آمار فضایی (تحلیل داده های مکانی) – جلد 2 (کتاب الکترونیک)
سپاس، خداوند بزرگ که توفیق نگارش جلد دیگری از کتاب آمار فضایی نصیب ما گرداند. این جلدها به عنوان منبع جامع و کاملی برای فراگیری آمار فضایی و تفسیر و تحلیل دادههای مکانی و همچنین به عنوان یک مرجع برای حرفههای متعدد مرتبط با اطلاعات مکانی – فضایی و تحلیل آنها مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این کتابها به عنوان یک منبع ارزشمند برای افرادی خواهد بود که با جمعآوری و تحلیل دادههای مکانی سر و کار دارند. این جلد از این مجموعه آمار فضایی، به استفاده از ابزار آمار فضایی در نرمافزار ArcGIS میپردازد.
جعبه ابزار آمار فضایی در ArcGIS شامل مجموعهای از ابزارها برای تحلیل روابط، الگوها، فرآیندها و توزیعهای فضایی است. آمار فضایی همانند آمار کلاسیک، مجموعهاي منحصر به فرد از تجزیه و تحلیل است که جغرافیا را نیز در بر میگیرد. این ابزار میتواند با تمام سطح مجوز ArcGIS Desktop مورد استفاده قرار گیرد و راهي منحصر به فرد برای کشف روابط فضایی موجود در دادهها است.
توضيحات مربوط به تحلیل فضایی در ArcGIS با مقدمهای بر موضوع آمار فضایی آغاز میشود. پس از این مقدمه کوتاه، ابزارهاي آمار فضایی را بررسي ميکنيم. ابتدا ابزارهای موجود در «دسته ابزار اندازهگیری توزیع جغرافیایی» را مورد بررسي قرار خواهيم داد که هدف آن ارائه اطلاعات توصیفی آمار فضایی است. در مرحله بعد «دسته ابزار تحلیل الگوي استاندارد»، که به بررسي خوشهبندی، پراکندگي یا الگوهای تصادفی میپردازد، آموزش داده میشود. در ادامه، تحلیلهاي پيشرفته و جذابتر آمار فضایی از جمله «تحلیل لکه داغ»، «جستجوی مشابهت» و «رگرسیون حداقل مربعات» نيز مورد بحث و بررسي قرار خواهد گرفت.
برای درک بهتر هر فصل، خلاصهای مربوط به آن فصل و منابعی برای مطالعه بیشتر آورده شده است. این کتاب به جامعه علمی مخصوصاً پژوهشگران، اساتید، دانشجویان و همچنین مدیران و برنامهریزان کشور تقدیم میشود.
اصول مقاله نویسی علمی ویژه رشتههای حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل (کتاب الکترونیک))
در سرتاسر تاریخ رشد و تکامل انسان، علم نیز تکامل یافته و دانش جدید را تولید کرده است، بطوریکه از ما قبل تاریخ، علم و دانش، نسل به نسل به طور شفاهی انتقال یافته و بعنوان مثال، بومی سازی بسیاری از محصولات کشاورزی، پیشتر از رشد و پیشرفت سیستمهای نوشتاری اتفاق افتاد. با ظهور و توسعه امر نگارش، ذخیره و انتقال دانش بین نسلها و فرهنگها دقیقتر و آسانتر انجام گرفت و پیشرفتهای قابل ملاحظه و سریع در دانش به تغییرات عظیم در زندگی بشر، مخصوصا در 50 سال اخیر منجر شده است. با وجود پیشرفتهای شگرف در علم، ترتیب مراحل تهیه و نگارش مقالات علمی دستخوش تغییرات اساسی نگردیده است. گزارشات مختلف نشان میدهد که نگارشات علمی به زبان انگلیسی آن طور که امروزه آن را میشناسیم از قرن پانزدهم و ارتباطات علمی کمی بیش از 300 سال قبل آغاز شده است. دوره همزمان با شروع جنگ جهانی دوم شاهد افزایش زیاد نشریات علمی چاپ شده و اخیرا نسخههای الکترونیکی بوده است. با پیشرفت و توسعهی فنآوریهای جدید، همچون خودکار، ماشین چاپ و کامپیوتر در طی قرنها، ماهیت و عمل نوشتن دائما تکامل یافته است، و معرفی نسبتاً اخیر فنآوریهای دیجیتال باعث تغییرات سریع در این زمینه شده است. تمام این پیشرفتها، محتوا و همچنین وسیلهی نگارش را تغئیر داده است، با این حال جالب است که ترتیب مراحل در نگارش مقالات علمی در طی این دوره دستخوش تغییرات مهم نشده است. مقالات علمی چه آنهائی که در مجلات چاپ شدهاند و چه آنهائی که به صورت آنلاین وجود دارند، هنوز طبق الگوی IMRAD (اختصاری برای کلمات: مقدمه، مطالب و روشها، نتایج و بحث) نوشته میشوند که سالهای طولانی استفاده میشده است. اگرچه تاکنون شاهد نگارش کتب مختلفی در زمینه نگارش متون علمی در علوم مختلف بودهایم اما عدم وجود یک کتاب راهنما برای مؤلفان و پژوهشگران مبتدی برای شروع نوشتن مقالات علمی مشکلی اساسی در این زمینه است. با توجه به تجربیات چند سال اخیر و ارتباط با اساتید و دانشجویان دانشگاههای مختلف کشور به این نتیجه رسیدیم که نوشتن یک مقاله علمی نه تنها برای ما بلکه برای اکثر نویسندگان یک کار خسته کننده است. اگرچه این امر حتی برای مؤلفان با تجربه هم خسته کننده است، اما برای دانشجویان مقاطع مختلف نوعی کابوس است.
کتاب حاضر در سه فصل تدوین شده است. فصل اول کتاب حاضر که میتوان از آن به عنوان مهمترین و کاربردیترین فصل کتاب اشاره کرد به معرفی و نحوه نگارش اجزای مختلف مقاله پرداخته میشود. در فصل دوم کتاب شیوههای مختلف استناد معرفی شده و شیوه APA به صورت کامل توضیح داده شده است. در فصل سوم دو پایگاه استنادی Scopus و Web of Scienceتوضیح داده شده است.
لازم به ذکر است که دانشجویانی که تمایل به تهیه فیلم های آموزشی از این کتاب را دارند میتوانند با شماره 09382252774تماس حاصل نمایند.
