*جمع آوری و خلاصه:هانیه سخایی
*نویسنده:پائولو کوئلیو
درباره نویسنده:
***پائولو کوئلیو اثر گذار ترین نویسنده معاصر در دوران ماست بیش از ۱۵۰ میلیون نسخه از کتابهای او در سراسر جهان به فروش رفته است، ۱۶۸ کشور جهان کتابهای او را خواندند و جوایز های بین المللی زیادی کسب کرده است. پائولو کوئلیو کتاب های زیادی نوشته است که از میان آن کتاب ها میتوان به زهیر، خیانت و ورونیکا می خواهد بمیرد اشاره کرد.
چکیده:
کتاب عشق ورای ایمان دو واژه ی “ایمان” و “عشق” را با هم مقایسه میکند،این کتاب از زبان نویسنده اسکاتلندی به نام”دراموند” است که به دنبال جستجوی معنی” عشق “است.
خلاصه کتاب:
در اواخر قرن نوزدهم در یک بعد از ظهر بهاری، گروهی از زنان و مردان در باغ شهر کنت جمع شدند و منتظر شنیدن سخنان مشهورترین واعظ شهر بودند و لحظه شماری می کردند تا ببینند چه چیز تازهای برای گفتن دارد.
اما سخنران که در هشت ماه پیدرپی به کشورهای مختلف دنیا سفر کرده بود، بسیار خسته بود و کار طاقت فرسای تبلیغ دین را بسیار خسته کرده بود و احساس میکرد که توانایی صحبت کردن را ندارد، نگاهی به جمعیت کرد چند عبارت کوتاه به زبان آورد و سخنانش را به پایان رساند، تمایلی به سخنرانی نداشت ،غمگین بود و نمی دانست دقیقاً باید چه کار بکند ،در بین جمعیت جوانی را دید که مانند دیگران برای شنیدن سخنانش به آنجا آمده بود ،جوان را می شناخت و با خود فکر کرد شاید این جوان حرف جالبی برای گفتن داشته باشد او را صدا زد تا برای جمعیت صحبت کند. مردم با دیدن این جابهجایی کمی ناامید و دلسرد شدند، هیچکس جوان را نمی شناخت در واقع او مبلغ مذهبی نبود خودش هم تصمیم نداشت که رسماً وارد این حرفه شود هنوز شک داشت این حرفه همانی باشد که دنبالش است.
*این جوان کسی نبود جز “هنری دراموند”او این پیشنهاد را پذیرفت و به جایگاه سخنرانی رفت. از یکی از حضار خواست تا کتاب مقدسی به او بدهد، کتاب را باز کرد و شروع کرد به خواندن یکی از موعظه های سنت پل کرد.
((اگر من به زبان فرشتگان با شما گفتگو کنم اما در قلبم عشقی به شما نداشته باشم ،فقط ناقوسی پر سر و صدا یا سنجی بودم که به شدت به هم کوبیده می شود. اگر قدرت پیامبران را داشته باشم و از رموز و دانش ها آگاهی داشته باشم یا حتی اگر ایمانی داشته باشم که با آن بتوانم کوه ها را به جابجا کنم، اما فاقد عشق باشم، در واقع” هیچ هستم”. اگر تمام آنچه را دارم ببخشم و جسمم را در آتش بسوزانم، اما عاشق نباشم ،در قبال این کارها هیچ چیز نصیب من نخواهد شد))
عشق،صبور و مهربان است.
عشق،به دور از حسادت و خودستایی است.
عشق، به دور از خودبینی و گستاخی است.
عشق،به دور از تعصبات کورکورانه است.
عاشق،زود رنج و کج خلقی نیست .
عشق از صداقت و درستی سرخوش و لبریز می شود.
با عشق همه چیز قابل تحمل است
با عشق همه چیز قابل تحمل است
.
عشق، با خود امید می آورد. با عشق همه چیز را صبورانه میپذیریم
پیامبران و رسولان از دنیا خواهند رفت، زبانها متوقف خواهند شد حتی علم و دانایی هم تغییر خواهد کرد، ما از هر علم بخشهایی را میدانیم و بخش هایی را پیشگویی میکنیم تا زمان حقیقت را آشکار کند،وقتی حقیقت مشخص شد ،معلومات قبلی کنار گذاشته می شود.
من وقتی بچه بودم با زبان بچه گانه صحبت می کردم، مثل بچه ها فکر میکردم ،اما وقتی بزرگ شدم آن شیوه بچه گانه را کنار گذاشتم و حالا در این مرحله از زندگی چیزهایی را به شکل تیره و مبهم در آینه میبینم اما می دانم که به مرور زمان با حقیقت روبرو خواهم شد. اکنون می دانم که ایمان ،امید و عشق در تمام دوران ها ثابت و پایدار است ،این سه مفهوم برای همه ی نسل ها با ارزش است، اما قوی ترین و مهمترین آنها “عشق” است .
