کتاب در سه جمله

  1. درسی که کمال می تواند از تجربه اش به اشتراک بگذارد این است که حقیقت شما را به اشتراک بگذارد.
  2. وقتی حقیقت خود را به اشتراک می گذارید، جهان به گونه ای پاسخ می دهد که هرگز تصورش را هم نمی کردید.
  3. حقیقت کمال این است که خود را طوری دوست داشته باشد که گویی زندگی اش به آن وابسته است.

پنج ایده بزرگ

  1. در سادگی حقیقت نهفته است. قدرت در سادگی نهفته است.
  2. دوست داشتن خود یک تمرین است و نیازمند تعهد است.
  3. مهم نیست که در ابتدا خودتان را دوست نداشته باشید یا دوست نداشته باشید، مهم این است که به طور مکرر روی یک فکر تمرکز کنید تا زمانی که به ذهنتان تبدیل شود.
  4. “تمرین”: (۱) حلقه ذهنی (۲) یک مراقبه (۳) یک سوال
  5. مهمترین رابطه ما با خودمان است. 

خودت را دوست داشته باش که زندگیت به آن بستگی دارد خلاصه

جیمز آلتوچر می نویسد: “من الان پستی نمی گذارم مگر اینکه نگران این باشم که مردم در مورد من چه فکری می کنند.” (ادامه مطلب: خودتان انتخاب کنید .)

در سادگی حقیقت نهفته است. قدرت در سادگی نهفته است.

دوست داشتن خود یک تمرین روزانه است.

کمال حالش بد بود. او بیچاره بود و روزهایی بود که در رختخواب دراز می کشید، آنقدر افسرده که حتی نمی توانست پرده ها را باز کند. یک روز او به “آستانه عاطفی” خود رسید، از رختخواب بلند شد و برای خود نوشت:

«امروز، من با خودم عهد می‌کنم که خودم را دوست داشته باشم، با خودم به عنوان کسی رفتار کنم که واقعاً و عمیقاً دوستش دارم – در افکارم، اعمالم، انتخاب‌هایی که می‌کنم، تجربیاتی که دارم، هر لحظه که هوشیار هستم، تصمیم می‌گیرم. من خودم را دوست دارم.”

(توجه: برای اطلاعات بیشتر در مورد آستانه های عاطفی، غول را بیدار کنید اثر تونی رابینز بخوانید)

کامل نمی دانست چگونه خودش را دوست داشته باشد. تنها چیزی که می‌دانست این بود که عهد بسته بود – چیزی به مراتب بزرگ‌تر از یک تعهد، بزرگ‌تر از یک آرزو یا دوست داشتن. یک نذر

کمال در ابتدا باور نمی کرد که خودش را دوست داشته باشد. اما آنچه بیشتر اهمیت داشت این بود که او به تمرین متعهد بود و به ساده‌ترین روش، می‌توانست به آن فکر کند: تمرکز مکرر بر روی یک فکر تا زمانی که بیشتر در ذهنش باشد.

“احساس این را تصور کنید که بدون تلاش خود را دوست دارید. مثل این است که غروب را از گوشه چشم خود بگیرید. شما را متوقف خواهد کرد.»

تمرین

  1. حلقه ذهنی
  2. یک مدیتیشن
  3. یک سوال

مهم نیست که خودت را دوست نداشته باشی یا حتی خودت را دوست نداشته باشی، اشکالی ندارد که آن را بسازی.

«تاریکی عدم وجود نور است. اگر این را به خاطر بسپارید، زندگی شما را تغییر خواهد داد.»

“هر فکر منفی تاریکی است.”

«تصور کنید در یک اتاق تاریک هستید و بیرون روشن است. وظیفه شما این است که به سمت پنجره بروید، پارچه ای را بیرون بیاورید و شروع به تمیز کردن کنید. فقط تمیز و به زودی نور به طور طبیعی وارد می شود و تاریکی را از بین می برد. ساده است. هر بار که ذهن به سمت تاریکی تغییر می کند – ترس، نگرانی، درد، شما آن را نام ببرید – وقتی متوجه شدید، پنجره را تمیز کنید. نور وارد خواهد شد.»