تحلیلی بر مقررات ملی ساختمان مبحث 21 (پدافند غیر عامل)
مدیریت بحران علم پیشگیری، بازدارندگی، تطبیق، تلفیق و کنترل سیر انواع بحرانها میباشد. پدافند غیرعامل یکی از شاخههای مدیریت بحران و سازوکاری برای کنترل مخاطرات میباشد.
پدافند غيرعامل به سبب افزايش توان بازدارندگي، و بالا بردن قدرت ملی و قدرتسازی، نقش ممتازي در کاهش احتمالي مخاطرات و آغاز درگيريهاي نظامي داشته و در صورت پيادهسازي صحيح، خواهد توانست آثار مخرب مخاطرات و جنگهاي پيشرو، را تقليل دهد.
بحث پدافند غيرعامل مخصوصاً بكارگيري ملاحظات پدافند غيرعامل در ساخت فضاهاي شهري و همچنين ساختمانهاي عمومي و مدیریت ساخت تاريخچهاي طولاني دارد. اما با توجه به پيشرفت تكنولوژي و تاثير آن در پيشرفت سلاحهاي كشتار جمعي و در حالي كه هم اكنون شاهد جنگهاي نسل ششم هستيم، نياز به پيشرفت در ملاحظات پدافند غيرعامل در كاهش تلفات جنگها بيش از پيش احساس ميگردد. در ملاحظات پدافند غيرعامل در خلق فضاهاي شهري و ساختمانها از مكانيابي و استقرار فضايي اين فضاها ميتوان بهعنوان مهمترين عوامل نام برد. ضوابط و استانداردهاي مشخص و تعریف شده در هر تخصصی، اولین و مهمترین عامل جهت نیل به سوي رشد و تعالی بوده و اجراي کامل و دقیق آنها در قالب مقرراتی تأیید شده توسط سازمانهاي ذیربط، امکان شناسایی نواقص و تلاش در جهت رفع موانع و مشکلات پیش رو را میسر خواهد نمود. در حال حاضر در صنعت ساختمان کشورمان، مقررات ملی ساختمان به عنوان بالاترین معیار تشخیص ضوابط ساختوساز مطرح میباشد و میتوان مساعی تمام دستاندرکاران در این صنعت را اعتلاي مقررات ملی ساختمان و ارایه راهکارهاي لازم در اجرایی شدن تمامیت این مهم دانست. آثار شعلهای برافروختهای پدافند غیرعامل، با تدوین مبحث 21 مقررات ملی ساختمان، در کنار 20 مبحث لازم الاجرا از ضوابط و استانداردهاي ساختوساز کشورمان، در حالی احساس میگردد که پیشبینی میشود باتوجه به اهمیت جایگاه این موضوع، سایر مباحث این مجموعه مقررات نیز از تغییرات ناشی از این مبحث بینصیب نمانده و به میزان توسعه و اجراي مبحث 21، الگوهایی براي ویرایش کلی هر ضوابط و معیارها نیز در نظر گرفته شده و به مرور معرفی گردند.
به منظور آشنایی جامعهای مهندسان کشور با پدافند غیرعامل در صنعت ساختمان و فراهم نمودن بستري مناسب جهت پذیرش و آمادگی هرچه بهتر ضوابط جدید با هدف طراحی سازههاي امن، در این کتاب سعی گردیده بخشی از توصیههاي ارائه شده در مبحث 21، باتوجه به برخی تأکیدات مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن در حوزههاي معماري و سازه به صورت مفهومی تبیین گردد.
تسلیحات هستهای تاکتیکی و ناتو
سؤالاتی که باید مورد بحث قرار گیرد ازاینقرار است: تسلیحات هستهای تاکتیکی[1] و دکترینهای مربوط به آن چرا و چگونه توسعه یافتند؟ تسلیحات و نیز استراتژیهای مربوط به آن بهعنوان بازدارنده و بازدارندگی گسترشیافته چگونه توسعهیافتهاند؟ این موضوع در آینده چه معنایی خواهد داشت؟
دکتر تام نیکولز از کالج جنگ نیروی دریایی ایالاتمتحده در مقدمهای متذکر شده است که درعینحال که در خود تسلیحات تغییری حاصل نشده است، اما معانی، اهمیت، اهداف و پیامدهای تسلیحات هستهای در طی زمان و برحسب زمینه تغییر کردهاند. او چنین استدلال میکند که چون سلاحهای هستهای تا قبل از سال 1945 هرگز مورداستفاده قرار نگرفته بودند، مهمترین سؤال این است که کارکردهای آنها در دوران صلح چیست؟ بخشهای مختلف و استقرار تسلیحات هستهای تاکتیکی چه تأثیری بر روانشناسی و سیاست دوستان و دشمنان بالقوه دارد؟ تسلیحات هستهای تاکتیکی بخش فرعی از داراییهای نظامی هستند که قرار است اعتمادبهنفس نظامی دشمن را کاهش داده و اطمینان ثانویه دوستان را بالا ببرد و قرار نیست بهمنظور حمله بهکاربرده شوند.
نیکولز نقاط ضعف دکترین مربوط بهکل رسته تسلیحات هستهای تاکتیکی را تشریح میکند. او چنین استدلال میکند که اثرات تسلیحات- چه نظامی و چه سیاسی- مهمترین ویژگی آنها محسوب میشود و به همین جهت است که غرب و شوروی تمایزات مختلفی را بین آنها قائل شدهاند. نیکولز میگوید ویژگیهای خاص آنها هر چه که باشد، بمبهای افکندنی[2] هستهای که از یک بمبافکن یا جنگنده بمبافکن از هزاران مایل دورتر افکنده میشوند اغلب یک سیستم استراتژیک تهاجمی هستند تا یک سلاح «تاکتیکی». بسیاری استدلال میکنند که انفجار هستهای صرفنظر از عملکرد یا ابزارهای ارائه آن، به لحاظ سیاسی و نظامی، رویدادی استراتژیکی است. تسلیحات هستهای صرفنظر از اینکه حاصل یک مگا تن یا 20 کیلوتن بمب باشند، پتانسیل ذاتی برای تخریب، شوک و مرگ سریع و چشمگیر دارند. در این مفهوم، تفکیک میان «استراتژیکی» و «تاکتیکی» کموبیش علمی محسوب میشود. همچنان که توماس شلینگ درجایی اظهار کرده است، ارزش بالای این سلاحها در خشونت صرفی است که به نمایش میگذارند.