جمعیت در سکوتی حاکی از احترام به حرفهای جوان گوش میدادند،اما هنوز دوست داشتند سخنران با تجربه تری برایشان صحبت کند.
وقتی هنری خواندن کتاب را تمام کرد ،کتاب مقدس را بست نگاهی به آسمان انداخت و شروع به صحبت کرد.
همه ی ما در زندگی مان بارها با سوالی مواجه شده ایم، سوالی که ذهن همه انسان ها را درگیر کرده، آن سوال این است:
مهمترین مسئله در زندگی چیست؟
همه ما میخواهیم که زندگیمان را به بهترین شکل بگذرانیم چون میدانیم هیچ کس نمیتواند به جای ما برایمان زندگی کند ، بنابراین باید بدانیم که برای چه چیزی سعی و تلاش میکنیم؟ هدف نهایی زندگی ما چیست؟
همیشه به ما گفته شده است با ارزش ترین گنجینه دنیای روحانی و معنوی” ایمان” است.ایا واقعاً ایمان مهم ترین چیز در دنیا است؟اما اگر اینطور فکر کنیم کاملا در اشتباهیم.
اگر چنین باوری داشته باشیم مطمئن باشید دیر یا زود باورهای تان به پایان خواهد رسید.
اگر ایمان داشته باشیم میتوانیم کوهها را جابجا کنیم، اما اگر عشقی در دل نداشته باشیم، در واقع هیچ هستیم. همان طورکه میبینید ایمان نادیده گرفته نشده است و برعکس بین عشق و ایمان مقایسه انجام شده و در پایان نتیجه گیری شده است که مهمترین آنها “عشق” بود.
اگر ایمان داشته باشیم میتوانیم کوهها را جابجا کنیم، اما اگر عشقی در دل نداشته باشیم، در واقع هیچ هستیم.
عشق برای سنت پل نمی توانست موضوع با ارزشی با شد، چون همه ما میدانیم که سنت پل در جوانی دستش به خون بی گناهان آلوده بوده است و هر چه به سنش اضافه شده ،در زندگی رقیق القلب تر شده است. مطلبی که او درباره عشق نوشته، تنها مطلبی نیست که عشق را خیر مطلق و با ارزش ترین و بالاترین محبت الهی می داند.
بارها خوانده ایم که:(( به یکدیگر عشق بورزید و به هم نیکی کنید تا خدا بسیاری از گناهان تان را ببخشاید))
یا خوانده ایم که خدا عاشق بندگانش است و او محبت بی پایان است.یا شنیده ایم که:(( قانون و شریعت الهی بر اساس محبت انسانها به هم تکمیل میشود و خدا عشق مطلق است.))
حالا چرا انقدر درموردعشق صحبت شده است؟بشر در طول زمان به این نتیجه رسیده که راه رسیدن به بهشت، عمل به احکام و دستورات خداونداست و از طرفی صدها حکم و فرمان الهی را می بینیم که منطبق با قوانین ذاتی بشر است. رسولان و پیامبران الهی راه را برای ما روشن کردند و در واقع آنها به ما راهی ساده تر نشان دادند ، اگر یک کار را سرلوحه اعمالمان قرار بدهیم تمام دستورات الهی را عمل خواهیم کرد و آن عمل عشق ورزیدن و عاشق بودن است.
در این صورت ناخودآگاه به تمام قوانین الهی عمل خواهیم کرد.
ما باید ببینیم در عمل چقدر صادق هستیم . خداوند می فرماید عشق و محبت واقعی خودتان را فقط نسبت به من اظهار کنید. این دقیقا معنای عشق است. یعنی نباید نام خدا را به بیهودگی به زبان بیاوریم چون عاشق او هستیم. آیا شما وقتی کسی را دوست دارید ، جرأت می کنید از روی کسالت و بی علاقه ای با او صحبت کنید؟ یا برعکس مشتاق صحبت با او هستید؟
خداوند می فرماید عشق و محبت واقعی خودتان را فقط نسبت به من اظهار کنید. این دقیقا معنای عشق است.
