کتاب در یک جمله

  • مدیریت خود یعنی کشف اینکه چه کسی هستید، سپس بر آنچه می توانید کمک کنید و مسئولیت نحوه برقراری ارتباط خود را بپذیرید.

پنج ایده مورد علاقه سام

  1. از تحلیل بازخورد برای کشف نقاط قوت و ضعف خود استفاده کنید.
  2. با کسب مهارت ها و دانش، باید نقاط قوت خود را به طور کامل درک کنید.
  3. برای مدیریت موثر خود، باید نحوه کار با دیگران را تعیین کنید.
  4. برای موثر بودن در یک سازمان، باید با ارزش های سازمان سازگار باشید.
  5. شغل دوم را در ۴۰ سالگی شروع کنید.

خلاصه مدیریت خود

“تنها راه برای کشف نقاط قوت خود از طریق تجزیه و تحلیل بازخورد است. هر زمان که تصمیمی کلیدی گرفتید یا اقدامی کلیدی انجام دادید، آنچه را که انتظار دارید اتفاق بیفتد را یادداشت کنید. ۹ یا ۱۲ ماه بعد، نتایج واقعی را با انتظارات خود مقایسه کنید.

تجزیه و تحلیل بازخورد نشان می دهد که نقاط قوت شما در کجا نهفته است. علاوه بر این، کارهایی را که انجام می دهید یا نمی کنید تا از نقاط قوت خود به طور کامل استفاده کنید، برجسته می کند. 

به دنبال هر تحلیل بازخورد، خود را در جایی قرار دهید که نقاط قوت شما می تواند نتیجه دهد، روی بهبود نقاط قوت خود کار کنید و کشف کنید که غرور فکری شما باعث ناآگاهی ناتوان کننده شده است و بر آن غلبه کنید.

روی کسب مهارت‌ها و دانش‌هایی که برای درک کامل نقاط قوت خود نیاز دارید، کار کنید.»

اولین چیزی که باید در مورد نحوه اجرای خود بدانید این است که خواننده هستید یا شنونده. دومین چیزی که باید بدانید این است که چگونه یاد می گیرید.”

از میان تمام بخش‌های مهم خودشناسی، درک نحوه یادگیری آسان‌ترین کار است.

دراکر می‌گوید اولین سؤالی که هنگام درک نحوه یادگیری شما می‌پرسد این است: “من خواننده هستم یا شنونده؟” و “چگونه یاد بگیرم؟” برای مدیریت موثر خود، باید بپرسید: “آیا من با مردم خوب کار می کنم یا من تنها هستم؟” و اگر با مردم خوب کار می کنید، باید بپرسید “در چه رابطه ای؟”

سوال مهم دیگر این است که “آیا من به عنوان یک تصمیم گیرنده یا مشاور نتیجه می دهم؟ سوالات مهم دیگری که باید بپرسید عبارتند از: آیا در شرایط استرس عملکرد خوبی دارم یا به یک محیط بسیار ساختاریافته و قابل پیش بینی نیاز دارم؟ آیا من در یک سازمان بزرگ بهتر کار می کنم یا یک سازمان کوچک؟»

سعی نکنید خودتان را تغییر دهید، بعید است که موفق شوید. اما برای بهبود عملکرد خود سخت کار کنید. و سعی کنید کارهایی را که نمی توانید انجام دهید یا عملکرد ضعیفی دارید، انجام ندهید.”

“برای اینکه بتوانید خودتان را مدیریت کنید، در نهایت باید بپرسید ارزش های من چیست؟” این یک مسئله اخلاقی نیست، که مستلزم این است که از خود بپرسید: “من می خواهم چه جور آدمی را صبح در آینه ببینم؟”

کار در سازمانی که نظام ارزشی آن غیرقابل قبول یا ناسازگار با خود شماست، فرد را هم به سرخوردگی و هم به عدم عملکرد محکوم می کند. برای موثر بودن در یک سازمان، باید با ارزش های سازمان سازگار باشید. آنها نیازی به یکسان بودن ندارند، اما باید به اندازه کافی به هم نزدیک باشند تا همزیستی کنند. در غیر این صورت، نه تنها ناامید خواهید شد، بلکه نتیجه ای نیز نخواهید داشت.