هم سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و هم شوروی دکترینهایی را برای جنگ هستهای محدود یا تدریجی ارائه کردهاند. قصد آنها این بود که جنگ هستهای آنقدر پرهزینه باشد که ارزش تجاوز موضعی را نداشته باشد، اما نه اینکه خودکار آنقدر وحشتناک باشد که هر کشور تهدیدکننده یا همپیمانی برای دفاع از خود از بکار بردن سلاحهای اتمی سر باز زند. ناتو به سلاحهای هستهای همزمان بهعنوان ابزار بازدارنده، دفاعی و انکار مینگرد. طراحان ناتو بهزودی شور و شوق نسبت به سناریوهایی که حاوی استفاده از تسلیحات هستهای محدود بودند را از دست دادند، اما طراحان شوروی به آنها دقیقاً بهعنوان سلاح دیگری نگاه میکردند که میتوانست عملیات نظامی شوروی را تسهیل کند. تمرینهای نظامی شوروی و اخیراً روسیه معمولاً استفاده از برخی تسلیحات هستهای را نیز در برمیگرفته است.
پاول شولت از کالج کینگز و «بنیاد کارنگی» با تمرکز بر تکامل سیاستهای عملیاتی ناتو و شوروی، تاریخچه سلاحهای هستهای تاکتیکی را در اروپا بررسی کرده است. او معتقد است اهمیت و معنای استراتژیک تسلیحات هستهای تاکتیکی در طی زمان تغییر کرده است. از سال 1953 به بعد، رشد تسلیحات هستهای تاکتیکی ایالاتمتحده در اروپا سرعت گرفت. در دسامبر 1957، شورای آتلانتیک شمالی با انباشت کلاهکهای هستهای در اروپا موافقت کرد و یک دهه بعد تعداد آنها به 7000 کلاهک رسید. تلاشهای سنجیدهای برای شناخت عمومی نسبت به تسلیحات هستهای همچون سایر انواع گزینههای نظامی جنگ صورت گرفت؛ اما علیرغم گفتگوهای بسیار درباره «اقدامات تلافیجویانه گسترده» در دهه 50 میلادی، سیاست عملی، گرایش بسیار انعطافپذیری را منعکس ساخته است. در این میان، هنری کیسینجر، هرمان کان و سایر استراتژیستها سناریوهای ماهرانهای را برای استفاده از تسلیحات هستهای محدود به منظور انهدام قطعی متقابل ارائه کردهاند. به تسلیحات هستهای تاکتیکی زمینی مبتنی بر حرکت رو به جلو به عنوان عامل افزایش بازدارندگی از طریق معادله «استفاده یا زیان» نگاه میشد؛ اما در اکثر موارد، تسلیحات هستهای تاکتیکی تبدیل به جایگزینی برای استراتژی شدهاند، چون به دلیل هزینه کم، تهیه کردن آنها آسانتر بود.
در طی دهه 60 میلادی، این طرح پیشنهادی رو به افول رفت. مقامات دولت و استراتژیستهای غیرنظامی به صورت فزایندهای قابلیت استفاده از تسلیحات هستهای تاکتیکی و دکترین جنگ هستهای محدود را زیر سؤال بردند. در سال 1957، پس از رزمایشهایی همچون ساگبروش[3]، ارتش ایالاتمتحده به این نتیجه رسید که این سلاحها برای دفاع کردن مفید نیستند. علاوه بر این، رزمایشهای ناتو آشکار کرد که آلمان از اثرات انفجار و عواقب پس از آن، حتی بکارگیری محدود تسلیحات هستهای، آسیب خواهد دید. دولتهای عضو ناتو، نگرانیهای استراتژیک متفاوتی را در خصوص شرایط ژئواستراتژیک مختلف خود تجربه میکردند که بر سر زمان و چگونگی استفاده از این تسلیحات- یا تهدید به استفاده از آن- اختلاف نظر وجود داشت، مقامات ایالاتمتحده عموماً خواهان چندین گزینه، آتشبس و زمان چانهزنی بودند و آلمان با پافشاری بر تهدید ناتو به استفاده اولیه از تسلیحات هستهای، به دنبال اجتناب از هر گونه افزایش احتمال وقوع جنگ بر علیه قلمرو خود بود. در حالی که تسلیحات هستهای تاکتیکی به عنوان ابزارهایی برای اطمینان دولتها طراحی شده بودند، اما تبدیل به نمادی از اضطراب برای بخشهای بزرگی از جوامع خود گردیدند.
در سال 1960، کیسینجر و سایر تحلیلگران به شکست خدمات انجام شده برای ارائه دکترین منسجمی برای تسلیحات هستهای تاکتیکی، عدم توافق اساسی در ناتو بر سر آنها و مشکلات استراتژی ناتو ناشی از هستهای ساختن شوروی اشاره کردند. در واقع، شوروی معرفی تسلیحات هستهای تاکتیکی خود را آغاز کرد. رهبران شوروی بر این باور بودند که این تسلیحات همبستگی کلی نیروهای شرق- غرب را بالا میبرند که عدم تعادل منافع آنها میتوانست باعث اعمال فشار، تهدیدات و حتی باجگیری شود. بیشتر استراتژیستهای شوروی گرفتار «رمانتیسم هستهای» بودند، شکلی از تفکر واهی و خیالی که اکنون نیز شاهدیم که چگونه تسلیحات هستهای پیروزی قاطع در جنگ با ناتو را امکانپذیر میسازند.
اما آن ها هنوز هم به این موارد به عنوان سلاحهای کشتار جمعی و منابع احتمالی تشدید هر گونه مبادله ممکن نگاه میکنند که نمیتوان آنها را دقیقاً در برابر اهداف نظامی و به دور از جمعیت غیر نظامی بکار برد. متخصصان شوروی به جای کاهش نیاز به نیروی انسانی، معتقد بودند که چشماندازهای مبادلات هستهای بیشتر نیازمند نیروهای متعارف چه بسا بزرگتری به عنوان جایگزین و ذخیره به جای کشتهشدگان یا معلولان نیز هستند. آنها به میزان تمایل به پیشدستی نیز اشاره کردهاند اما به دلیل تعداد زیاد هدفهای تسلیحات هستهای تاکتیکی متعلق به ناتو، تقریباً هرگز مطمئن نیستند که نیروهای شوروی بتوانند موفق به انجام چنین کاری شوند.
