کتاب در سه جمله

  1. زمانی موفق تر می شویم که شادتر و مثبت اندیش تر باشیم، نه برعکس
  2. شادی لذتی است که در تلاش برای دستیابی به پتانسیل خود احساس می کنیم
  3. مزیت شادی این نیست که باور کنیم نیازی به تغییر نداریم. این درک این است که ما می توانیم

پنج ایده بزرگ

  1. شادی فقط یک روحیه نیست، بلکه یک اخلاق کاری است
  2. ما می‌توانیم از مغز خود برای تغییر نحوه پردازش جهان استفاده کنیم و این به نوبه خود نحوه واکنش ما به آن را تغییر می‌دهد
  3. بررسی مداوم جهان برای موارد مثبت، به ما امکان می دهد شادی، قدردانی و خوش بینی را تجربه کنیم
  4. وقتی شکست را به عنوان فرصتی برای رشد در نظر می گیریم، به احتمال زیاد آن رشد را تجربه می کنیم (نگاه کنید به: رشد پس از سانحه)
  5. موفق ترین افراد، چه در کار و چه در زندگی، بر این باورند که اعمال آنها تأثیر مستقیمی بر نتایج آنها دارد

خلاصه مزیت شادی

  • اگر سخت کار کنید، موفق خواهید شد و زمانی که موفق شدید، خوشحال خواهید شد، یک فرمول شکسته است.
  • “رویکرد معمولی برای درک رفتار انسان همیشه جستجوی رفتار یا نتیجه متوسط ​​بوده است.”
  • اولین اشتباهی که روانشناسی سنتی مرتکب می شود، جستجوی میانگین رفتار یا نتیجه برای درک رفتار انسان است. تل بن شهر این را “خطای میانگین” می نامد.
  • “اگر ما صرفاً آنچه را که متوسط ​​است مطالعه کنیم، فقط متوسط ​​خواهیم ماند.”
  • دومین اشتباه روانشناسی سنتی این است که بر روی کسانی تمرکز می کند که فقط در یک سمت متوسط ​​قرار می گیرند – پایین تر از آن.
  • “اگر تمام تلاش شما برای کاهش بدی ها باشد، فقط به میانگین خواهید رسید و فرصت فراتر رفتن از میانگین را کاملاً از دست خواهید داد.”
  • مطالعات بی‌شماری نشان داده‌اند که روابط اجتماعی بهترین تضمین برای افزایش رفاه و کاهش استرس است، هم پادزهری برای افسردگی و هم نسخه‌ای برای عملکرد بالا.»
  • زمانی موفق تر می شویم که شادتر و مثبت اندیش تر باشیم.
  • به نظر می رسد که مغز ما به معنای واقعی کلمه برای عملکرد بهترین عملکرد خود نه زمانی که منفی یا حتی خنثی است، بلکه زمانی که مثبت است، ساخته شده است.
  • از آنجایی که مغزهای مثبت نسبت به مغزهای خنثی یا منفی مزیت بیولوژیکی دارند، مزیت شادی به ما می آموزد که چگونه مغز خود را برای سرمایه گذاری مثبت و بهبود بهره وری و عملکرد خود دوباره آموزش دهیم.
  • نحوه تجربه ما از جهان و توانایی ما برای موفقیت در آن، به طور مداوم بر اساس طرز فکر ما تغییر می کند. تکیه گاه و اهرم به ما می آموزند که چگونه می توانیم ذهنیت خود را به گونه ای تنظیم کنیم که به ما قدرت (اهرم) برای تحقق بیشتر و موفقیت را بدهد.
  • وقتی مغز ما در الگویی گیر می کند که بر استرس، منفی بودن و شکست تمرکز می کند، خودمان را طوری آماده می کنیم که شکست بخوریم. اثر تتریس به ما می آموزد که چگونه مغز خود را مجدداً آموزش دهیم تا الگوهای احتمالی را شناسایی کند، تا بتوانیم به هر کجا که نگاه می کنیم، فرصت را ببینیم و از آن استفاده کنیم.
  • در بحبوحه شکست، استرس و بحران، مغز ما مسیرهای مختلفی را ترسیم می کند تا به ما در مقابله با آن کمک کند. سقوط کردن در مورد یافتن مسیر ذهنی است که نه تنها ما را از شکست یا رنج خارج می کند، بلکه به ما می آموزد که به خاطر آن شادتر و موفق تر باشیم.
  • وقتی چالش‌ها پیش می‌آیند و ما غرق می‌شویم، مغز منطقی ما می‌تواند توسط احساسات ربوده شود. دایره زورو به ما می آموزد که چگونه با تمرکز بر اهداف کوچک و قابل مدیریت، و سپس گسترش تدریجی دایره خود برای دستیابی به اهداف بزرگتر و بزرگتر، کنترل را دوباره به دست آوریم.
  • تداوم تغییر پایدار اغلب غیرممکن به نظر می رسد زیرا اراده ما محدود است. و هنگامی که اراده از بین می رود، ما به عادت های قدیمی خود باز می گردیم و در مسیر کمترین مقاومت تسلیم می شویم. قانون ۲۰ ثانیه نشان می دهد که چگونه با انجام تنظیمات کوچک انرژی، می توانیم مسیر کمترین مقاومت را تغییر دهیم و عادت های بد را با عادت های خوب جایگزین کنیم.
  • در میان چالش ها و استرس، برخی از افراد تصمیم می گیرند که در درون خود غوطه ور شوند و عقب نشینی کنند. اما موفق ترین افراد روی دوستان، همسالان و اعضای خانواده خود سرمایه گذاری می کنند تا خود را به جلو سوق دهند. سرمایه‌گذاری اجتماعی به ما می‌آموزد که چگونه روی یکی از بزرگترین پیش‌بینی‌کننده‌های موفقیت و تعالی، یعنی شبکه حمایت اجتماعی، سرمایه‌گذاری بیشتری کنیم.
  • “خوشبختی این باور نیست که ما نیازی به تغییر نداریم. این درک این است که ما می توانیم.»