۱. حلقه ذهنی

ما الگوها و حلقه های آشنا را در سر خود اجرا می کنیم. وقتی این حلقه ها را دوباره پخش می کنیم، احساسات را تحریک می کنند. تا جایی که فکر می کنیم انتخابی نداریم، خودکار است. اما ما انجام می دهیم.

کمال یک حلقه فکر را با یک شیار در سنگی که توسط آب ایجاد شده است مقایسه می کند:

«اگر یک بار فکری داشتی، هیچ قدرتی بر تو ندارد. آن را بارها و بارها تکرار کنید، به خصوص با شدت احساسی، آن را احساس کنید، و به مرور زمان، شیارها، رودخانه ذهنی را ایجاد می کنید. سپس شما را کنترل می کند.»

این یک فکر را در نظر بگیرید: من خودم را دوست دارم. اگر می توانید شدت عاطفی را اضافه کنید – سریعتر از هر چیزی شیار را عمیق تر می کند. فکر را احساس کنید. آن را دوباره و دوباره اجرا کنید. آن را احساس کنید. آن را اجرا کنید. این که آیا آن را باور می کنید یا نه مهم نیست، فقط روی این یک فکر تمرکز کنید. آن را به حقیقت خود تبدیل کن.»

۲. مدیتیشن

کمال هر روز هفت دقیقه مدیتیشن می کند.

به قول خودش

پشتم به دیوار می نشینم، هدفونم را می گذارم، به موسیقی گوش می دهم و کهکشان ها و ستارگان و کیهان بالا را تصور می کنم، و تصور می کنم تمام نور فضا به سرم می ریزد و به بدنم می ریزد و هر جا که باشد می رود. باید برود من به طور طبیعی آرام نفس می کشم. وقتی نفس می کشم، فکر می کنم، خودم را دوست دارم. سپس بازدم را بیرون می دهم و هر پاسخی که در ذهن و بدنم وجود دارد، خواه وجود داشته باشد یا نباشد، بیرون می دهم. خودشه. ساده.

چگونه مراقبه کنیم

  1. مرحله ۱: موسیقی بگذارید. چیزی آرام بخش، ملایم، ترجیحاً ابزاری. قطعه ای که با آن تداعی های مثبتی دارید.
  2. مرحله ۲: پشت به دیوار یا پنجره بنشینید. پاها را روی هم بزنید یا دراز کنید، هر چه طبیعی است.
  3. مرحله ۳: چشم ها را ببندید. به آرامی لبخند بزنید. تصور کنید یک پرتو نور از بالا به سر شما می ریزد.
  4. مرحله ۴: نفس بکشید، در ذهن خود به خود بگویید، من خودم را دوست دارم. به آرامی. با خودت مهربان باش
  5. مرحله ۵: نفس را بیرون دهید و همراه با آن، هر چیزی که ایجاد می شود. هر فکر، هیجان، احساس، خاطره، ترس، امید، آرزو. یا هیچ. آن را بیرون دهید. بدون قضاوت، بدون وابستگی به چیزی. با خودت مهربان باش.
  6. مرحله ۶: ۴ و ۵ را تکرار کنید تا موسیقی تمام شود. (هنگامی که توجه شما پرت شد، به آن توجه کنید و لبخند بزنید. به آن لبخند بزنید، انگار کودکی است که کاری را که یک کودک انجام می دهد انجام می دهد. و با آن لبخند، به نفس خود بازگردید. مرحله ۴، مرحله ۵. ذهن سرگردان است، توجه کنید، با مهربانی لبخند بزنید، به مرحله ۴، مرحله ۵ بازگردید.
  7. مرحله ۷: وقتی موسیقی به پایان رسید، چشمان خود را به آرامی باز کنید. لبخند. این کار را از داخل به بیرون انجام دهید. این زمان شماست. این کاملاً مال شماست.

۳. یک سوال

در مورد برخورد با دیگران و واکنش به احساسات منفی آنها با احساسات خود:

از خودم می‌پرسم، اگر واقعاً و عمیقاً خودم را دوست داشتم، آیا به خودم اجازه می‌دادم این را تجربه کنم؟»

پاسخ به موارد فوق همیشه منفی است.