در بسیاری از ادیان روز یا لحظات خاصی برای عبادت تعیین شده و آن لحظات، احساساتی مقدس هستند. آیا وقتی عاشق کسی هستیم مشتاقانه منتظر ساعت ملاقات با محبوبمان نیستیم؟ آیا دوست نداریم خودمان را در راه عشقمان فدا کنیم؟ این دقیقا همان مفهوم عشق به خداست. اگر چنین عشقی داشته باشیم ،ناخودآگاه به تمامی دستورات الهی عمل خواهیم کرد. عشق باعث می شود تا دستورات خداوند را با اشتیاق انجام دهیم ،وقتی کسی عاشق است، نیازی نیست به او بگوییم باید به پدر و مادرش احترام بگذاریم، لازم نیست تعهدات را به اون یادآوری کنیم، اگر به او بگوییم از کسانی که دوستشان دارد نباید دزدی کند در واقع به او توهین کرده ایم .او ناخداگاه هیچ کدام از این کارها را انجام نخواهد داد زیرا عشق تکمیل کننده قوانین است،عشق حکم و دستور الهی است که بقیه احکام و دستورات را قضاوت میکند عشق راز زندگی است.
عشق را می توان با ارزش های دیگری که در طول زمان برای انسانها مطرح بوده است مقایسه کرد،مثلاً او را با فن سخنوری و بلاغت و فصاحت مقایسه میکنیم. سخنوری محبتی اصیل و متعالی است ، که انسان با آن قادر به تسخیر قلب ها میشود .کسی که این توانایی را دارد می تواند دیگران را تشویق کند تا وظایف معنوی ایشان را به انجام برسانند.
در متنی که برایتان نوشتم گفته شده بود ،که اگر با زبان فرشتگان و ملائک با شما صحبت کنم اما عاشق شما نباشم در واقع فقط ناقوسی پرسروصدا یا سنجی هستم که محکم به هم کوبیده می شود .
در اکثر مواقع عقاید و جملات و عباراتی با شکوه را می شنویم که به نظر می رسد قادر است دنیا را متحول کند، اما در واقع آنها فقط کلماتی هستند تهی از احساس و فاقد عشق، و هیچ کدام از آنها نمی تواند بر ما تاثیر بگذارد.انها هر قدر هم که منطقی و زیرکانه به نظر برسدند تاثیر گذار نیستند چون عشقی پشت این کلمات وجود ندارد.
*به راستی چرا عشق از ایمان برتر است؟زیرا ایمان جادهای است که ما را به سمت عشقی بزرگتر هدایت می کند.
*چرا عشق از نیکوکاری برتر است ؟زیرا نیکوکاری فقط جلوه ظاهری عشق است. نیکو کاری فقط یک راه است. یکی از هزاران راهی که عشق را به ما نشان می دهد تا از طریق آن به معشوق به ما نزدیک و نزدیکتر شویم.
خیلی از ما میدانیم که انواعی از نیکوکاری وجود دارد،که عشق در آن هیچ نقشی ندارد، مثل انداختن یک سکه برای فقیر در خیابان که کار بسیار راحتی است،حتی راحتر از نینداختن سکه است. چون با انداختن سکه وجدان شما تحت تاثیر آن منظره دلخراش به درد آمده و به آرامش می رسید چه کاری ساده تر از این؟
فقط با یک سکه برای خودمان آرامش خریده ایم!
هم خرید ارزانی انجام داده این هم مشکل آن بینوا را حل کرده ایم، در حالی که اگر واقعاً عاشق بودیم به یک سکه قناعت نمی کردیم و قدم های بیشتری برای او بر می داشتیم، یا شاید اگر عاشق او بودیم همان سکه را هم نمی انداختیم، کسی چه میداند شاید وجدان به درد آمده ما عشق حقیقی را در وجودمان بیدار می کرد.
در متنی که نوشتم عشق با از خود گذشتگی و ایثار مقایسه شده است.
اگر جسمم را بسوزانم اما عشقی پشت این عمل نباشد هیچ چیز نصیبم نخواهد شد، هیچ چیز!
اگر جسمم را بسوزانم اما عشقی پشت این عمل نباشد هیچ چیز نصیبم نخواهد شد، هیچ چیز!
عشق همان زبان مشترک و حقیقی بین انسان هاست، که به ما اجازه میدهد با اقوام و ملتهای دیگر گفتگو کنیم مثلاً با چینیها یا با گویش های محلی هندی.
به همین خاطر اگر روزی شما به این کشورها بروید با زبان صامت عشق قادر خواهید بود بفهمید و فهمانده شوید.
پیام معنوی ایمان در راه و روش زندگی انسان ها نهفته است،نه در کلماتی که به زبان می آورند. مهم نیست زبان دیگران را نفهمیم؛ با عمل و رفتارمان فهمیده می شویم .
