جمع آوری و خلاصه:هانیه سخایی

نویسنده:جیمزهالیس

جیمز هالیس

درباره نویسنده:

جیمزهالیس روانکاو آمریکایی یونگی ، نویسنده شانزده کتاب و سخنران عمومی است.

 

چکیده:

این کتاب خوشبختی فعلی ما را به هم می ریزد و باعث می شود ما کمی فکر کنیم و به خودمان بیاییم و از ما می‌خواهد به ارتباط با خودمان اندیشمندانه تر بنگریم. این کتاب حکم دینامیت را دارد ، اگر الان آن را زیر زندگی فعلی خود بگذارید ، وقتی کتاب پایان می‌رسد می‌بینید سمت و سوهای فکری اولویت‌ها و ارزش های شما در زندگی ناگهان نیست می‌شود.وحالا ما با جمع‌آوری خلاصه‌ای از این کتاب آن را در اختیار شما قرار داده ایم.

 

خلاصه کتاب:

چه چیزی بیشترین اهمیت را دارد؟

اغلب ما در این زمینه اشتراک نظر داریم که لطمه نزدن یا کمتر لطمه زدن به دیگران ،امر بسیار مهمی می باشد. این میل مستلزم این است که به طور روزافزون نسبت به سایه شخصی خود آگاه باشیم آن را کشف کنیم و مسئولیتش را به عهده بگیریم. سایه ، شامل بخش‌هایی از خویشتن ماست که موجب می‌شود با خودمان احساس ناراحتی کنیم؛ خواه ظرفیت ما برای کارهای شرورانه باشد؛ یا یاغی گری، و اعمال ناشی از خودشیفتگی؛ و یا خود انگیزترین و التیام بخش ترین بُعد وجودمان که به طور غریزی ریشه در خویشتن ما دارد. ما در اینجا چند مورد را برای شما بازگو می کنیم.

۱_زندگی مجموعه‌ای از دستاورد هاست؛چنانچه نتوانیم به طور آشکار صادقانه بابت زیان و ناامیدی خود و افسوس را ابراز کنیم، آنها بار دیگر همچون ارواح ناخوانده کسانی که نا به هنگام دفن شده اند ،در قالب افسردگی یا فرافکنی هایی از موضوعات جذاب، تمایلات واهی، ظهور خواهند کرد. ناکامی در گنجاندن جایگاه زیان در زندگی‌هایمان، به این معناست که ما هنوز محتوای کاملی که زندگی برایمان به ارمغان می‌آورد را نپذیرفته ایم. هر آنچه به دست می آید، از دست هم می رود، و تنها به واسطه ی پذیرش آگاهانه تر ارزش هایی که به طور مداوم در راستای آنها گام برمی‌داریم، بازپس گرفته می شود.

۲_بازیابی اقتدار شخصی به منظور راهبری و بازسازی نیمه دوم زندگی امری حیاتی است.چنانچه ما قدری بیشتر درگیر انطباق هایمان باشیم،آنگاه با قضا و قدر دست دوستی داده و زندانی‌های سرنوشت باقی می مانیم.به این ترتیب، هر قدر هم به باور خودمان مقتدر باشیم، باز هم فرومایه ترین بردگان قدرت های مطلق عالم ناخودآگاه باقی خواهیم ماند.

۳_به رغم اینکه عشق تا چه حد مخاطره آمیز بوده و به راحتی به ما آسیب می‌زند، هیچ یک از ما نمی توانیم از پذیرفتن ریسک موقعیت‌های خطرناک عشق، صمیمیت با دیگران اجتناب کنیم و زندگی بی حاصل، منزوی در چارچوب های محدود گذشته و منطقه امن خود را پیش بگیریم.


                                            زندگی مجموعه‌ای از دستاورد هاست


 

نیچه می گوید: «ما ساحل را ترک کردیم و سوار بر کشتی مان شدیم اما پل های مان را سوزاندیم، علاوه بر آن سرزمین پشت سرمان را نیز سوزاندیم! حالا ای کشتی کوچک مراقب باش! اقیانوس تمام پیرامونت را فرا گرفته است؛ بله حقیقت دارد همیشه پر خروش نیز و بعضی وقت ها همچون رویای خوش آیند، صاف، درخشان و آرام است. اما لحظاتی فرا خواهد رسید که به بیکرانگی آن پی خواهید برد و چیزی ترسناک تر از بی کرانگی وجود ندارد….»