کمال به جای حل این احساس یا تلاش برای احساس نکردن آن، فقط به یک چیز واقعی در ذهنش باز می گردد: «من خودم را دوست دارم، خودم را دوست دارم، خودم را دوست دارم».

«اینجا هستیم، فکر می‌کنیم که برای درخشیدن، احساس آزادی و فریاد زدن از پشت بام باید عاشق دیگری بود، اما مهم‌ترین فرد، مهم‌ترین رابطه‌ای که تا به حال خواهیم داشت، انتظار است، میل به دوست داشته شدن است. واقعاً و عمیقاً.»

«کنایه زیبا. عاشق خود شدن. بگذار عشقت خودش را نشان دهد و دنیا راهی برای عاشق شدن به در تو خواهد زد.»

مدیتیشن دیگر

  1. مرحله ۱: تایمر را برای ۵ دقیقه تنظیم کنید.
  2. مرحله ۲: جلوی آینه بایستید، بینی چند اینچ دورتر باشد. آروم باش. نفس کشیدن.
  3. مرحله ۳: به چشمان خود نگاه کنید. اگر روی یکی تمرکز کنید کمک می کند. چشم چپت نترس، فقط تو هستی آروم باش. به آرامی و به طور طبیعی نفس بکشید تا زمانی که یک ریتم ایجاد کنید.
  4. مرحله ۴: با نگاه کردن به چشم چپ خود بگویید: “من خودم را دوست دارم.” اینکه آن لحظه آن را باور کنید یا نه، مهم نیست. آنچه مهم است این است که آن را با خود بگویید، به چشمان خود نگاه کنید، جایی که هیچ راه فراری از حقیقت وجود ندارد. و در نهایت، حقیقت عشق به خود است.
  5. مرحله ۵: “من خودم را دوست دارم” را به آرامی تکرار کنید و هر از گاهی مکث کنید تا چشمانتان را تماشا کنید. وقتی پنج دقیقه تمام شد، لبخند بزنید. شما فقط حقیقت را به شیوه ای عمیق و درونی به خود منتقل کرده اید. به نوعی ذهن نمی تواند فرار کند. اگر کسی تا به حال به چشمان شما نگاه کند و بداند که شما او را دوست دارید، این چیزی است که او می بیند. همین هدیه را به خودتان بدهید.

وقتی زندگی برای مدتی خوب پیش می‌رود، به راحتی می‌توان باور کرد که همین‌طور خواهد ماند (نمی‌شود). و وقتی این را باور کنید، از خود راضی می شوید. تمرین شما به چیزی تبدیل می شود که شما آن را فرض می کنید تا چیزی که روی آن کار می کنید. از دوست داشتن واقعی خود دست می کشی. کمال این را «ساحل نشینی» می نامد.

اگر شروع به ساحل زدن کردید، از خود بپرسید: «اگر خودم را واقعاً و عمیقاً دوست داشتم، چه می‌کردم؟»

«هدف، در صورت وجود، تمرین تا زمانی است که فکری که انتخاب کرده‌اید به حلقه اصلی تبدیل شود. تا زمانی که به فیلتری تبدیل شود که از طریق آن زندگی را می‌بینی.»

“رشد واقعی از طریق موقعیت های شدید، دشوار و چالش برانگیز حاصل می شود.”

آنچه را که ما باور داریم، آن چیزی است که به دنبال آن هستیم، این فیلتری است که از طریق آن به زندگی خود می نگریم.

خواندن توصیه می شود

اگر دوست دارید خودتان را دوست داشته باشید، همانطور که زندگی شما به آن بستگی دارد ، می توانید از کتاب های زیر نیز لذت ببرید:

  • غول درون را بیدار کنید: چگونه کنترل فوری سرنوشت ذهنی، عاطفی، فیزیکی و مالی خود را در دست بگیرید اثر آنتونی رابینز
  • احساس خوب: درمان خلق و خوی جدید اثر دیوید دی برنز
  • اصول موفقیت: چگونه از جایی که هستید به جایی که می خواهید باشید اثر جک کنفیلد