اصل شماره ۱: مزیت شادی

  • مارتین سلیگمن، پیشگام در روانشناسی مثبت گرا، شادی را به سه جزء قابل اندازه گیری تقسیم کرده است: لذت، تعامل و معنا.
  • برای شاون آکور، شادی لذتی است که در تلاش برای پتانسیل خود احساس می کنیم.
  • «به جای محدود کردن اعمالمان به جنگ یا فرار مانند احساسات منفی، اقدامات مثبت میزان امکاناتی را که پردازش می‌کنیم گسترده‌تر می‌کنند و ما را متفکرتر، خلاق‌تر و برای ایده‌های جدید بازتر می‌سازند.»
  • احساسات مثبت مغز ما را سرشار از دوپامین و سروتونین می کند، مواد شیمیایی که نه تنها به ما احساس خوبی می دهند، بلکه مراکز یادگیری مغزمان را به سطوح بالاتری می کشانند. آنها به ما کمک می کنند اطلاعات جدید را سازماندهی کنیم، آن اطلاعات را برای مدت طولانی تری در مغز نگه داریم و بعداً سریعتر آن را بازیابی کنیم. و آن‌ها ما را قادر می‌سازند تا ارتباطات عصبی بیشتری ایجاد و حفظ کنیم، که به ما امکان می‌دهد سریع‌تر و خلاقانه‌تر فکر کنیم، در تجزیه و تحلیل پیچیده و حل مسئله مهارت بیشتری پیدا کنیم، و راه‌های جدیدی برای انجام کارها ببینیم و ابداع کنیم.»
  • «افرادی که سرشان را پایین می‌اندازند و منتظر می‌مانند تا کار، خوشبختی نهایی را به همراه داشته باشد، خود را در یک نقطه ضعف بزرگ قرار می‌دهند، در حالی که آن‌هایی که از مثبت‌اندیشی سرمایه‌گذاری می‌کنند، در هر فرصتی که به دست می‌آورند، جلو می‌آیند.»
  • “حتی کوچکترین عکس‌های مثبت می‌تواند به کسی مزیت رقابتی جدی بدهد.”
  • “خوشبختی فقط یک روحیه نیست، بلکه یک اخلاق کاری است.”

چگونه خلق و خوی خود را بهبود بخشیم و شادی خود را در طول روز افزایش دهیم

۱. مدیتیشن

  • دانشمندان علوم اعصاب دریافته‌اند که راهبانی که سال‌ها به مدیتیشن می‌پردازند، قشر جلوی مغز چپ خود را رشد می‌دهند، بخشی از مغز که مسئول احساس شادی است.
  • “مطالعات نشان می دهد که در دقایقی بعد از مدیتیشن، ما احساس آرامش و رضایت و همچنین افزایش آگاهی و همدلی را تجربه می کنیم. و حتی تحقیقات نشان می‌دهد که مدیتیشن منظم می‌تواند به طور دائمی مغز را دوباره سیم‌کشی کند تا سطح شادی را افزایش دهد، استرس را کاهش دهد و حتی عملکرد سیستم ایمنی را بهبود بخشد.

۲. چیزی را بیابید که منتظر آن باشید

  • یک مطالعه نشان داد افرادی که فقط به تماشای فیلم مورد علاقه خود فکر می کردند، سطح اندورفین خود را تا ۲۷ درصد افزایش دادند.
  • “پیش‌بینی پاداش‌های آینده در واقع می‌تواند مراکز لذت را در مغز شما به همان اندازه که پاداش واقعی روشن می‌کند روشن کند.”