در اواسط بیست سالگی، باید پاسخ سه سوال را بدانید: “نقاط قوت من چیست؟” “چگونه اجرا کنم؟” و “ارزش های من چیست؟” و سپس می توانید و باید تصمیم بگیرید که به کجا تعلق دارید.

«برای مشاغل موفق برنامه ریزی نشده است. آنها زمانی رشد می‌کنند که افراد برای فرصت‌ها آماده باشند، زیرا نقاط قوت، روش کار و ارزش‌هایشان را می‌شناسند. دانستن اینکه به کجا تعلق دارد، می‌تواند یک فرد معمولی – سخت‌کوش و شایسته، اما در غیر این صورت متوسط ​​- را به یک مجری برجسته تبدیل کند.»

شما باید بدانید که سهم شما چقدر خواهد بود. برای پاسخ به این سؤال، باید به سه عنصر متمایز بپردازید: «وضعیت چه چیزی را می طلبد؟ با توجه به نقاط قوت، شیوه اجرا و ارزش هایم، چگونه می توانم بیشترین سهم را در کاری که باید انجام شود داشته باشم؟ و در نهایت، “چه نتایجی باید به دست آورد تا تفاوت ایجاد شود؟”

مدیریت خود مستلزم مسئولیت پذیری روابط است که دو بخش دارد.

«اول این است که این واقعیت را بپذیرید که افراد دیگر به اندازه خودتان فردی هستند. آنها به طرز انحرافی اصرار دارند که مانند انسان رفتار کنند. این بدان معناست که آنها نیز نقاط قوت خود را دارند. آنها نیز روشهای خود را برای انجام کارها دارند . آنها نیز ارزش های خود را دارند. بنابراین، برای مؤثر بودن، باید نقاط قوت، حالت‌های عملکرد و ارزش‌های همکاران خود را بشناسید. 

بخش دوم مسئولیت روابط، مسئولیت برقراری ارتباط است. از گفتن این که «این چیزی است که من در آن مهارت دارم نترسید. من اینجوری کار میکنم اینها ارزش های من هستند. این سهمی است که من قصد دارم روی آن تمرکز کنم و نتایجی که باید ارائه دهم.” با پاسخ های مثبت همکاران مواجه خواهید شد. 

Druckers توضیح می دهد که کارگران دانش امروزی پس از ۴۰ سال کار خسته شده اند، و بنابراین، شغل دوم را برای یادگیری چیزهای جدید یا کمک به جامعه خود شروع می کنند.

سه راه برای توسعه شغل دوم وجود دارد. اولین مورد در واقع شروع یکی است. راه دوم برای آماده شدن برای نیمه دوم زندگی، ایجاد یک شغل موازی است.

در نهایت، برخی از افراد در اولین حرفه خود بسیار موفق بوده اند. اما به دلیل اینکه کار آنها دیگر آنها را به چالش نمی کشد، فعالیت دیگری مانند یک سازمان غیرانتفاعی را شروع کنید. 

پیش نیاز مدیریت نیمه دوم زندگی شما خیلی قبل از ورود به آن آغاز می شود. اگر قبل از ۴۰ سالگی کار داوطلبانه را شروع نکنید، احتمالاً یک بار هم از ۶۰ سالگی نخواهید گذشت.

خواندن توصیه می شود

اگر دوست دارید خود را مدیریت کنید، ممکن است این موارد را نیز دوست داشته باشید:

  • کار عمیق: قوانینی برای موفقیت متمرکز در دنیای پریشان اثر کال نیوپورت
  • عادات اتمی: راهی آسان و اثبات شده برای ایجاد عادات خوب و شکستن عادت های بد نوشته جیمز کلیر
  • پدر پولدار پدر فقیر: آنچه ثروتمندان در مورد پول به فرزندان خود می آموزند که طبقه فقیر و متوسط ​​نمی دهند! توسط رابرت تی کیوساکی