کتاب های مرتبط
طي هزاران سال ضربههاي روانشناختی براي مردم منبع وحشت و ترس بودهاند. تجاربي كه فرد را با خطر مرگ واقعي يا قریبالوقوع يا تباهي و نابودي مواجه ميكنند، وحشتآور هستند. زماني كه واكنش استرس افراد به اين رويدادهاي آسيبزا، مزمن و ناتوانكننده باشد، ديگر آنها يك واكنش طبيعي به وضعيتهاي غيرطبيعي نيستند، بلكه تبديل به اختلال استرس پس از سانحه[5] (PTSD) ميشوند. آمارها نشان ميدهد كه اختلالات مرتبط با ضربههاي روانشناختی پس از بيماريهاي قلبي- عروقي پرهزینهترین مشكل مرتبط با سلامت در سالهاي اخير بودهاند (فورد[6]، 2009) و نرخ اختلال استرس پس از سانحه در جمعيت عمومي پس از الكليسم، افسردگي اساسي و هراس اجتماعي بيشترين ميزان است كه اين اختلال را تبديل به چهارمين اختلال شايع روانپزشکی در ایالاتمتحدۀ آمريكا ميكند (بارلو[7]، 2002).
تشخيص اختلال استرس پس از سانحه در كودكان و نوجوانان
تشخيص اختلال استرس پس از سانحه ابتدا تنها در مورد بزرگسالان مطرح شد و تا اواخر دهۀ 1980 فرض بر اين بود كه پاسخهاي روانشناختی كودكان و نوجوانان به ضربههاي آسيبزا زودگذر هستند؛ اما در حال حاضر محققان پذيرفتهاند كه طيف گستردهاي از ضربههاي روانشناختی، تأثيرات مخربي بر كودكان و نوجوانان دارند و آنها نيز همانند بزرگسالان ممكن است به دنبال رويدادهاي آسيبزا دچار اختلال استرس پس از سانحه شوند (ديرگروو[8] و يول[9]، 2006).
اختلال استرس پس از سانحه نخستين بار در سال 1980 و در سومين راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني[10](DSM-III) بهعنوان طبقهاي تشخيصي از اختلالات اضطرابي كه تنها در بزرگسالان رخ ميدهد، مطرح شد و در DSM-III-R تشخيص اين اختلال در كودكان و نوجوانان نيز مورد پذيرش قرار گرفت (ديويس[11] و سيگل[12]، 2000). اين اختلال تنها اختلال اضطرابي است كه در ملاكهاي تشخيصي آن فقط يك متغير سببشناسي وجود دارد؛ بهعبارتدیگر، اين اختلال بهعنوان پاسخ فرد به يك رويداد كاملاً مشخص تعريف ميشود (كلارك[13] و بك، 2010). پنجمين ويراست از راهنمای تشخيصی و آماری اختلالات روانی DSM-5))، چگونگي تظاهر علائم اين اختلال را در كودكان و نوجوانان با جزئيات بيشتري توضيح ميدهد (جدول 1- 1). بر اين اساس، اختلال استرس پس از سانحه بهعنوان دستهاي از علائم تعريف ميشود که در پی تجربه، مشاهده يا مواجهه با مرگ واقعي يا تهديد به مرگ، آسيب جدي يا خشونت جنسي ظاهر ميشوند و چهار گروه از علائم اصلي آن، شامل تجربۀ مجدد حادثه بهصورت آزاردهنده و مزاحم[14]، رفتارهای اجتنابی[15]، تغييرات منفي در شناختها و خلق و علائم مستمر برانگيختگي بیشازحد[16] است. طول مدت اختلال بيش از يك ماه است و اين علائم منجر به تخريب قابلملاحظه در عملكرد شغلي، اجتماعي يا ساير حوزههاي مهم كاركرد فرد میشوند (انجمن روانپزشکی آمريكا[17]، 2013).
جدول 1- 1: ملاكهاي تشخيصي DSM-5 براي اختلال استرس پس از سانحه
توجه: ملاكهاي ذيل براي بزرگسالان، نوجوانان و كودكان بالاتر از شش سال قابل استفاده ميباشند.