۳. اعمال مهربانانه آگاهانه انجام دهید

  • یک خط طولانی از تحقیقات تجربی، از جمله یک مطالعه روی بیش از ۲۰۰۰ نفر، نشان داده است که اعمال نوع دوستی – هدیه دادن به دوستان و غریبه ها به طور یکسان – استرس را کاهش می دهد و به شدت به افزایش سلامت روان کمک می کند.
  • “یک روز در هفته را انتخاب کنید و پنج عمل مهربانی را انجام دهید.”

۴. مثبت اندیشی را به اطراف خود تزریق کنید

  • “محیط فیزیکی ما می تواند تاثیر زیادی بر طرز فکر و احساس رفاه ما داشته باشد.”
  • “مطالعات نشان داده اند که هر چه کمتر تلویزیون منفی تماشا کنیم، به ویژه رسانه های خشونت آمیز، شادتر هستیم.”

۵. ورزش کنید

  • «فعالیت بدنی می‌تواند خلق و خوی ما را تقویت کند و عملکرد کاری ما را به روش‌های دیگری نیز افزایش دهد، از طریق بهبود انگیزه و احساس تسلط، کاهش استرس و اضطراب، و کمک به ما برای وارد شدن به جریان – این احساس «قفل‌شده» از مشارکت کامل ما معمولاً زمانی که بیشترین بازدهی خود را داریم به دست می آوریم.»

۶. پول خرج کنید (اما نه برای چیزها)

  • رابرت فرانک در کتاب خود تب لوکس توضیح می‌دهد که در حالی که احساسات مثبتی که از اشیاء مادی دریافت می‌کنیم به‌طور ناامیدکننده‌ای زودگذر هستند، خرج کردن پول برای تجارب، به‌ویژه تجربیات با افراد دیگر، احساسات مثبتی را ایجاد می‌کند که هم معنادارتر و هم ماندگارتر هستند.
  • خرج کردن پول برای افراد دیگر، «خرج‌های اجتماعی» نامیده می‌شود و همچنین شادی را افزایش می‌دهد.
  • دو ستون را روی یک تکه کاغذ بکشید (یا ده دقیقه در محل کار وقت بگذارید تا یک صفحه گسترده زیبا ایجاد کنید) و خریدهای خود را در ماه آینده پیگیری کنید. آیا بیشتر روی چیزها خرج می کنید یا برای تجربیات؟ در پایان ماه، به پشت سر هر ستون نگاه کنید و به لذتی که هر خرید برای شما به ارمغان آورد و مدت زمان آن فکر کنید.

۷. قدرت امضا را تمرین کنید

  • هر بار که از مهارتی استفاده می کنیم، هر چه که باشد، انفجار مثبتی را تجربه می کنیم. اگر متوجه شدید که به یک تقویت کننده شادی نیاز دارید، استعدادی را که مدتی است از آن استفاده نکرده اید، دوباره بررسی کنید.
  • با این حال، حتی رضایت بخش تر از استفاده از یک مهارت، استفاده از قدرت شخصیت است، ویژگی ای که عمیقاً در شخصیت ما نهفته است.
  • “مطالعات نشان داده اند که هر چه بیشتر از نقاط قوت خود در زندگی روزمره استفاده کنید، شادتر می شوید.”