چند مدت پیش من به قلب آفریقا رفته بودم. آنجا با زنان و مردانی ملاقات کردم که محبت و عاطفه سفید پوستی را که با او آشنا شده بودند را هنوز در خاطر داشتند، او کسی نبود جز” دیوید لوینگستون”
وقتی مردم نام او را می شنیدند با شنیدن نامش چهره های آنها از شوق می درخشید.جالب این است که آنها حتی نمی فهمیدند لوینگستون به آنها چه گفته است،اما عشقی که درقلب او میتپید را احساس کرده بودند ،اگر چنین عشقی به انسانها داشته باشید، در آن صورت هر کاری انجام بدهید در آن صداقت موج خواهد زد. در آن صورت وقتی درباره خدا و جهان معنوی صحبت می کنید کلمات شما کلماتی سخنورانه و فصیح نخواهد بود، بلکه کلماتتان تأثیرگذار خواهد بود.
می خواهید بدانید عناصر تشکیل دهنده عشق چه هستند ؟
آن ها همان فضایلی هستند که ما هر روز در موردشان می شنویم .همان اعمالی که به عنوان پرهیزگاری و تقوا میشناسیم و هر لحظه در زندگیمان سعی می کنیم آنها را عملی کنیم. در واقع همین اعمال به ظاهر کوچک، همین فضیلت های ساده، عالی ترین و برترین هدیه داده شده به بشر یعنی “عشق “را میسازند
عشق از ۹ جزء ساخته شده است: کسی که عاشق است باید این اجزا را در روح خود احساس کند:
صبر و بردباری: عشق صبور و بردبار است.
مهربانی :عشق مهربان است.
بخشندگی و سخاوت: حضور عشق حسادت و غبطه خوردن بی معناست .
فروتنی:عاشق بدور از خودستایی و خودبینی است.
ادب و تواضع: عاشق گستاخ و بی ادب نیست.
بدون خودخواهی: عاشق بر خواسته خود پافشاری نمی کند.
خوش اخلاق: عشق به دور از زودرنجی و کج خلقی است.
صادق: عاشق به دور از رنگ و ریاست.
بی ریا و صمیمی:هر جا خطا و اشتباهی دیده شود، بدانید آنجا عشق حضور ندارد بر عکس هر جا صداقت و حقیقت دیدید حتما در حضور عشق بوده است.
جزء جزء این عناصر در روح کسی که در دنیا آرزوی نزدیک شدن به خالق هستی را دارد موج می زند. خوشحال باشید چون تکتک این هدایای معنوی به ما داده شده و ما هر روز و هر لحظه با آن زندگی می کنیم.
ما بارها و بارها در مورد عشق به خدا شنیده ایم. اما باید بدانید که می شود.عشق به خدا از بندگانش شروع می شود. ما به دنبال رسیدن به آرامش ابدی در بهشت هستیم. اما با عشق در روی زمین هم به این آرامش خواهیم رسید .بشر همواره به دنبال یافتن پاسخی برای اصلیترین سوال زندگیاش بوده… بازندگی ام باید چه کار کنم؟!
عشق به خدا از بندگانش شروع می شود
پاسخ این سوال را باید در تمدنهای گذشته و حال جستجو کرد. این سوال با لحظه خلق بشر همزمان بوده و این سوال به خودی خود مدرکی است که نشان میدهد روح ابدی و معنوی در جهان زنده است و نفس میکشد.
عشق صبر و بردباری است.
یعنی عاشق این گونه عمل میکند: با صبوری صبر می کند،بی هیچ شتاب و عجله ای منتظر می ماند و با علم به اینکه چه وقت باید وارد عمل شود خود را در لحظه مناسب نشان می دهد . صبوری در عشق یعنی، تشخیص بدهیم که لحظه ی درست چه زمانی خواهد رسید و تا آن زمان با آرامش و فروتنی منتظر بمانیم .عشق صبور از همه چیز را تحمل میکند و به همه اتفاقات و رخدادهای امید می بندد چون عشق شرایط را درک می کند و صبر را انتخاب می کند.
مهربانی…
مهربانی بخش فعال و عمومی عشق است، آنجا که عشقپا به میدان میگذارد.
آیا تا به حال به این فکر کرده اید که پیامبران و رسولان در دنیا چقدر از عمر کوتاه شان را صرف اعمال و کردار مهربانانه کردهاند؟
مثلاً به زندگی مسیح نگاه کنید، متوجه می شوید که او با همه مشکلاتی که داشته و هرگز از مهربانی به دیگران غافل نشده است. همه انبیا به دیگران خدمت می کردند.
در دنیا یک چیز مهمتر و با ارزش تر از شادی است و آن پرهیزکاری است.
با پرهیزگاری میتوان به شادی رسید همانطور که با پرهیزگاری میتوانیم دیگران را هم به شادی برسانیم. خداوند متعال این توانایی را به ما اهدا کرده است.