الف) مواجهه با مرگ واقعي يا تهديد به مرگ، آسيب جدي يا خشونت جنسي كه با يكي (يا بيشتر) از موارد ذيل مشخص ميشود: 1. تجربۀ مستقيم رويداد آسيبزا 2. مشاهدۀ رويداد آسيبزا در زماني كه براي ديگران اتفاق مياُفتد. 3. وقوع رويداد آسيبزا براي يكي از اعضاي خانواده يا دوستان صميمي (در مورد مرگ واقعي يا تهديد به مرگِ يكي از اعضاي خانواده يا دوستان، اين رويداد آسيبزا بايد خشونتبار يا غیرمترقبه باشد). 4. مواجهۀ مكرر يا شديد با جزئيات آزاردهندۀ مرتبط با رويداد آسيبزا (براي مثال، اولين افرادي كه درصحنههای حادثه بقاياي انساني را جمعآوري ميكنند [مانند پليس يا آتشنشانها] يا افسران پليسي كه بهطور مكرر با جزئيات مرتبط با سوءاستفاده از كودكان مواجه ميشوند). توجه: ملاك 4- الف بهمواجهه از طريق رسانههاي الكترونيكي، تلويزيون، فيلم يا تصاوير اشاره ندارد، مگر آنکه اين مواجهه با شغل فرد در ارتباط باشد. ب) وجود يكي (يا بيشتر) از علائم تجربۀ مجددِ مرتبط با رويداد آسيبزا كه پس از وقوع اين رويداد آغاز ميشود: 1. خاطرات مزاحمِ ناراحتكننده، غيرارادي و تكراري از رويداد آسيبزا توجه: كودكان بالاتر از شش سال ممكن است در بازيهاي تكراريشان، موضوعات يا جنبههايي از رويداد آسيبزا را ابراز كنند. 2. رؤياهاي ناراحتكننده و مكرر كه در آنها محتوا يا تأثير اين رؤياها با رويداد آسيبزا مرتبط است. توجه: اين رؤياهاي ترسناك در كودكان ممكن است فاقد يك محتواي قابلشناسایی باشند. 3. واكنشهاي تجزيهاي (مانند فلش بکها) كه در آنها فرد بهگونهای احساس يا عمل ميكند كه انگار كل رويداد آسيبزا مجدداً در حال وقوع است (اين واكنشها ميتوانند بر روي يك پيوستار رخ دهند كه در شديدترين حالت، فرد فاقد هشياري نسبت به محيط اطرافش است). توجه: تجربۀ مجدد رويداد آسيبزا در كودكان ممكن است در بازيهاي آنها نمايان شود. 4. ناراحتي روانشناختي شديد يا طولانیمدت در مواجهه با نشانههاي دروني يا بيروني كه مشابه يكي از جنبههاي رويداد آسيبزا هستند. 5. واكنشهاي روانشناختي مشخص به نشانههاي دروني يا بيروني كه مشابه يكي از جنبههاي رويداد آسيبزا هستند. ج) اجتناب دائمي از محركهاي مرتبط با رويداد آسيبزا كه پس از وقوع حادثه آغازشده و با يكي (يا هر دو مورد) از موارد ذيل مشخص ميشود: 1. اجتناب يا تلاش براي اجتناب از خاطرات، افكار يا احساسات ناراحتكنندۀ مرتبط با رويداد آسيبزا 2. اجتناب يا تلاش براي اجتناب از ياديارهاي بيروني (براي مثال افراد، مكانها، گفتگوها، فعاليتها، اشياء يا موقعيتها) كه منجر به فراخواني خاطرات، افكار يا احساسات ناراحتكنندۀ مرتبط با رويداد آسيبزا ميشوند. د) تغييرات منفي در شناختها و خلق مرتبط با رويداد آسيبزا كه پس از وقوع حادثه شروعشده يا بدتر ميشود و با دو مورد (يا بيشتر) از موارد ذيل مشخص ميشود: 1. ناتواني در به یادآوردن بخش مهمي از رويداد آسيبزا (اين مشكل به علت يادزدودگي تجزيهاي ايجاد ميشود و ناشي از عواملي نظير ضربه به سر يا مصرف الكل و مواد نيست). 2. انتظارات يا باورهاي منفي پايدار و اغراقآميز دربارۀ خود، ديگران يا جهان (براي مثال، «من انسان بدي هستم»؛ «به هيجكس نميتوان اعتماد كرد»؛ «دنيا جاي بسيار خطرناكي است»؛). 3. شناختهاي تحريفشده و پايدار دربارۀ علت يا پيامدهاي رويداد آسيبزا كه بهواسطۀ آنها فرد خودش يا ديگران را سرزنش ميكند. 