اصل شماره ۲: تکیه گاه و اهرم

  • در حالی که ما، البته، نمی‌توانیم واقعیت را تنها از طریق نیروی اراده تغییر دهیم، می‌توانیم از مغز خود برای تغییر نحوه پردازش جهان استفاده کنیم و این به نوبه خود نحوه واکنش ما به آن را تغییر می‌دهد.»
  • “خوشبختی این نیست که به خودمان دروغ بگوییم، یا چشم خود را روی منفی ها ببندیم، بلکه این است که مغزمان را طوری تنظیم کنیم که راه هایی را ببینیم که از شرایطمان بالاتر برود.”
  • قدرت ما برای به حداکثر رساندن پتانسیل خود بر دو چیز مهم استوار است: (۱) طول اهرم ما – اینکه چقدر قدرت و امکان بالقوه داریم و (۲) موقعیت تکیه گاه ما – طرز فکری که با آن تولید می کنیم. قدرت تغییر.»
  • با تغییر نقطه اتکای ذهنیت و طولانی کردن اهرم امکان، آنچه ممکن است را تغییر می دهیم.»
  • «این وزن دنیا نیست که تعیین می‌کند چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. این نقطه اتکا و اهرم ماست.»
  • “واقعیت” صرفاً درک نسبی مغز ما از جهان بر اساس مکان و نحوه مشاهده آن است.”
  • «پس دقیقاً چگونه است که درک نسبی ما از آنچه اتفاق می‌افتد، یا آنچه فکر می‌کنیم اتفاق می‌افتد، می‌تواند واقعاً بر آنچه اتفاق می‌افتد تأثیر بگذارد؟ یک پاسخ این است که مغز به گونه‌ای سازماندهی شده است که بر اساس آنچه پیش‌بینی می‌کنیم در آینده اتفاق بیفتد، عمل کند، چیزی که روانشناسان آن را «نظریه انتظار» می‌نامند.»
  • “انتظار یک رویداد باعث می شود که همان مجموعه پیچیده ای از نورون ها آتش بزنند که گویی آن رویداد واقعاً در حال وقوع است، و باعث ایجاد آبشاری از رویدادها در سیستم عصبی می شود که منجر به مجموعه ای از پیامدهای فیزیکی واقعی می شود.”
  • “ساخت ذهنی فعالیت های روزانه ما، بیش از خود فعالیت، واقعیت ما را مشخص می کند.”
  • زمانی که ما خود را با لذت «وسیله» مجدداً وصل می‌کنیم، نه تنها روی «هدف» تمرکز می‌کنیم، ذهنیتی را اتخاذ می‌کنیم که نه تنها برای لذت بردن، بلکه برای نتایج بهتر نیز مفیدتر است.»
  • «هنگامی که با یک کار یا چالش دشوار مواجه می‌شوید، به جای شکست، با تمرکز روی همه دلایلی که موفق می‌شوید، فوراً به خودتان مزیت رقابتی بدهید. مهارت‌های مرتبطی را که دارید، به جای آن‌هایی که فاقد آن هستید، به خودتان یادآوری کنید. به زمانی فکر کنید که در گذشته در شرایط مشابهی بوده اید و عملکرد خوبی داشته اید.”
  • “وقتی باور داریم که نتیجه مثبتی برای تلاش ما خواهد بود، به جای تسلیم شدن در برابر درماندگی، سخت تر کار می کنیم.”
  • “با تغییر نحوه درک ما از خود و کارمان، می توانیم نتایج خود را به طور چشمگیری بهبود بخشیم.”
  • پس از سال‌ها و صدها مصاحبه با کارگران در هر حرفه‌ای، امی ورزنیفسکی دریافته است که کارمندان یکی از سه «جهت کاری» یا طرز فکری درباره کار ما دارند.
  • ما به کار خود به عنوان یک شغل، یک شغل یا یک فراخوان نگاه می کنیم. افرادی که “شغل” دارند، کار را به عنوان یک کار طاقت فرسا و حقوق خود را به عنوان پاداش می بینند. آنها کار می کنند زیرا مجبور هستند و دائماً منتظر زمانی هستند که می توانند دور از کار خود بگذرانند. در مقابل، افرادی که به کار خود به عنوان یک شغل می نگرند، نه تنها از روی ضرورت، بلکه برای پیشرفت و موفقیت نیز کار می کنند. آنها روی کارشان سرمایه گذاری می کنند و می خواهند خوب کار کنند. در نهایت، افرادی که دیدگاه فراخوانی دارند، به خودی خود به عنوان یک هدف عمل می کنند. کار آن‌ها نه به خاطر پاداش‌های بیرونی، بلکه به این دلیل که احساس می‌کنند به خیر بزرگ‌تر کمک می‌کند، از نقاط قوت شخصی آن‌ها استفاده می‌کند و به آنها معنا و هدف می‌دهد، انجام می‌شود.»
  • «افرادی که گرایش تماس دارند نه تنها کار خود را با ارزش تر می دانند، بلکه به دلیل آن سخت تر و طولانی تر کار می کنند. و در نتیجه، اینها افرادی هستند که عموماً احتمال پیشرفت بیشتری دارند.”
  • جالب‌ترین یافته ورزنیفسکی فقط این نیست که مردم کار خود را به یکی از این سه روش می‌بینند، بلکه اساساً مهم نیست که چه نوع شغلی دارد.
  • “یک جهت گیری فراخوانی می تواند به همان اندازه که با کار واقعی انجام می شود با طرز فکر ارتباط داشته باشد.”
  • کارمندان ناراضی می توانند راه هایی برای بهبود زندگی کاری خود بیابند که شامل ترک، تغییر شغل یا شغل یا رفتن برای یافتن خود نباشد. روانشناسان سازمانی به این «تولید شغل» می گویند، اما در اصل، صرفاً شامل تنظیم ذهنیت فرد می شود.
  • “اگر نمی توانید تغییرات واقعی در کار روزانه خود ایجاد کنید، از خود بپرسید که در حال حاضر چه معنای و لذت بالقوه ای در کاری که انجام می دهید وجود دارد.”
  • «محققان دریافته‌اند که حتی کوچک‌ترین وظایف زمانی که با اهداف و ارزش‌های شخصی مرتبط باشند، می‌توانند با معنای بیشتری آغشته شوند.»
  • «یک تکه کاغذ را به صورت افقی بچرخانید و در سمت چپ کاری را که مجبور به انجام آن در محل کار هستید و احساس می‌کنید فاقد معناست، بنویسید. سپس از خود بپرسید: هدف از این کار چیست؟ چه چیزی را محقق خواهد کرد؟ یک فلش به سمت راست بکشید و این پاسخ را یادداشت کنید. اگر آنچه نوشتید همچنان بی اهمیت به نظر می رسد، دوباره از خود بپرسید: این نتیجه به چه چیزی منجر می شود؟ یک فلش دیگر بکشید و این را یادداشت کنید. ادامه دهید تا به نتیجه ای برسید که برای شما معنادار است. به این ترتیب، می‌توانید هر کار کوچکی را که انجام می‌دهید به تصویر بزرگ‌تر متصل کنید، به هدفی که شما را با انگیزه و انرژی نگه می‌دارد.»
  • “شما می توانید بهترین شغل دنیا را داشته باشید، اما اگر نتوانید معنای آن را پیدا کنید، از آن لذت نخواهید برد، چه یک فیلم ساز باشید و چه یک بازی ساز NFL.”
  • آنچه ما از مردم (و از خودمان) انتظار داریم در کلماتی که به کار می‌بریم ظاهر می‌شود و آن کلمات می‌توانند تأثیر قدرتمندی بر نتایج نهایی داشته باشند.»
  • این پدیده اثر پیگمالیون نامیده می‌شود: زمانی که باور ما به پتانسیل یک فرد دیگر این پتانسیل را زنده می‌کند.
  • “انتظاراتی که ما از فرزندان، همکاران و همسران خود داریم – خواه گفته شده باشد یا نه – می تواند این انتظار را به واقعیت تبدیل کند.”
  • “مردم همانطور که ما انتظار داریم عمل می کنند، به این معنی که انتظارات یک رهبر در مورد آنچه که فکر می کند باعث ایجاد انگیزه در کارکنانش می شود اغلب به واقعیت می پیوندد.”
  • “هر دوشنبه، این سه سوال را از خود بپرسید: (۱) آیا معتقدم که هوش و مهارت کارمندانم ثابت نیست، اما با تلاش می توان آنها را بهبود بخشید؟ (۲) آیا معتقدم که کارمندان من می‌خواهند آن تلاش را انجام دهند، همانطور که می‌خواهند در شغل خود معنا و تحقق پیدا کنند؟ و (۳) چگونه این باورها را در گفتار و اعمال روزانه خود منتقل می کنم؟

