هستیم تلاش می‌کنیم، همه چیز در اطراف ما نیز بهتر می‌شود.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“کسی را دوست دارند زیرا دوست دارند. هیچ دلیلی برای دوست داشتن لازم نیست.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“تنها یک چیز وجود دارد که رسیدن به یک رویا را غیرممکن می کند: ترس از شکست.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

راز زندگی هفت بار زمین خوردن و هشت بار بلند شدن است.

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“چیزهای ساده نیز خارق العاده ترین چیزها هستند و فقط خردمندان می توانند آنها را ببینند.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“به قلبت بگو ترس از رنج بدتر از خود رنج است و هیچ قلبی در جستجوی رویاهای خود رنجی نبرده است، زیرا هر ثانیه جستجو، دیدار یک ثانیه با خدا و با ابدیت است.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر

“من نه در گذشته و نه در آینده ام زندگی نمی کنم. من فقط به زمان حال علاقه دارم. اگر بتوانید همیشه روی حال تمرکز کنید، مردی شاد خواهید بود. زندگی برای شما یک مهمانی خواهد بود، یک جشن بزرگ. جشنواره، زیرا زندگی همان لحظه ای است که ما اکنون در آن زندگی می کنیم.”

– پائولو کوئیلو ، کیمیاگر