4. حالت هيجاني منفي و پايدار (براي مثال ترس، وحشت، خشم، احساس گناه يا شرم) 5. كاهش علاقۀ شديد به شركت در فعاليتهاي مهم 6. احساس كنارهگيري يا بيگانگي از ديگران 7. ناتواني پايدار در تجربه كردن هيجانهاي مثبت (براي مثال ناتواني در تجربۀ شادي، رضايت يا احساسات عاشقانه) ه) تغييرات مشخص در برانگيختگي و واكنشپذيري مرتبط با رويداد آسيبزا كه پس از وقوع حادثه شروعشده يا بدتر ميشود و با دو مورد (يا بيشتر) از موارد ذيل مشخص ميشود: 1. رفتارهاي تحريكپذير و طغيان خشم (با تحريك بسيار كم يا بدون هیچگونه تحريكي) كه عموماً بهصورت پرخاشگري كلامي يا فيزيكي نسبت به افراد يا اشياء ابراز ميشوند. 2. بيپروايي يا رفتارهاي خود تخريبي 3. گوشبهزنگی مفرط 4. واكنشهاي شديد از جا پريدن 5. مشكلات تمركز 6. اختلالات خواب (براي مثال مشكل در به خواب رفتن و تداوم خواب يا خواب بيقرار) و) طول مدت علائم (يعني ملاكهاي ب، ج، د، ه) بيش از يك ماه است. ز) اين علائم منجر به ناراحتي باليني شديد يا تخريب عملكرد اجتماعي، شغلي يا ساير زمينههاي مهم كاركرد فرد ميشوند. ح) اين علائم ناشي از تأثير فيزيولوژيك يك ماده (براي مثال مصرف دارو يا الكل) يا ساير وضعيتهاي پزشكي نيستند. |
مطالعات نشان ميدهد كه كودكان و نوجوانان نيز در مواجهه با رويدادهاي آسيبزا، علائم اصلي اختلال (يعني تجربۀ مجدد، اجتناب، تغييرات منفي در شناختها و خلق و برانگيختگي بیشازحد) را نشان ميدهند، اما تظاهر اين علائم در سنين مختلف تا اندازهاي متفاوت است. اكثر بچهها افكار تكراري و مزاحمي دارند كه در تمام اوقات روز و بهویژه هنگام به خواب رفتن وارد ذهنشان ميشوند و در مواردي نيز اين تصاوير و افكار مزاحم بهوسیلۀ ياديارهاي محيطي[18] راهاندازي ميشوند. كابوسهاي شبانه و رؤياهاي ترسناك در طول روز نيز پديدههايي رايج هستند و اكثر بچهها آن را تجربه ميكنند. بسياري از كودكان و نوجوانان ترسهايي در ارتباط با جنبههاي خاصي از رويداد آسيبزا دارند و از محركها و ياديارهاي مرتبط با آن رويداد اجتناب ميكنند. گاهي اوقات كودكان و نوجوانان براي صحبت كردن دربارۀ تجاربشان احساس فشار ميكنند، اما چون فكر كردن يا صحبت دربارۀ رويداد آسيبزا براي آنها بسيار ناراحتکننده است، معمولاً از اين كار اجتناب ميكنند. بچههاي مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه حساسيت بیشازحدی نسبت به خطرات محيطي دارند و مشكلات خواب در آنها بسيار رايج است كه بهصورت مشكل در به خواب رفتن يا بيدار شدنهاي مكرر در طول شب نمود پيدا ميكند. بسياري از بچهها نسبت به قبل تحريكپذيرتر ميشوند و مشكلاتي را در تمركز و توجه، بهویژه در انجام تكاليف مدرسه گزارش ميكنند. علاوه بر اين، كودكان و نوجوانان تغييراتي شناختي نيز تجربه ميكنند؛ اين تغييرات شناختي ممكن است در قالب افکار خود آیند منفی[19] (NATs) باشد كه در آن بچهها احساس ميكنند دنيا جاي بسيار خطرناكي است يا زندگي آنها بسيار ناپايدار و شكننده خواهد بود (يول، اسميت[20] و پرين[21]، 2005).
علاوه بر موارد فوق، نوجوانان نيز در پاسخ به رويدادهاي آسيبزا مشكلات خاصي را تجربه ميكنند؛ به شكلي كه اولويتهاي زندگي آنها در پاسخ به رويداد آسيبزا تغيير كرده و به دليل مشكلات هويتي كه تجربه ميكنند، برنامۀ آنها براي آينده دچار ابهام ميشود (براي مثال احساس ميكنند كه آيندۀ آنها كوتاه است يا انتظاراتشان براي ازدواج كردن، يافتن يك شغل مناسب و طي كردن مسير عادي زندگي با مشكل مواجه خواهد شد). بسياري از نوجوانان نيز احساس گناه كرده يا خودشان را به خاطر مرگ يا آسيب ديدن ديگران سرزنش ميكنند. علاوه بر اين، نوجوانان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحۀ مزمن ممكن است طيف گستردهاي از مشكلات ديگر نظير افسردگي، اضطراب، رفتارهاي نافرماني، واكنشهاي سوگ[22]، افكار خودكشي، مسخ واقعيت[23]، مسخ شخصيت[24] و سوءمصرف مواد را نيز تجربه كنند (كوككاتن[25]، 2004).
Reviews