اصل شماره ۳: اثر تتریس

  • اسکن مداوم جهان برای نگاتیو هزینه زیادی دارد. این کار خلاقیت ما را کاهش می دهد، سطح استرس ما را بالا می برد و انگیزه و توانایی ما را برای دستیابی به اهداف کاهش می دهد.
  • “کوری بدون توجه”: ناتوانی مکرر ما در دیدن آنچه اغلب درست در مقابل ماست، اگر مستقیماً روی آن تمرکز نکنیم.
  • “ما تمایل داریم چیزی را که به دنبالش نیستیم از دست بدهیم.”
  • وقتی مغز ما دائماً به دنبال موارد مثبت می‌شود و روی آن تمرکز می‌کند، از سه مورد از مهمترین ابزارهای موجود سود می‌بریم: شادی، قدردانی و خوش‌بینی.
  • روانشناسان به این «رمزگذاری پیش‌بینی‌کننده» می‌گویند: آماده کردن خود برای انتظار یک نتیجه مطلوب، در واقع مغز شما را رمزگذاری می‌کند تا نتیجه را زمانی که واقعاً به وجود می‌آید، تشخیص دهد.
  • بهترین راه برای شروع این است که شروع به تهیه فهرستی روزانه از چیزهای خوب در شغل، حرفه و زندگی خود کنید.
  • زمانی که فهرستی از «سه اتفاق خوب» را که در آن روز اتفاق افتاده را یادداشت می‌کنید، مغز شما مجبور می‌شود ۲۴ ساعت گذشته را برای موارد مثبت بالقوه بررسی کند – چیزهایی که خنده‌های کوچک یا بزرگ را به همراه دارند، احساس موفقیت در محل کار، یک ارتباط قوی‌تر. با خانواده، بارقه‌ای از امید به آینده.»
  • “یک تغییر در تمرین سه چیز خوب نوشتن یک مدخل کوتاه در مجله درباره یک تجربه مثبت است.”
  • این به سن شما یا کاری که برای امرار معاش انجام می دهید نیست. این تمرین و ثبات است که اهمیت دارد.»