و جالب این است که باید بدانید این کار برای ما هیچ خرجی ندارد.
پس چرا ما تمایلی به شاد کردن دیگران نداریم؟ چرا در این راه قدم بر نمی داریم؟ در حالیکه شادی درونی ما با بخشیدن کم نمی شود بلکه اگر او را در روحمان آزاد کنیم رشد میکنیم و پرورش پیدا میکنیم.با ارزش ترین چیزی که بشر می تواند در پیشگاه خدا به انجام برساند مهربانی با بندگان است جهان هستی و تفکر است.با ارزش ترین چیزی که بشر میتواند در پیشگاه خداوند به انجام برساند. مهر جهان هستی جهان هستی واقعا نیازمند این تفکر است.
مهربان بودن سخت نیست. اثر و نتیجه مهربانی تا ابد در ذهن دیگران خواهد ماند و در یادها خواهد شد.
ما در برخورد با دیگران، همیشه خود را بدهکار بدانیم و دیگران همیشه از ما عشق و مهربانی طلبکارند چه بدهی افتخار آمیز تر از بدهی عشق…
طبق گفته برونینگ :
عشق تنها انرژی حقیقی زندگی است.
به خاطر زندگی، با همه شادی ها و غم هایش…
به خاطر زندگی و به خاطر امید و ترس هایش این شانس به ما داده شده که عشق به ورزیم .
به راستی عشق چیست؟
چون عشق وجود دارند، ما هم وجود داریم؛،عشق اثباتی در وجود خداست. کسی که لذت عاشق بودن را چشیده باشد از لحظه لحظه بودنش در این دنیا لذت می برد.
بدون آنکه فرقی قائل شوید، بدون حساب و کتاب عشق ورزید، پرسید از اینکه ممکن است در این راه رنج بکشید .عشق بورزید، عشق بورزید، عشق بورزید…
به فقرا به وفور عشق به وضعیت این کار سختی نیست. در عشق ورزیدن به ثروتمندان هم ولخرجی کنید؛ همانها که به سختی به دیگران اعتماد میکنند و عشقی را که نیاز دارند هیچگاه به درستی تشخیص نمی دهند .
معمولاً سعی می کنیم دیگران را خوشحال کنیم اما در عمل کاری که باید بکنیم این است که به دیگران خوشی و شادی هدیه کنیم.
شادی به ببخشید.هیچ فرصتی برای بخشیدن شادی به دیگران را از دست ندهید،حتی اگر هیچکس نفهمید که شما چه کردهاید .جهان هستی و اطراف شما با این عمل غنی تر می شود و ظرفیت های ویژهای برای تان در نظر می گیردو همه چیز برایتان اسانتر می شود.
ما فقط یکبار در این دنیا زندگی می کنیم و این مسیر را یک بار طی خواهیم کرد پس چه خوب است که خیر و خوبی ای را قادری انجام بدهیم.
بخشندگی و سخاوت: عشق از حسد به دور است.
حسد و غبطه خوردن به این معنی که برای رقابت با دیگران عشق بورزیم و در عاشق شدن با دیگران رقابت کنیم.
اگر شما بخواهید کاری نیست یا خیر انجام دهید، قطع افراد دیگری را میبینید که مثل شما به دنبال نیکوکاری هستند.حتی ممکن است خیلی بهتر از شما این کار را بکنند. در این موارد حسادت نکنید. وقتی دیگران عملی را در ردیف کاری ما انجام می دهند،حسادت چهره خود را نشان می دهد و معمولاً همان تصویر و نیتی در ما به وجود می آورد که دلمان می خواهد.
حسادت همیشه در کمین است تا به دیگران ضربه بزند، مخصوصاً وقتی که آنها از ما بهتر باشند .تنها راه گریز از این حس سرزنش شده این است که به عشق پناه ببریم و تمام انرژی خود را بر روی عشق متمرکز کنیم.روحی که سخاوتمند و بخشنده باشد و برای اینکه این کار را یاد بگیریم باید فضیلت دیگری را هم یاد گرفته باشیم .
.تواضع…
و مهری بر لبهای تان بگذارید. دهانتان را محکم ببندید و مهربانی و بردباری و بخشندگی خودتان را فراموش کنید.
اگر عشق وارد زندگی تان شد و کارهای زیبایی اش را آغاز کرد، کافیست کاملاً ساکت برسونید و در مورد آن حرفی نزنید
عشق…
از تکبر و خودبینی به دور است
ادب
پنجمین عنصر سازنده رنگین کمان عشق است که شاید در نظر اول عجیب یا حتی بیمعنی باشد.
در مورد عشق به انسان ها و در جامعه انسانی حرف میزنیم و بسیاری از شما حتما می گویید که ادب در این تعریف غیر ضروری است.