انگیزشی

 

شوک و ترس:

در زندگی از هیچ چیز نباید ترسید، فقط باید فهمید. نترس آنچه حقیقت ندارد، هرگز حقیقت نداشته است و هرگز هم نخواهد داشت. آنچه حقیقی است، همیشه حقیقی بوده است، و نمی تواند از بین برود.

حیرت انگیز ترین نکته در زندگی بشر، این است که چیزی که باعث بیشترین ترس است، سرمنشا عظیم‌ترین دانایی است.

ساعت ۳ صبح چیزی شما را بیدار می‌کند- در خواب چهره ی فراموش شده ای بر شما ظاهر می شود،دلهره های آشنا صورتتان را برهم می‌زند و رنجی روحتان را برآشفته می‌کند.یا حین رانندگی در بزرگراه،و تعجیل برای رسیدن به خانه،لحظه ای از گذشته از اعماق ذهنتان وارد خود آگاه می شود،و متعجب می شوید که چرا همین حالا در ذهنتان تداعی شد،آن هم در این مکان به کلی متفاوت.فرزند یا نوه خود را می‌بینید،و لحظه‌ای مشابه را به خاطر می آورید،و تعجب می کنید که کجای ذهنتان گم شده بود و حالا چطور شد که همین جا باید آن را به خاطر بیاورید.هم اکنون با خودتان فکر می‌کنید چگونه تبدیل به کسی شدید که الان هستید.

همه ما با شیون و ناله به این جهان پرتاب شدیم،ما از جایی که قبلاً بودیم-خانه مان،آرامش و آسایش،اخراج شدیم و بازم سفری پر مخاطره هستیم که پایانی جز خاموشی ندارد.

با در نظر گرفتن درک ضعیف ما از جهان،وابستگی‌های خالی از عواطف،عدم آگاهی ما از سایر گزینه ها،نبود تحلیل عقلانی،و انبوه پیام هایی که به ما تحمیل می شوند،همه ی ما «مفهوم نادرستی از خویشتن»را سرهم بندی می کنیم.نادرست،نه از این لحاظ که دروغ گفته ایم،از این لحاظ که این تعریف درباره ما نیست،بلکه درباره ی«آنهاست»،درباره ی«آن»است. درباره« دیگری» است.

زیرا ما توسط دیگران تعریف شده ایم نه از درون نه به واسطه طرح الهی بلکه توسط«غیر بودن دیگری»مفهومی که نمی‌توانیم درک کنیم،بفهمیم،بر آن احاطه داشته باشیم و آن را بپذیریم.

یادتان باشد که همیشه تبدیل به چیزی شوید که خدایان می خواهند،نه چیزی که والدینتان میخواهند،نه چیزی که قبیله شما میخواهد،بلکه آنچه خدایان می خواهند و آنچه روح شما از آن حمایت خواهد کرد. البته اگر آگاهی شما را به این مسیر سوق می‌دهد. کسی که بتواند زندگی اش را با وجدان بر آورد نماید، متعجب خواهد شد وقتی بفهمد زندگی اش تا چه حد تحت فرمان ترس و نیز ابزارهای خیلی زیادی است که برای مدیریت آن را تعبیه کرده ایم.

چنین فردی می فهمد، واقعاً می فهمد زندگی‌اش از او چه میخواهد.معنای دقیق زندگی ما، در توانایی ما برای برخوردار شدن هر چه بیشتر از آن و حتی فراتر از حد و مرزهایی که ترس برای مان تعیین می کند، نهفته است. نباید کسی را به خاطر ترسو بودن مورد سرزنش قرار داد؛ این سرنوشت مشترک ما انسان هاست و همه ما مستعد آن هستیم. اما شاید ترس نوعی گناه باشد، نوعی بیماری نسبت به خدایان، وقتی سخن از فردیت ما به میان می آید،سرنوشت ما به واسطه ترس منحرف یا تخریب می‌شود.این سرود، فراخوان و دستور روزانه ی آن دسته از ماست که می توانند زندگی خود را مورد ارزیابی قرار دهند:این که زندگی تحت فرمان ترس نباشد.