اصل چهارم: زمین خوردن

  • در هر نقشه ذهنی پس از بحران یا ناملایمات، سه مسیر ذهنی وجود دارد. رویدادی که مدام در اطراف جایی که در حال حاضر هستید می چرخد ​​(یعنی رویداد منفی هیچ تغییری ایجاد نمی کند، شما از جایی که شروع می کنید به پایان می رسید). یک مسیر ذهنی دیگر شما را به سمت پیامدهای منفی بعدی سوق می دهد (یعنی وضعیت شما پس از رویداد منفی بسیار بدتر است؛ به همین دلیل است که ما از درگیری و چالش می ترسیم). و یکی، که من آن را راه سوم می نامم، که ما را از شکست یا عقب‌نشینی به جایی می‌برد که حتی قوی‌تر و توانمندتر از قبل از سقوط هستیم.»
  • “مطالعه پس از مطالعه نشان می دهد که اگر بتوانیم شکست را به عنوان فرصتی برای رشد تصور کنیم، به احتمال زیاد آن رشد را تجربه خواهیم کرد.”
  • با بررسی نقشه ذهنی خود برای یافتن فرصت‌های مثبت، و با رد این باور که هر سقوط در زندگی ما را فقط به سمت پایین‌تر می‌برد، به خودمان بزرگ‌ترین قدرت ممکن را می‌دهیم: توانایی بالا رفتن را نه علی‌رغم شکست‌ها، بلکه به خاطر آنها.»
  • توانایی افراد برای یافتن مسیر صعود تا حد زیادی به نحوه تصور آنها از کارت هایی بستگی دارد که به آنها داده شده است، بنابراین استراتژی هایی که اغلب منجر به رشد خصمانه می شود شامل تفسیر مجدد مثبت از موقعیت یا رویداد، خوش بینی، پذیرش و مکانیسم های مقابله ای است که شامل تمرکز روی مشکل (به جای تلاش برای اجتناب یا انکار آن).
  • “افرادی که می توانند با موفقیت خود را از روی تشک بلند کنند، کسانی هستند که خود را نه با آنچه برایشان اتفاق افتاده است، بلکه با آنچه می توانند از آنچه اتفاق افتاده است تعریف کنند.”
  • همه چیز لزوماً به بهترین شکل اتفاق نمی‌افتد، اما برخی از افراد می‌توانند بهترین استفاده را از چیزهایی که اتفاق می‌افتد، ببرند.» (تل بن شهر).
  • هنگامی که مردم در یک زمینه از زندگی احساس درماندگی می کنند، نه تنها در آن حوزه تسلیم می شوند. آنها اغلب درس را “بیش از حد” یاد می گیرند و آن را در موقعیت های دیگر به کار می برند. آنها متقاعد می شوند که یک مسیر بن بست باید دلیلی باشد بر اینکه همه راه های ممکن بن بست هستند.»
  • “یک خلاف واقع یک سناریوی جایگزین است که مغز ما ایجاد می کند تا به ما کمک کند آنچه را واقعاً اتفاق افتاده ارزیابی و درک کنیم.”
  • از آنجایی که خلاف واقع ابداع می شود، ما در واقع در هر موقعیتی این قدرت را داریم که آگاهانه یک خلاف واقع را انتخاب کنیم که باعث می شود به جای درماندگی احساس خوشبختی کنیم. و انتخاب یک ضد فاکتور مثبت، علاوه بر اینکه به سادگی احساس بهتری در ما می کند، خود را برای تمام مزایای انگیزه و عملکرد که اکنون می دانیم با یک طرز فکر مثبت همراه است، آماده می کند. از سوی دیگر، انتخاب یک خلاف واقع که ما را از مصیبت بیشتر می ترساند، در واقع آن را بزرگتر از آنچه هست جلوه می دهد.
  • “وقتی ما یک عامل متضاد را انتخاب می کنیم که احساس بدتری به ما می دهد، در واقع واقعیت خود را تغییر می دهیم و به مانع اجازه می دهیم تا نفوذ بسیار بیشتری بر ما داشته باشد.”
  • دهه‌ها مطالعه بعدی نشان داده است که سبک توضیحی – اینکه چگونه ماهیت رویدادهای گذشته را توضیح می‌دهیم – تأثیر مهمی بر شادی و موفقیت آینده ما دارد.
  • افرادی که دارای سبک توضیحی خوشبینانه هستند، ناملایمات را محلی و موقتی تفسیر می کنند (یعنی «آنقدرها هم بد نیست و بهتر خواهد شد.») در حالی که کسانی که سبک توضیحی بدبینانه دارند این رویدادها را جهانی تر و دائمی تر می بینند (یعنی، « واقعاً بد است و هرگز تغییر نخواهد کرد.’).
  • ما اکنون می دانیم که تقریباً همه راه های موفقیت توسط سبک توضیحی دیکته می شوند.
  • یک راه برای کمک به خودمان برای دیدن مسیر از بدبختی به فرصت، تمرین مدل تفسیری ABCD است: مصیبت، باور، پیامد، و بحث.
  • ناملایمات رویدادی است که ما نمی توانیم تغییر دهیم. همینه که هست. باور واکنش ما به این رویداد است. چرا فکر می کردیم این اتفاق افتاده است و فکر می کنیم چه معنایی برای آینده دارد. اگر اولی را باور کنیم – یعنی اگر ناملایمات را کوتاه مدت یا به عنوان فرصتی برای رشد ببینیم یا به طور مناسب فقط به بخشی از زندگی خود محدود شود – آنگاه شانس یک پیامد مثبت را به حداکثر می رسانیم. اما اگر باور ما را به مسیر بدبینانه تری هدایت کرده باشد، درماندگی و انفعال می تواند عواقب منفی به همراه داشته باشد. مشاجره شامل این است که ابتدا به خود بگوییم که باور ما فقط همین است – یک باور، نه واقعیت – و سپس به چالش کشیدن (یا به چالش کشیدن) آن.
  • روانشناسان توصیه می‌کنند که این صدا را بیرونی کنیم (یعنی وانمود کنیم که از طرف شخص دیگری می‌آید)، بنابراین مثل این است که در واقع با شخص دیگری بحث می‌کنیم.
  • «وقتی با یک دورنمای وحشتناک روبرو می‌شویم – مثلاً پایان یک رابطه عاشقانه یا یک شغل – بیش از حد تخمین می‌زنیم که چقدر و برای چه مدت ما را ناراحت می‌کند.»
  • ما قربانی «بی‌توجهی ایمنی» می‌شویم، به این معنی که دائماً فراموش می‌کنیم که سیستم ایمنی روان‌شناختی ما چقدر در کمک به ما برای غلبه بر ناملایمات خوب است.»
  • “مشکلات، مهم نیست که چه هستند، آنقدر که فکر می کنیم به ما ضربه نمی زنند.”