اما شما در اشتباهید. ادب، همان عشق در مسائل جزئی و کوچک است.
خجالتی ترین آدم دنیا باشید اما اگر در قلبتان انباری از خزائن عشق داشته باشید و قلبتان از عشق به دیگران بتپد، مطمئن باشید که همواره ناخداگاه به درستی عمل خواهید کرد.
آیا میدانید معنی جنتلمن چیست؟
جنتلمن کسی است که کارهایش را با آرامش، ملایمت و دقت انجام میدهد.تمام این ها در تعریف عشق نهفته است. در واقع این هنر و راز عشق است. کسی که عشقی در قلبش دارد نمیتواند رفتاری غیر از این داشته باشد .کسی که در زندان روح و احساس خودش زندانی شده، قطعاً نمی تواند عاشق باشد.
عشق از گستاخی و بی ادبی به دور است.
خودخواهی نیست و برای خواسته های خود اصرار نمی کند. کسی که عاشق است حتی خودش را هم نادیده میگیرد .
در انگلستان، مانند خیلی از کشورها، مردها برای رسیدن به حقشان تقلا می کنند. اما لحظاتی وجود دارد که ما از حق خودمان میگذریم. البته دردین چنین تقاضایی از ما نشده است کسی که عشق می ورزد،می داند که عشق آنقدر عمیق و ژرف است که عاشق هیچ وقت به پاداش کارش فکر نمی کند.
همه ما می دانیم از حق مسلم خودمان بگذریم، کار ساده ای نیست .اما سخت ترین کار این است که از خودمان بگذریم.
در کل باید گفت: اگر بخواهیم در مسیر طلب کردن و خریدن و به دست آوردن خودمان حرکت کنیم مسلماً به بهترین شکل حرکت خواهیم کرد و در این مسیر، تعیین پاداش و انعام اعمالمان، عاقلانه و بنیادین است
من باور دارم که بار و نتیجه چنین عشقی نور است وقتی چنین عشقی را برای زندگی کردن برگزینید، رسید و مطمئن باشید این مسیر ساده ترین و راحت ترین راه زندگی است؛ چون با قدم گذاشتن در راه عشقی که به پاداش فکر نمی کند ، هر لحظه از زندگیتان سرشار از نور خواهد شد؛ نوری که چنین عشقی به زندگیتان می تاباند .
((در داشتن و به دست آوردن دنبال شادی نباشید. شادی فقط در بخشیدن به دیگران به دست میآید))
و تقریباً این روزها همه برای پیدا کردن شادی در زندگی های شان در مسیر غلط حرکت می کنند. مردم وقت زیادی را صرف به دست آوردن و داشتن و دستمزد و پاداش کارشان می کنند. آنها مدام به موفقیت و خدماتی که از دیگران میتوانند بگیرند فکر می کنند.
یکی از مسائلی است که در ادیان مختلف بر آن تاکید شده است .
در داشتن و به دست آوردن دنبال شادی نباشید. شادی فقط در بخشیدن به دیگران به دست میآید
اخلاق خوب…
نمی توان عاشق بود ولی خشمگین و عصبی رفتار کرد.
همه ما بد اخلاقی را یکی از عوامل شکست های خانوادگی می دانیم. خصوصیات شخصیتی و رفتاری وابسته به خلق و خو که از آن به عنوان نقدی در شخصیت یاد می کنیم و آن را صفتی معیوب برای افراد می بینیم .
آنچه مرا متعجب میکند این است که این خصوصیت ناپسند را در زندگی کسانی می بینند که خود را پرهیزکار و باتقوا میدانند.
آنها فکر میکنند میتوان هم بد اخلاق بود هم پرهیزکار…
چه بسا کسانی که ما آنها را ظاهرا افرادی غیر مذهبی می بینیم، در روز قد و محاسبه قیامت جلوتر از آن هایی که ظاهر مذهبی دارند وارد بهشت پروردگار شوند .
قطعاً در فردوس برین جایی برای افراد ناشکیبا که خلق و خوی شرورانه دارند وجود ندارد. این ها بهشت را هم برای دیگران غیرقابل تحمل می کنند
صداقت و صمیمیت….
وقتی در جایی صمیمیت و صداقت ببینید روابط ما رشد و گسترش پیدا می کند. کسانی که با ما هم عقیده هستند و به ما اعتماد دارند تشویق میشویم.
و به راحتی صمیمیت برقرار می شود.کسانی که ما را می فهمند، میتوانند به شخصیت ما شکل بدهند
خیلی خوب است که هنوز هم مردمی هستند که به شرارت و زشتی فکر نمیکنند چون به اهمیت کارهای خوبی که انجام میدهند واقفند.