یادتان باشد که همیشه تبدیل به چیزی شوید که خدایان می خواهند،نه چیزی که والدینتان میخواهند


 

گرسنگی در دل فراوانی:

عبارات نخستین این بخش در ۲۲ دسامبر نگاشته شده‌اند،زمانی که جنون تغذیه روح از طریق خرید بیمارگونه به بالاترین حد خود رسیده است.

مردم به شبکه اینترنت هجوم می آورند و سرعت موتورهای جستجوگر در حد خزیدن است.مردم یکدیگر را در مراکز خرید شلوغ هل میدهند.شبکه های اصلی با هیجان در حال گزارش ارقام فروش هستند،چنانچه گویی سونامی یا طاعون ملخ‌ها در راه است.به طور حتم این روز فرصت مشاهده ی رخداد اجتماعی مهمی را فراهم می آورد.جیمز میگیوید، زمانی یکی از همکاران پروفسورم را به ردیف ۷۰۰ استادیوم قدیمی وترانز بردم تا بازی تیم های عقاب های فیلادلفیا را تماشا کند.در آن جایگاه مرتفع کنار خشن ترین جمعیتی که در میان آن ها مشروبات الکلی موج می زد نشسته بودیم. رشته تحصیلی دوستم مردم شناسی بود و به همین دلیل متعجب می شدم اگر او حتی ۱۰ درصد از بازی را می دید.. او مجذوب به رفتارهای مردمی بود که آنجا حضور داشتند .برای او این یک رخداد اجتماعی و مردم شناختی بود و بابت این گردش علمی از من تشکر کرد. جنون تغذیه ی این ساعت نیز همین طور است. یک ناظر بیگانه شاید فکر کند مردمی که این چنین به مغازه ها هجوم می‌برند، گرسنه‌اند و آن مغازه ها نیز پر از خوراکی هستند.اینجا چه خبر است؟ پیامبر صلح چه حال و روزی دارد؟ دست‌کم، هزار سال ، قبل پیشینیان ما حین انجام آیین جادوگری همدلانه شمع روشن می‌کردند یا آتش برپا می‌کردند تا خورشید را به بازگشتن ترغیب کنند، زیرا پدیده ی مهمی در خطر بود.

آنها ناامیدانه امیدوار بودند با مراقبت، یا وسوسه کردن خورشید آن را به درخشش دوباره ترغیب کنند تا مبادا از سرمای شدید جان بسپارند و محصولات به خاطر نبود نور خورشید بارور نشوند.

خوب شاید در اینجا هم موضوعی حیاتی در خطر است.حتی با وجود تمام این جنون خرید این انرژی در هر کجا که صرف شود حتماً چیز مهمی در خطر است،اما شاید ارتباط کمی با عیسی مسیح داشته باشد،یا همان چیزی که ییتس روزی«جوش و خروش گالیله ای در طبقه حیوانی» می نامید.

وقتی به این حقیقت می اندیشیم که سالانه ده ها میلیون گردشگر به کازینوهای آتلانتیک سیتی و لاس‌وگاس سفر می‌کنند مجبوریم از خودمان بپرسیم چرا؟.

چرا میلیونها نفر به این حج می روند،این مهاجرت انبوه به شهرهای کاملاً غیر دینی؟ چرا آنها همچون ساکنین سیاره جفری چاسردر کلیسای جامع کانتربری از هر ناحیه ای سفرهای زیارتی گوناگون خود را به این شهر ویران در نزدیکی ساحل جرسی ختم می کنند، یا به آن اثر هنری پلاستیکی در بیابان؟ این کار باید مفهومی داشته باشد.

آنها برای چه می آیند؟ خوب …یک نفر می گوید :«پول ».این پول چیست که انرژی خیل عظیمی از انسان ها را سازماندهی می کند؟ آنها چرا می‌آیند؟

با نگاهی دقیق‌تر متوجه می‌شویم دلیل آمدن آنها پول در اشکالی مانند: ژتون های پلاستیکی، قطعات فلزی یا قطعات کاغذی نیست. حتی باید بپذیریم که این قصرهای تفریحی پر زرق و برق که یادآور وابستگی‌های قرون وسطایی ، باستانی یا تجملی هستند برای گردشگری و وسوسه انگیزند.