دکترین «واکنش انعطافپذیر» ارائه شده در دوره جان کندی/ رابرت مک نامارا روشی برای کاهش اتکا به تسلیحات هستهای با به میدان بردن سطوح معتبر نیروهای متعارف بود. طرح جدید ام. سی 3/14[4] مربوطه ناتو مایل به بالا بردن آستانه جنگ هستهای با عدم تأکید بر تسلیحات هستهای و افزایش اتکا به نیروهای متعارف و عملیتر ساختن دفاع متعارف بود. واکنش انعطافپذیر به تسلیحات هستهای اساساً به دو نقش منحصر میشد: بازداشتن شوروی از آغاز جنگ هستهای و در صورت ناموفق بودن دفاع متعارف و نیز این تسلیحات برای ترغیب متجاوز به خاتمه دادن درگیری در شرایط قابل قبول و به عنوان آخرین تسلیحاتی که به آنها متوسل خواهند شد، بکار میروند؛ اما واکنش انعطافپذیر ذاتاً مبهم به نظر میرسید: بدون آن، کشورهای همپیمان احتمالاً بر سر نقش و زمانبندی استفاده از تسلیحات هستهای تاکتیکی به توافق نخواهند رسید. انصراف فرانسه از ساختار نظامی یکپارچه ناتو، تأسیس گروه برنامهریزی هستهای[5] و تلفیق جنگافزارهای هدایت شده دقیق در برنامههای ناتو توافق بین کشورهای همپیمان را نیز تسهیل میکرد.
در این میان، مخالفت عمومی باعث الغاء «کلاهکهای تابشی پیشرفته پیشنهادی ایالاتمتحده» («بمبهای نوترونی») شد که میتوانست کاربرد تسلیحات هستهای تاکتیکی را در برابر نیروهای مسلح شوروی افزایش دهد. تنشزدایی میان شوروی و ناتو در دهه 70 کاهش متقابل تسلیحات هستهای را امکانپذیر ساخت و کشورهای عضو ناتو به منظور تسهیل چشماندازهای مدرنسازی نیروهای هستهای سطح متوسط[6] خود در واکنش به تلاشهای مدرنسازی نیروهای هستهای سطح متوسط متناظر شوروی، ترجیح دادند از بسیاری از ظرفیتهای تسلیحات هستهای تاکتیکی چشم پوشیده و بعدها روابط خود را با روسیهای که به سرعت در حال تغییر بود ارتقاء بخشند. در دسامبر 1979 در حالی که پارهای مذاکرات در خصوص کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی[7] انجام میشد، در نشست وزرای دفاع و امور خارجه تصمیم به استقرار 572 موشک کروز زمین پایه[8] آمریکایی و موشکهای میانبرد «پرشینگ 2» گرفته شد؛ و ناتو به صورت یکجانبه 1000 سلاح هستهای تاکتیکی متعلق به ایالاتمتحده را از اروپا خارج کرد و در نشست اکتبر 1983 در مونت بلو، گروه برنامهریزی هستهای اعلام کرد که بدون دستیابی به موفقیت در گفتگوهای نیروهای هستهای سطح متوسط، استقرار «پرشینگ 2» و موشکهای کروز زمین پایه ادامه پیدا خواهد کرد، اما در ضمن اعلام کرد که 1400 مورد تسلیحات تاکتیکی آمریکایی دیگر نیز از اروپا خارج خواهد شد.
معاهده نیروهای هستهای سطح متوسط در دسامبر 1987 تمام موشکهای کروز و بالستیک زمین پایه ایالاتمتحده و شوروی را با برد 500 تا 5500 کیلومتر ممنوع کرد. ژنرال برنارد راجرز، فرمانده عالی کشورهای همپیمان در اروپا[9] توصیه کرد که ناتو بخش دوم تصمیم سال 1983 مونت بلو را پیادهسازی کرده و نیروهای هستهای کوتاه برد[10] باقی مانده خود را مدرنسازی نماید. این امر عمدتاً به دلیل مخالفت آلمان و غرب هیچ گاه محقق نشد. در این میان برنامه موشکی «ادامه ضربه»[11] و موشک هوا به زمین ضد کشتی توماهاک[12] ایالاتمتحده و بریتانیا نیز لغو گردید.
ایالاتمتحده و روسیه پس از پایان جنگ سرد به صورت یکجانبه بسیاری از تسلیحات هستهای تاکتیکی را از بین بردند، اما گسستهای ناتو بسیار عمیقتر از این موارد بود. مدت کمی پس از آن نیروهای شوروی و تمام سیستمهای هستهای از روسیه خارج شدند، ناتو بیشتر 4000 کلاهک هستهای باقیمانده خود را از بین برد و تنها «چند صد» بمب افکندنی ب 61[13] نوع دو را باقی گذارد. اکنون مدتهاست که عدم تقارن تسلیحات هستهای تاکتیکی حاصل به نفع مسکو برقرار شده و به سختی میتوان آن را از بین برد. عدم تقارن دیگری در دیدگاههای طراحان ناتو و روسیه نسبت به تسلیحات هستهای تاکتیکی باقیمانده آنها وجود دارد. رهبران ناتو تسلیحات هستهای تاکتیکی را به عنوان سلاحهایی معرفی میکنند که «حقیقتاً آخرین ملجأ و دستآویز» هستند و باید به صورت ایدهآل از طریق مذاکره با روسیه و به واسطه نظر برخی تحلیلگران، از جمله نیکولز که خواهان چشمپوشی از این تسلیحات به صورت یک جانبه است حذف شوند؛ اما به نظر میرسد سیاستگذاران روسی شاهد کاربردهای سیاسی و نظامی مستمری از تسلیحات هستهای تاکتیکی خود هستند.