اصل پنجم: دایره زورو

  • یکی از قوی‌ترین محرک‌های رفاه و عملکرد این است که احساس کنیم در کنترل هستیم و در محل کار و خانه بر سرنوشت خود مسلط هستیم.
  • روانشناسان دریافته‌اند که این نوع دستاوردها در بهره‌وری، شادی و سلامتی کمتر به میزان کنترل ما و بیشتر به میزان کنترلی که فکر می‌کنیم داریم ربط دارد.
  • “موفق ترین افراد، در کار و زندگی، کسانی هستند که به آنچه روانشناسان “مرکز کنترل درونی” می گویند، این باور را دارند که اعمال آنها تأثیر مستقیمی بر نتایج آنها دارد.”
  • آزمایش‌ها نشان می‌دهد که وقتی افراد در ابتدا احساس پریشانی می‌کنند، سریع‌ترین افرادی که می‌توانند احساس خود را تشخیص دهند و آن احساسات را در قالب کلمات بیان کنند، بهبود می‌یابند.
  • “با مقابله با یک چالش کوچک در یک زمان – یک دایره باریک که به آرامی به بیرون گسترش می یابد – می توانیم دوباره یاد بگیریم که اقدامات ما تأثیر مستقیمی بر نتایج ما دارد و ما عمدتاً بر سرنوشت خود مسلط هستیم.”
  • “موفقیت های کوچک می توانند به دستاوردهای بزرگ اضافه شوند. تنها چیزی که لازم است این است که اولین دایره را روی شن بکشید.»