انگیزشی

 

وقتی کلاف سردرگم رویاهایمان را باز می کنیم متوجه سه تصور حقیقی درباره پول می شویم:

۱_ اول اینکه اگر من پولی برنده شوم_ به دست تقدیر یا استعدادهای خودم یا فرشته خوشبختی_ از زندگی عادی فاصله میگیرم. آنگاه برای مدتی از سطح مالیاتها و زندگی کسالت بار عبور می‌کنم و به انسان فوق‌العاده‌ای تبدیل می‌شوم.

۲_دوم اینکه با خود خیالبافی می کنم که با پول می توانم زندگی را متحول کنم ،نه تنها مبلغ رهن را بپردازم، بلکه زندگیم را با اشیای فریبنده پر کنم. اما حتی بیشتر از آن در خیالاتم میبینم که این موهبت ها مرا متحول خواهند ساخت و من انسان متفاوت و بهتری خواهم بود.

۳_سوم اینکه وقتی پول داشته باشم می توانم برای لحظه ای احساس کنم به چیزی از عظیم تر از خودم متصل شدم. می توانم شگفتی و هیجان را تجربه کنم،  می توانم احساس کنم بخشی از چیزی عظیم تر هستم، می توانم چارچوب زندگی ام را از نو بسازم ، به وادی عظمت راه پیدا کنم ، دوباره احساس کنم« متصل» هستم، آن هم زمانی که در اغلب برهه های زندگی احساس جدایی و انفصال را احساس می کنم.

«بشر نمی تواند مدت طولانی در حالت خودآ گاهی بماند باید استراحت کند و دوباره در حالت ناخودآگاه                                              قرار گیرد چون ریشه هایشان را هستند.»

جهان هستی طرحی از کوتاه مدت در ذهن خداوند حقیقتی تلخ که اگر به تازگی پیش قسط خانه را داده باشید مفهومش را درک می کنید.

اگر نمی‌دانستیم روحمان وارد قلمرویی می‌شود که تغییر زمان یا محدودیت مکان نمی تواند آن را به اسارت درآورد کهنسالی غیرقابل تحملی می بود. در آن گونه از بودن ،تولد ما ،مرگ و از مرگ ما،تولد است.معیار های همه ی آنها متوازن است.

 

سوالات متداول :

۱_زندگی انسان تا چه حد تحت فرمان ترس است؟

۲_چه چیزی بیشترین اهمیت را در زندگی انسان دارد؟

۳_چرا بشر توانایی اینکه به مدت طولانی در حالت خودآگاهی بماند را ندارد؟

۴_در انسان چه چیزی باعث بیشترین ترس میشود ؟و سر منشا آن کجاست؟

۵_آیا این کتاب در زمینه کسب وکار نیز اهمیت دارد؟

۶_این کتاب برای چه کسانی مناسب است؟

۷_با خواندن این کتاب به چه چیزی دست پیدا میکنید؟

 

درباره هانیه سخایی:

هانیه سخایی مدیر گروه هنری” بیا “می باشد. ایشان معتقد هستند که اگر بازی را ترک نکنید دیر یا زود پیروز می شوید.و همیشه این تفکر در ذهن هانیه سخایی جاری است که مرز بین بدبختی و خوشبختی تنها داشتن یک کارت کتابخانه است . این ندا در هانیه سخایی زمزمه ای مااندگار است گه یا انجام بده یا انجام نده،سعی ام را می کنم معنا ندارد !!

مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۹۹ در حسابداری  از دانشگاه پیام نور اخذ نمود.ولی علاقه مند به کارهای هنری بخصوص در حوزه کتاب و کتابخوانی است .هانیه سخایی  در  این اندیشه است که چطور می توانیم همه را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم.همیشه به این فکر می کند که چرا با وجود صدها سال پیدایش حرفه ای کتاب چرا هنوز مردم از مطالعه فرار می کنند .یک خبر خوب این است که هانیه  سخایی قصد دارد که روشی نوین در عرصه صنعت کتاب و کتابخوانی بوجود بیاورد.و گروهی از علاقه مندان به این حوزه را مدیریت می کند.

او علاقمند به تدریس و انجام پروژه های مرتبط با حوزه کتاب است و هم اکنون نیز در زمینه تولید کتاب های صوتی ،تصویری و پویا  مشغول به فعالیت می باشد. از آرزوهای هانیه سخایی  جهانی بدور از جهل و توهم دانایی  می باشد.از ویژگی های اصلی ایشان شرکت در کار گروهی است.