از نظر شولتی، امروزه دکترین و بیانیههای ناتو دلایل احتمالی بسیاری را برای حفظ تسلیحات هستهای تاکتیکی ارائه میکند، اما تمام این استدلالها قابل مناقشه هستند:
- مکانیزمهایی برای به اشتراکگذاری کارکردها و مسئولیتهای هستهای (البته با کشورهایی که به صورت فزاینده به ناخوشایند بودن تسلیحات هستهای پی میبرند)؛
- دستگاههای ارسال سیگنال به هنگام بحران (البته استفاده از دستگاههایی که به روندها و فرآیندهای فعلی ناتو اختصاص یافته دشوار است)؛
- تأکید مجدد بر روابط کشورهای حاشیه اقیانوس اطلس در زمانی که ایالاتمتحده توجه استراتژیک خود را به اقیانوس آرام معطوف کرده است (اما هر گاه مسایل مربوط به تسلیحات هستهای تاکتیکی غلبه پیدا میکند، اختلافات بین متحدین این معاهده را تضعیف میکند)؛
- تأمین هزینه برگزاری گفتگوهای کنترل تسلیحات آتی (که در مقابل برگزاری آن مقاومت میکنند)؛
- گروه تسلیحات (که میتواند سرمایهگذاریهای ناتو را در قابلیتهای کاربردیتر پایهگذاری کرده و نمیتواند بدون تجدید تعهد برای مدرنسازی هواپیمای دو منظوره[14] پایدار بماند)؛
- اطمینان دوباره نسبت به کشورهای اروپای شرقی عضو ناتو (البته تسلیحات هستهای تاکتیکی پیمان ناتو در این کشورها واقع نشدهاند و بدون برانگیختن آتش یک بحران بزرگ با روسیه نمیتوان آنها را به این مناطق منتقل کرد)؛
- نشانههای تعهد هستهای مستمر ایالاتمتحده با شرکای آن در ناتو (تشبیه حلقه عروسی از پروفسور بون: مهم نیست حلقه عروسی را به دست کنید یا خیر، بلکه مسئله مهم این است که آن را به دست کنید و بعد کنار بگذارید)؛ و
- ابزار بازدارنده ایران (البته به لحاظ عملیاتی امکانات هستهای بسیار قابل قبولتری برای این کار وجود دارد و دفاع موشکی بالستیک در سطح کشورهای ناتو[15] تبدیل به واکنش ترجیحی شده است).
درک جغرافیای فرهنگی مکانها و آثار (ویرایش دوم) (کتاب الکترونیک)
این کتاب، مقدمهایی مفصل است بر شاید یکی از جالبترین و چالش برانگیزترین گرایشهای علمی جغرافیای انسانی. این کتاب با تمرکز بر «مکان» به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی که فرهنگ و هویت از طریق آن تثبیت میشود، محدوده گسترده نظریات، رویهها و رویکنشانهای مورد استفاده در درون این رشته را نمایش میدهد. کتاب حاضر نه تنها خواننده را با تاریخ غنی و پیچیده جغرافیای فرهنگی آشنا میکند، بلکه شرایط کلیدی را که این رشته بر اساس آن ساخته شدهاست نیز ارائه میکند. کتاب بر اساس چنین دیدگاههایی به جایگاهی به عنوان «ترکیب پویایی از نشانهگذاری و نشانها» میرسد، و در آن ذات پویا و همواره در حال تغییر جهان اطراف ما را پر رنگ میکند.
نسخه دوم برای همراستایی با تحقیقات اخیر و مطالعات به روز مورد بازبینی و به روز رسانی کامل قرار گرفته است. در ضمن یک ساختار جدید هفت بخشی نیز پیدا کرده و دو فصل جدید به آن اضافه شده است: مکان و قابلیت حمل و نقل، و مکان و زبان. این کتاب از طریق پوشش گسترده مسائلی نظیر سن، نژاد، مقیاس، طبیعت، سرمایهداری و بدن دیدگاههای باارزشی در زمینه روابط فرهنگی بین مردم و مکانها ارائه میکند. اندرسون دیدگاههای سازندهایی در مورد این مسائل مهم ارائه نموده و به ما در درک و درگیر شدن با مکانهای مختلفی که زندگی ما را میسازند، یاری میرساند.
«درک جغرافیای فرهنگی» متنی ایدهآل برای دانشجویانی است که از طریق دورههای آموزشی تحصیلی یا تکمیلی با این رشته آشنا میشوند. کتاب نشان میدهد که چگونه ایدههای نظری، اطلاعات تجربی و روشهای متدولوژیک جغرافیای فرهنگی منجر به روشن شدن و معنا پیدا کردن مکانهایی میشوند که در آنها زندگی کرده و رفت و آمد میکنیم. این به روزرسانی به موقع یک متن بسیار موفق است که بنیان گسترده دانش را در خود نهفته دارد؛ کتابی با ارزش برای اساتید و دانشجویان.
جان اندرسون یکی از محققین جغرافیای انسانی در دانشکده برنامهریزی و جغرافیا در دانشگاه کاردیف بریتانیا است. تحقیقات او بر روابط بین هویت، فرهنگ، مکان و به ویژه رویهها، رویکردها، نشانها و سیاستهایی که چنین روابطی ایجاد میکنند، تمرکز دارد.
دیپلماسی فرهنگی و منافع ملی (کتاب الکترونیک)
جمهوری اسلامی ایران، با داشتن فرهنگی کهن و پویا و نیز تمدنی متعالی که تأثیرات عمیق و گستردهای در مناطق پیرامونی خود گذاشته است، امروزه میتواند با بهرهگیری از دیپلماسی فرهنگی به نحوی مطلوب نفوذ فرهنگی خود را در بسیاری از کشورهای جهان بهویژه مناطقی که در آن دارای تاریخ و پیشینهای مشترک با حوزه تمدنی خود را دارد، افزایش دهد. همچنین این کشور میتواند بهمانند بسیاری از کشورهای توسعهیافته جهان با تکیهبر فناوریهای نوین ارتباطجمعی و رسانههای قدرتمند به گسترش فرهنگ خود در میان ملل دیگر اقدام نماید. در صورت چنین اقدامی، به چنان قدرتی میرسد که امروزه معروف به قدرت نرم است. این کشور با استفاده از قدرت نرم خود، ملتهای منطقه خاورمیانه و جهان را به پیروی از فرهنگ و اهدافش متقاعد کرده و در نتیجه به خواست نهایی خود یعنی همراه کردن دولتها باسیاستهای خویش دست مییابد. ازاینرو، جمهوری اسلامی ایران با تکیهبر ظرفیتها و عناصر فرهنگی، از قدرت بالفعل به بالقوه در زمینه دیپلماسی فرهنگی و در نهایت قدرت نرم خواهد رسید. برای اجرای آن، تاکتیکها و راهبردهای فراوانی در این خصوص فراهم است؛ اما آنچه در این کتاب اهمیت دارد، آن است که دیپلماسی فرهنگی چه تأثیری بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران دارد؟ جایگاه دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی آن تا چه حد جدی و مهم است؟ سازوکارهای کنونی دیپلماسی فرهنگی آن تا چه اندازه در خاورمیانه و جهان اثربخش است؟ آیا الگوی مدون و مشخصی وجود دارد؟ و مؤلفههای دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی آن کداماند و چه ارتباطی میان قدرت نرم و دیپلماسی فرهنگی وجود دارد؟
کتاب حاضر سعی کرده است با تجزیهوتحلیل ضمن پاسخ به سؤالات فوق، به اهمیت دیپلماسی فرهنگی در روابط بینالملل جهان باهدف ارزیابی دیپلماسی فرهنگی بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران بپردازد؛ چونکه دیپلماسی فرهنگی نقش بنیادین در حفظ منافع ملی جمهوری اسلامی ایران دارد. میان ارزیابی اقدامات و سازوکارهای فعلی دیپلماسی فرهنگی و خلق فرصتهای جدید در سیاست خارجی آن، ارتباط وجود دارد. در سیاست خارجی آن در خاورمیانه الگو و مدل علمی و پیش رو در حوزه دیپلماسی فرهنگی که بتواند در خور شأن و جایگاهش باشد، دیده نمیشود. برای ارزیابی دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران نیاز به الگوی مطلوب است.