آنها ترس از حسادت ندارند؛حتی اهمیت نمیدهند کسی کارهایشان را می بیند یا خیر چون عشق به آنها آموخته است که نباید به بعضیها فکر کنی.
چقدر لحظه ها مقدس و مبارک میشود اگر در تمام روز، حتی یک بار، به بدی و شرارت فکر نکنیم.
در هر جا که خطاکاری و اشتباهی صورت میگیرد، قطعاً آنجا عشق حضور ندارد. عشق از اعمال نیکوکارانه و صادقانه نشأت می گیرد .کسی که میخواهد عاشقانه زندگی کند، صداقت را دوست خواهد داشت. چنین فردی همانطور که اطرافیانش را دوست دارد، با مشاهده صداقت لبریز از شادی میشود.
عشق واقعی اصراری بر بزرگنمایی نقاط ضعف دیگران ندارد بلکه برعکس دیگران را همان طور که هستند می پذیرد و از این که میبینید مردم از آنچه می گفته می شود بهتر هستند ،لبریز از شادی و شعف می شود .
حالا برای آنکه عشق را بشناسیم باید در این دنیا کار هدف و آرزوی اصلی ما این باشد:(( یاد بگیریم عاشق باشیم و عشق ورزیدن را عملی کنیم))
هر زن و مردی در هر روز از زندگی فرصت های فراوانی برای ابراز عشق دارند. زندگی، رفتن به تعطیلات بعد از کار و تحصیل نیست. زندگی خودش سراسر آموزش و یادگیری از مدرسه ای که تعطیلی ندارد. مهمترین درسی که از این مدرسه باید بیاموزیم این است که چگونه عشق بورزیم؟ چگونه بهتر عاشق شویم؟
چه باعث میشود زنی یا مردی، انسانی برجسته شود چیزی نیست جز تمرین و فقط تمرین.
سعی کنید دنیا را مانند مدرسه های بزرگ برای آموزش ببینید این موضوع را بپذیرید و اعتراض نکنید. ئن باشید هر دقیقهای که میگذرد شما زیباتر می شوید و تمام مشکلات و وسوسه هایی که در مسیرتان قرار گرفته، ابزار خداوند است؛ گرچه در نگاه اول متوجه این موضوع نشده باشید .
همه ما مظهر عشق هستیم.
ما عاشق خدا هستیم، ما عاشق خودمان هستیم، ما عاشق دیگران هستیم و به این شکل قلبمان آرام آرام تغییر شکل پیدا می کند .
هیچ کس نمی تواند خودش یا دیگران را مجبور کند که عاشق شود شما فقط قادرید نظاره گر عشق باشید و بعد آن را الگوی خودتان در زندگی قرار دهید.
عاشق عشق شوید .
عشق خداوند را به خاطر بسپارید. عاشق خدا بشوید، خواهید دید که شبیه او خواهید شد. خالق عشق است
تا جایی که می دانم، از زمانی که اولین زبان روی این کره خاکی چهره نشان داده است است هزاران سال می گذرد. زبان ها بشر را یاری کرده اند تا در این دنیای خطرناک و وحشی بقای خود را حفظ کنند .
شما هر طور دوست داشته باشید می توانید از گفته های من برداشت کنید. اما واقعیت این است که امروزه تمام زبانها منسوخ شده اند.
۱۵۰۰ سال پیش، زبان لاتین بر دنیا حکومت می کرد. حکومت و سلطه به کلی از بین رفته است است .نگاهی به زبانهای محلی و بومی بیندازید آنها خیلی سریع محو و ناپدید می شوند. زبان های محلی ولزی و اسکاتلندی به کلی از صحنه روزگار محو شده است.طبق نظر محققان، در کمتر از ۵۰ سال آینده این کتاب برای خوانندگان متوسط انگلیسی زبان غیر قابل فهم و پیچیده خواهد بود و این نشان می دهد که زبان ها رو به تغییر و حتی نابودی می روند.
((دانش و اطلاعات بشری تغییر خواهند کرد))
روزنامه که صبحها برای ما فرستاده میشود هر شب دور انداخته میشود. همه ما این را می دانیم که می توانیم به راحتی و با هزینه ای کم دایره المعارف ده سال پیش را بخریم اطلاعاتی که در آن چاپ شده و توضیحات عالمانه نویسندگان مقالات آن، امروز به کلی از رده خارج است. کالسکه هایی که باعث کشیده می شد، امروزه جای خودشان را به ماشین بخار دادند صدها اختراعات بشری که سالیان پیش سر و صدا به پا کرده بود امروزه به فراموشی سپرده شده اند. در دنیا یا خیلی چیزها وجود دارد که تا ابد زنده نمی ماند و به فراموشی سپرده می شوند. خودتان را برای چیزهایی مثل پول، شانس و اقبال، شهرت یا چیزهایی از این قبیل خسته نکنید
آنچه قطعی و جاودان است: عشق است…
خداوند، خداوند ابدی و ازلی، عشق مطلق است. در جستجوی عشق باشید. در لحظه ای که بشر به انتهای مسیر خود برسد، تنها حس جاودان و ابدی عشق خواهد بود.