اصل ششم قانون ۲۰ ثانیه

  • “عقل سلیم یک اقدام مشترک نیست.”
  • ویلیام جیمز ایجاد عادات خوب را «تلاش روزانه» نامید.
  • دلیل اینکه بسیاری از ما در حفظ تغییر مشکل داریم این است که سعی می کنیم بر اراده تکیه کنیم.
  • مشکل این است که هر چه بیشتر از اراده خود استفاده کنیم، فرسوده‌تر می‌شود.
  • این کشش نامرئی به سمت مسیر کمترین مقاومت می‌تواند بیشتر از آنچه ما تصور می‌کنیم زندگی ما را دیکته کند و مانعی غیرقابل عبور برای تغییر و رشد مثبت ایجاد کند.»
  • «مطالعات نشان می‌دهد که این فعالیت‌ها فقط برای ۳۰ دقیقه لذت‌بخش و جذاب هستند، سپس انرژی ما را تلف می‌کنند و چیزی را ایجاد می‌کنند که روان‌شناسان «آنتروپی روانی» می‌نامند – آن احساس بی‌حال و بی‌حالی که کتی تجربه کرد.
  • در فیزیک، انرژی فعال‌سازی جرقه اولیه مورد نیاز برای کاتالیز یک واکنش است. برای غلبه بر اینرسی و شروع یک عادت مثبت، به همان انرژی، چه جسمی و چه ذهنی، نیاز است.»
  • این تعداد زیاد و حجم زیاد حواس‌پرتی‌ها نیست که ما را به دردسر می‌اندازد. این سهولت دسترسی به آنهاست.»
  • انرژی فعال‌سازی عادت‌هایی را که می‌خواهید اتخاذ کنید، کاهش دهید و آن را برای عادت‌هایی که می‌خواهید از آن اجتناب کنید، افزایش دهید. هر چه بیشتر بتوانیم انرژی فعال سازی را برای اقدامات مورد نظر خود کاهش دهیم یا حتی آن را حذف کنیم، توانایی خود را برای شروع تغییرات مثبت بیشتر افزایش می دهیم.
  • “با افزودن ۲۰ ثانیه به روزم، سه ساعت به عقب برگشتم.”
  • «کلید کاهش انتخاب، تنظیم و پیروی از چند قانون ساده است. روانشناسان این نوع قوانین را «تصمیم‌های درجه دوم» می‌نامند، زیرا اساساً تصمیم‌هایی درباره زمان تصمیم‌گیری هستند، مانند تصمیم‌گیری زودتر از موعد برای زمان، مکان و نحوه ورزش کردن در صبح.
  • «قوانین به‌ویژه در چند روز اول سرمایه‌گذاری در تغییر رفتار، زمانی که دور شدن از مسیر آسان‌تر است، مفید هستند. به تدریج، همانطور که عمل مورد نظر عادی تر می شود، می توانیم انعطاف پذیرتر شویم.

اصل هفتم سرمایه گذاری اجتماعی

  • هرچه حمایت اجتماعی بیشتری داشته باشید، شادتر هستید.
  • زمانی که با بیش از هزار مرد و زن حرفه ای بسیار موفق در حین نزدیک شدن به دوران بازنشستگی مصاحبه شد و از آنها پرسیده شد که چه چیزی بیش از همه در طول حرفه شان انگیزه داشته است، اکثراً آنها دوستی کاری را بالاتر از منافع مالی و موقعیت فردی قرار دادند.
  • روان‌شناسان سازمانی دریافته‌اند که حتی برخوردهای کوتاه می‌تواند «ارتباطات با کیفیت بالا» را ایجاد کند، که باز بودن، انرژی، و اصالت را در بین همکاران تقویت می‌کند و به نوبه خود منجر به مجموعه‌ای از دستاوردهای قابل اندازه‌گیری و ملموس در عملکرد می‌شود.
  • شلی گیبل، روانشناس برجسته در دانشگاه کالیفرنیا، دریافته است که چهار نوع پاسخ متفاوت وجود دارد که ما می‌توانیم به خبرهای خوب یک نفر بدهیم، و تنها یکی از آنها به طور مثبت به رابطه کمک می‌کند. پاسخ برنده هم فعال و هم سازنده است. پشتیبانی مشتاقانه و همچنین نظرات و سؤالات بعدی را ارائه می دهد.
  • جالب اینجاست که تحقیقات او نشان می‌دهد که پاسخ‌های منفعلانه به خبرهای خوب (“خوب است.”) می‌تواند به همان اندازه منفی برای رابطه مضر باشد (“شما ترفیع را گرفتید؟ من متعجبم که آن را به سالی ندادند، به نظر می رسد که او برای این کار مناسب تر است.’).
  • “مطالعات گیبل نشان داده است که پاسخ فعال-سازنده تعهد و رضایت رابطه را افزایش می دهد و میزان احساس درک، تایید و مراقبت از افراد را در طول یک بحث افزایش می دهد – همه اینها به مزیت شادی کمک می کند.”

خواندن توصیه می شود

اگر مزیت خوشبختی را دوست دارید، می توانید از کتاب های زیر نیز لذت ببرید:

  • ذهنیت: روانشناسی جدید موفقیت اثر کارول دوک
  • Drive: The Surprising Truth about What Motivates Us نوشته دانیل اچ پینک
  • هنر کار: مسیری اثبات شده برای کشف آنچه که قرار بود انجام دهید توسط جف گوینز