با توجه به اهمیت دیپلماسی فرهنگی در برنامهریزی استراتژیک و افزایش درک و آگاهی آن در افکار عمومی ملتها و دولتها و عرصه فرهنگ یک ملت به ملتها و نهادها و سازمانهای دیگر کشورها با عنایت به تجارب گذشته و نفرت افکار عمومی از جنگ و خونریزی، دولتها ترجیح میدهند بهجای هزینه بسیار سنگین نظامی برای پیشبرد روزافزون تکنولوژی و فضای مجازی اقدام نمایند. امروزه عامل فرهنگی نسبت به سایر ابعاد اقتصادی، سیاسی، نظامی از قدرت پایدارتر و تأثیرگذارتر برخوردار است. ازاینرو کشورها با بهکارگیری سرمایه فرهنگی، از ظرفیت ملی در جهت رسیدن به اهداف و منافع ملی دلخواه خود میرسند. از طرفی تکثر در ارتباطات و تعاملات بینالملل بیشتر از طریق دیپلماسی صورت میگیرد، بهنوعی هویت انسانها و ملتها دچار تزلزل گردیده است، لذا ضرورت نگاه جدید به دیپلماسی فرهنگی امری اجتنابناپذیر است. از طرفی با ناکارآمدی راهکارهای قدرت محور در حل چالشها و مناقشات جهانی و برقراری امنیت بینالمللی ضرورت استفاده از دیپلماسی فرهنگی در میان دولتها را دوچندان کرده است.
ژئوپلیتیک ناتو (تعامل سیاست، جغرافیا و قدرت در راهبردهای نوین سازمان پیمان آتلانتیک شمالی)
[real3dflipbook id='6']
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی که با هدف اولیه حفظ و تقویت امنیت منطقه ژئوپلیتیکی یوروآتلانتیک در مقابل اتحاد جماهیر شوروی در سال 1949 شکل گرفت، با سقوط پیمان ورشو بهعنوان فلسفهوجودیاش، نهتنها از بین نرفت بلکه با بهروز کردن راهبردها، با اخذ بهموقع تصمیمات سیاسی، سطح جغرافیایی و مقیاس ژئوپلیتکی فعالیتهایش در راستای بازآرایی قدرت خود در قرن بیستم را افزایش داد. بررسی تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد خطر کمونیسم در قالب اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو اولین نقطه عطف تاریخ ناتو بود که منجر بهظهور پیمان واشنگتن بهعنوان سنگبنای ناتو و پیدایش نسل اول ناتو شد. دومین نقطه عطف، مربوطبه پایان جنگ سرد و تصمیم سران ناتو برای اصلاح مفهومی و ساختاری پیمان برای بقا در نبود فلسفهوجودیاش بود که منجر به تدوین مفهوم نوین راهبردی در پنجاهمین سالگرد تشکیل پیمان در سال 1999 و رونمایی از نسل دوم ناتو شد. اما حادثه تروریستی یازده سپتامبر در سال 2001 مفهوم نوین راهبردی مذکور را بهسرعت ناکارآمد کرد و زمینههای لازم برای ظهور نسل سوم ناتو پدیدار شد و درنهایت این سازمان در سال 2010 سومین مفهوم نوین راهبردی خود پس از جنگ سرد را معرفی و از نسل سوم ناتو رونمایی نمود. نسل سوم ناتو، موسعترین راهبردهای فعالیت را برای اتحادیه یوروآتلانتیک فراهم کرده که سبب تاریخیترین حضورهای فراجغرافیایی ناتو در اقصی نقاط جهان شدهاست.
اینکه روند تحول در تاریخ ناتو از زمان تاسیس تا امروز چگونه رقم خورده و چگونه ناتو مفهوم جغرافیا را در راستای کسب قدرت و در تعامل با سیاست بازتعریف کردهاست موضوع کتاب حاضر است. در این کتاب تلاش شده با استفاده از معتبرترین تالیفات روز جهان با موضوع ناتو، با نگاهی انتقادی به روند پیشرفت و توسعه همهجانبه فعالیتها و اقدامات ناتو پرداخته شود. در این زمینه، مهمترین دغدغه نگارنده پر کردن خلا تالیفات در ارتباط با سازمان ناتو است چراکه علیرغم حضور این سازمان در تمامی مرزهای آبی و خاکی کشورمان و همکاری گسترده با تمامی همسایگان کشور که امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را متاثر مینماید اما آنچنان که شایستهاست در داخل کشور سازمان ناتو مورد شناسایی و توجه قرار نگرفته است. فقر ادبیات مرتبط با شناسایی ناتویِ امروزی و بررسی تغییر و تحولات آن و همچنین، فقدان بررسی این سازمان از منظر ژئوپلیتیک و تبیین ژئوپلیتیکیِ یکی از مهمترین سازمانهای فرامنطقهای، مهمترین ضروریات تالیف این کتاب بهشمار میآیند که نگارنده درصدد رفع آنهاست. بیشک ضرورت دارد بهطور عام مراکز علمی و دانشگاهی و بهطور خاص مراکز امنیتی و نظامی کشور توجه به این سازمان، رویکردهای نوین آن و همچنین تحولات ساختاری و مفهومی آن را بیشازپیش مورد توجه قرار دهند.
کتاب حاضر در راستای اهداف فوق در سه فصل تدوین شدهاست. در فصل اول نویسنده به بررسی تاریخ تحولات ناتو، معرفی نسلهای اول و دوم و همچنین تشریح مبسوط نشستهای سران ناتو از سال 2001 میلادی تاکنون و معرفی مشروح نسل سوم ناتو پرداختهاست. در فصل دوم، نسل سوم سازمان پیمان آتلانتیک شمالی با نگاهی ژئوپلیتیکی تبیین و فرآیندها، کارکردها و اهداف ژئوپلیتیکی آن استخراج و معرفی شدهاست. در فصل سوم نیز به تفصیل به معرفی ساختار مدنی بهعنوان مهمترین تحول نسل سوم ناتو و همچنین شناسایی ساختار نظامی این سازمان پرداخته شدهاست.