وقتی بچه بودم، به من گفته شده بود اگر به خدا اعتقاد و ایمان داشته باشی در واقع به آرامش و شادی و امنیت و رفاه می رسید. اعتقاد به خدا، تنها راه رسیدن به عشق است باید به این باور برسیم که ما به دنیا آمده ایم تا عشق به ورزیم و خودمان را وقف این مسیر کنیم .
پایان می پذیرد. و تا وقتی عشق ادامه دارد زندگی هم ادامه دارد. همین جاست همین جا و همین حالا حضور دارد.
هیچ تقدیری بدتر از این نیست که انسان در تنهایی زندگی کند و در تنهایی بمیرد؛ کسی را دوست نداشته باشد و در مورد عشق و محبت هیچکس نباشد.
در پایان اگر بخواهم نسخه نهایی را برایتان تجویز کنم، باید بگویم که در انتهای کار، مهمترین سوالی که از بشر پرسیده خواهد شد این نیست که چگونه زندگی کردی؟ بلکه این است: چگونه عشق ورزی دی؟
آزمون نهایی در هر تلاشی برای رسیدن به رستگاری “عشق “خواهد بود.
خیلی از خطاها و اشتباهاتی که مرتکب میشویم از یاد خواهند رفت اما با خوبی ها و محبت هایی که از مردم دریغ کرده ایم قضاوت خواهیم شد .محبت خودمان را در سینه مان مبعوث کنیم و آن را در زندگی جلوه ندهیم، در واقع بر خلاف روح الهی حرکت کرده ایم و نتوانستیم به او نزدیک شویم. و این یعنی: برای خودم زندگی کردم، برای خودم فکر کردم، برای خودم و نه هیچ کس دیگر ..
در این لحظه سخنران جوان صحبتهایش را به پایان رساند.مردم در سکوت متفرق شدند و به خانه هایشان رفتند.
یادتان باشد:
((فقط عشق تاب خواهد آورد، فقط عشق ماندگار خواهد شد))
سوالات متداول:
۱-با خواندن این کتاب به چیزی دست پیدا میکنید؟
۲-این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟
۳-آیا مردم برای رسیدن هدف نیاز به عشق دارند؟
۴-مهم ترین مسئله در زندگی چیست؟
۵-چرا عشق از ایمان برتر است؟
۶-چرا عشق با از خودگذشتگی و ایثار مقایسه شده؟
۷-آیا با عشق هم میتوان به ارامش بدی در روی زمین رسید؟
۸-آیا ایمان مهم ترین چیز در دنیاست؟
۹-ما برای چه چیزی در این دنیا سعی و تلاش میکنیم؟
درباره هانیه سخایی:
هانیه سخایی مدیر گروه هنری” بیا “می باشد. ایشان معتقد هستند که اگر بازی را ترک نکنید دیر یا زود پیروز می شوید.و همیشه این تفکر در ذهن هانیه سخایی جاری است که مرز بین بدبختی و خوشبختی تنها داشتن یک کارت کتابخانه است . این ندا در هانیه سخایی زمزمه ای مااندگار است گه یا انجام بده یا انجام نده،سعی ام را می کنم معنا ندارد !!
مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۹۹ در حسابداری از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.ولی علاقه مند به کارهای هنری بخصوص در حوزه کتاب و کتابخوانی است .هانیه سخایی در این اندیشه است که چطور می توانیم همه را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم.همیشه به این فکر می کند که چرا با وجود صدها سال پیدایش حرفه ای کتاب چرا هنوز مردم از مطالعه فرار می کنند .یک خبر خوب این است که هانیه سخایی قصد دارد که روشی نوین در عرصه صنعت کتاب و کتابخوانی بوجود بیاورد.و گروهی از علاقه مندان به این حوزه را مدیریت می کند.
او علاقمند به تدریس و انجام پروژه های مرتبط با حوزه کتاب است و هم اکنون نیز در زمینه تولید کتاب های صوتی ،تصویری و پویا مشغول به فعالیت می باشد. از آرزوهای هانیه سخایی جهانی بدور از جهل و توهم دانایی می باشد.از ویژگی های اصلی ایشان شرکت در کار گروهی است.