اهمیت این کتاب علاوه بر تلاش برای جبران کمبود منابع فارسی درباره معرفی رویکردهای نوین ناتو، نیاز محیطهای دانشگاهی و آموزشی کشور است تا شناسایی یکیاز مهمترین کنشگران بینالمللی با رویکرد ژئوپلیتیکی، برای اساتید، دانشجویان و پژوهشگران، عملیاتی، محسوس و عینی شود. این کتاب میتواند بهعنوان یک منبع آموزشی برای رشتههای جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی، روابط بینالملل، علوم نظامی و امنیت بینالملل، مورد توجه دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری قرار بگیرد.
سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه
فصل 1 شامل کلیاتی در مورد سیاست خارجی ایلات متحده است و فصل 2، سیاست خارجی ایالات متحده را در قالب دیدگاه نظری رئالیسم تهاجمی قرار میدهد. این فصل با تحلیل اهمیت نظریه و نظریههای مختلف روابط بینالملل و سیاست خارجی آغاز میشود. در عین اذعان به اینکه هیچ نظریهای نمیتواند و نباید همهچیز را تبیین کند، رئالیسم تهاجمی به عنوان چارچوبی نظری مطرح میشود که منحصراً بر سیاست قدرتهای بزرگ و موضوعات متضمن امنیت ملی و منافع ژئواستراتژیک ایالات متحده تمرکز میکند. رئالیسم تهاجمی به خاطر رفتار تهاجمی ایالات متحده برای حفظ جایگاه به عنوان تنها هژمون منطقهای در نظام بینالملل، برای تبیین سیاست خارجی این کشور مناسب است. این فصل با بحث روششناسی مطالعهی موردی تطبیقی که از طریق آن دادهها گردآوری شده و ادعاهای نظری مورد آزمون قرار خواهند گرفت به پایان میرسد.
فصل 3، تحلیل مطالعهی موردی تطبیقی سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه در طول جنگ سرد را با تمرکز بر دکترینهای عمدهی رؤسای جمهور ارائه میکند. موارد دکترین ترومن، آیزنهاور، نیکسون، کارتر و ریگان با موفقیت این ادعا را به آزمون میکشند که ویژگی سیاست خارجی ایالات متحده تداوم بوده است تا تغییر. مقاصد سیاست خارجی ایالات متحده برای حفظ جایگاه هژمونیک منطقهای با پیشگیری از ظهور هژمونی شوروی در سراسر جنگ سرد بیتغییر باقی ماند. فقدان حکومت فوقملی، دسترسی اتحاد شوروی به سلاحهای هستهای، عدم قطعیت در مورد نیات آن، و ضرورت بقا، واکنش تهاجمی ایالات متحده را دیکته کرد. همچنین، با توجه به موقعیت جغرافیایی، ایالات متحده پیوسته بر استراتژی کلان موازنهبخشی فرامرزی برای دستیابی به مقاصدش متکی بود.
فصل 4، تحلیل مطالعهی موردی تطبیقی دکترین بوش را در تلاش برای آزمون این ادعا ارائه میکند که آیا دکترین مذکور نمایندهی تداوم در سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاور میانه است. از این جهت، سیاستی که منجر به جنگ 2003 عراق شد، به خاطر تأثیر کلی آن بر سیاست خارجی ایالت متحده در قبال منطقه تحلیل میشود. این فصل با تمرکز بر جنبهی استراتژیک و نه جنبهی مدیریتی سیاست مذکور، این مسئله را نیز تحلیل میکند که آیا تغییری در مقاصد ژئواستراتژیک ایالات متحده و استراتژیهایی که برای دستیابی به آن مقاصد اجرا کرد رخ داد. یافتهی این بررسی آن است که هیچ تغییری در مقصود ژئواستراتژیک پیشگیری از ظهور قدرت منطقهای رقیب و استراتژی کلان موازنهبخشی فرامرزی مورد استفاده برای دستیابی به این مقصود رخ نداده است.
فصل 5، رویکرد مطالعهی موردی سیاست خارجی ایالات متحده در دوران اوباما را ارائه میکند. این فصل، دکترین واقعی اوباما و اصول آن را نیز معرفی میکند. برای آزمون ادعاها، بررسی حاضر تحلیل مطالعهی موردی تطبیقی سیاست خارجی ایالات متحده در قبال ایران، ترکیه، سوریه، و جنگ علیه داعش را ارائه میکند. یافتهی این بررسی آن است که سیاست خارجی ایالات متحده در دوران پرزیدنت اوباما نمایندهی تداوم است و اصول دکترین اوباما همسو با مقاصد ژئواستراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه و استراتژیهایی است که برای دستیابی به آن مقاصد اجرا کرده است. آنچه دکترین اوباما را از سایر دکترینها متمایز میکند، تأکید آن بر اصل چماق و هویجِ تکملهی روزولت بر دکترین مونروئه است.
فصل 6، از تحلیل مطالعهی موردی تطبیقی برای تبیین رابطهی ایالات متحده ـ ایران پس از سقوط شاه در سال 1979 بهره میگیرد. این فصل برداشت متعارف را با این استدلال به چالش میکشد که ایران کنشگری عقلانی است و علیرغم تغییر رژیم و خطابههای سیاسی متعاقب، سیاست خارجی ایالات متحده در قبال آن در موضوعات متضمن منافع ژئواستراتژیک بیتغییر مانده است زیرا تغییری در مقاصد ژئواستراتژیک و استراتژیهای دو دولت رخ نداده است. مقاصد ژئواستراتژیک و استراتژیها همانگونه باقی مانده است زیرا تغییری در جغرافیا و مواضع آنها در سیاست منطقهای و جهانی رخ نداده است. ایالات متحده و ایران، در عین محدودیتهای رابطه، منافع ژئواستراتژیک متقابلی دارند و مستعد همکاریاند تا منازعه. ماجرای ایران ـ کنترا، جنگ 2001 افغانستان، جنگ 2003 عراق، و جنگ با داعش شواهد کافی برای حمایت از این ادعا ارائه میکنند.
کتاب با خلاصهای از یافتهها و تحلیل آیندهی سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه و چهارگوشهی جهان به پایان خواهد رسید. یافتهی اصلی این است که ویژگی سیاست خارجی ایالات متحده در قبال خاورمیانه در هفت دههی گذشته، تداوم در مقاصد ژئواستراتژیک سیاست خارجی و استراتژیهای دستیابی به آنهاست. مقصود اصلی، حفظ جایگاه هژمونیک منطقهای و پیشگیری از ظهور هژمون منطقهای دیگر بوده است. به این دلیل، ایالات متحده استراتژی کلان موازنهبخشی فرامرزی برای حفظ موازنهی قدرت در هر منطقه را دنبال کرده است. همچنین، کاربرد یک چارچوب نظری ریشهدار برای تبیین سیاست خارجی ایالات متحده در هفت دههی گذشته، امکان شکلی از پیشبینی مشروط را فراهم میکند. در واقع، یکی از مهمترین مزایای کاربرد چارچوب نظری ریشهدار برای تبیین سیاست خارجی، پیشبینی رویدادهای آیندهای است که در تحت شرایط و عوامل مشابه رخ میدهند. بر اساس یافتههای پیشگفته و اصول رئالیسم تهاجمی، این پیشبینی منطقی است که اگر تغییری در جایگاه هژمونیک و جغرافیای ایالات متحده رخ ندهد، سیاست خارجی آن همچنان اساساً پابرجا خواهد ماند.
سیاستگذاری مسکن در ایران (املاک؛ مستغلات و ساختمان)
مسکن در تمام ابعاد چیزی بیش از یک سرپناه بوده و همۀ خدمات اجتماعی و رفاهی را که یک محله یا اجتماع را به سمت سرزندگی و شادابی محیطی رهنمون میسازد را در برمیگیرد و به یک جز حیاتی در بافت اجتماعی، اقتصادی و سلامت هر ملت تبدیلشده است. تاریخ آن از توسعه اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی انسان جداناپذیر است و افزون بر این انعکاسدهنده ارزشهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه است، چنان چه بهترین شاهد فیزیکی و تاریخی تمدن یک کشور و شاخص یا معیار قابلاطمینانی از رشد اقتصادی است.
مسکن يکي از حوزههاي مهم اقتصاد و از عمدهترین داراييها بوده و امور مربوط به آن، اعم از حاکميتي و تصدي، افزون بر بخش خصوصي و تعاوني، در بخش دولتي و عمومي با دستگاههای متعدد، در سراسر کشور پراکنده است. اين پراکندگيها که در طول چندين دهه گذشته پديد آمده، ريشههاي ناکارآمدي سازماني و منشأ اختلافات ميان مردم و سازمانها بشمار ميآيد که ناشی از نبود یک چشمانداز جامع و سیاستگذاری راهبردی میباشد.
سیاست و خطمشی، رویه، اندیشه و تفکری است که در سطوح مختلف یک جامعه بهمنظور حل مسائل و جوامع انسانی به کار میرود. سازمانهای مختلفی که در یک کشور در خدمت نیاز جامعه هستند هرکدام سیاستهایی را جهت رفع انواع نیازهای مردم به کار میبرند.
به نظر میرسد در وضعيت کنوني مديريت زمين و مسکن شهري بهنوعی تابع اصول اقتصاد آزاد بوده و به عبارتي در چارچوب سود براي سود بيشتر عمل میکند؛ و با سازوکار همان بحث داروين مبني بر بقاي اصلح مطرح میشود و در چنين بازاري هرکس داراي توان اقتصادي بالاتري باشد میتواند بهترين موقعیتهای شهر را تحصيل نمايد، بهطوریکه گروههای کمدرآمد نهتنها نمیتوانند زمینهای با موقعيت خوب را در اختيار گيرند بلکه به خارج از محدودههای رسمي شهر جهت تأمين سرپناه پرتاب میشوند و موجبات شکلگیری بازار غیررسمی زمين و سکونتگاههای غیررسمی را فراهم میآورند. علاوه بر اين ديدگاه سود براي سود بهمرور زیستبوم شهري را نيز تخريب خواهد نمود. لذا براي از ميان برداشتن اين سازوکار و انساني نمودن بازار با رهيافت اقتصاد پايدار جهتدهی و اصلاح سیاستگذاری دولت در اين عرصه ضرورت دارد. سیاستگذاری در امر مسکن در طول 70 سال نظام برنامهریزی در ایران و بررسی تجارب جهانی در امر سیاستگذاری موضوع اصلی این کتاب را تشکیل میدهد. اين پژوهش در پي آن است که با تحلیل سیاستگذاری انجامشده در بخش مسکن چارچوبي تعريف نمايد که با مشخص نمودن ميزان مداخله دولت، سیاست راهبردی در طول این دوران را موردنقد و بررسی قرار دهد.
فصل اول به مفهوم مسکن و واژهشناسی آن اختصاص دارد و به تعاریف و مفاهیم و اهمیت مسکن و شاخصهای آن پرداخته و درنهایت حق به مسکن در معاهدات بینالمللی را بازتعریف نموده است.
فصل دوم به برنامهریزی مسکن و عوامل مؤثر بر این برنامهریزی تأکید دارد. در این فصل اهداف مترتب بر برنامهریزی مسکن در ادبیات جهانی موردبررسی قرارگرفته است.
فصل سوم به سیاست در مسکن پرداخته و عوامل تأثیرگذار بر سیاست و استراتژیهای آن را در قالب سیاست اجرایی و لزوم دخالت دولت در مسکن را تحلیل مینماید.
در فصل چهارم دیدگاههای مرتبط و موجود مسکن که مبنای ادبیات نظری میباشد تا حد امکان جمعآوری و ارائه گردیده است؛ دیدگاههای متفاوت در سیاستگذاری از رهاسازی بازار تا تمرکز کامل و انواع سیاستهای تأمین مالی متکی بر ایدئولوژی حاکم در این فصل موردنظر میباشد.
فصل پنجم به بررسی تجارب جهانی در برنامهریزی مسکن در قالب کشورهای مختلف در دو بخش توسعهیافته و کمتر برخوردار پرداخته که درسهای مثبت و منفی میتواند در سیاستگذاری کشور مؤثر باشد.
فصل ششم، شاهبیت کتاب بوده و بخش اصلی آن را تشکیل میدهد و به عبارتی فصول پنجگانه میتواند مقدمهای بر مدخل این فصل قلمداد شود. در این فصل از شکلگیری اولین مجلس مشروطه نگاه مستقیم و غیرمستقیم به سیاستگذاری مسکن تا برنامه ششم موردبررسی و ارزیابی قرارگرفته است.