کتاب های مرتبط
تنها یک چیز!
(تنها چیزی که شما را به رویاهایتان می رساند)
تنها یکی چیز! عنوان کتابی است که توسط گری کلر تألیف شده است و ترجمه آن به عهده سعید جویزاده، علیرضا احمدیان و فاطمه سلطانی میباشد و توسط نشر آکادمیک به چاپ رسیده است.
در ادامه بخشی از کتاب را میآوریم:
1 یک چیز
"مثل یک تمبر پستی باشید - تا زمانی که به آنجا برسید به یک چیز بچسبید."
- جاش بیلینگز
در 7 ژوئن 1991، زمین به مدت 112 دقیقه حرکت کرد. نه واقعاً، اما این طور احساس میشد.
داشتم کمدی موفق City Slickers را تماشا میکردم و خنده تماشاگران تئاتر را به لرزه درآورد. این فیلم که یکی از خنده دارترین فیلمهای تمام دوران محسوب میشود، در حد غیر منتظره ای از خرد و بصیرت پاشید. در یک صحنه به یاد ماندنی، کرلی، گاوچران با بازی جک پالنس فقید، و میچ ساده لوح شهر، با بازی بیلی کریستال، گروه را ترک میکنند تا به دنبال گاوهای ولگرد بگردند. اگرچه آنها در بیشتر فیلم با هم درگیر شده بودند، اما سوار شدن در کنار یکدیگر سرانجام بر سر گفتگو در مورد زندگی با هم ارتباط برقرار کردند. ناگهان کرلی اسب خود را متوقف میکند و همین طور که بر روی زین اسب سوار بود رو به رو میچ میچرخد.
فرفری: میدونی راز زندگی چیه؟
میچ: نه. چی؟
فرفری: این. [او یک انگشتش را بالا میگیرد.]
میچ: انگشتت؟
فرفری: یک چیز. فقط یک چیز. شما به آن پایبند هستید و همه چیزهای دیگر به معنای کوتاهی نیست.
میچ: این عالی است، اما "یک چیز" چیست؟
فرفری: این چیزی است که باید بفهمی.
راز موفقیت از دهان یک شخصیت خیالی به گوش ما میرسد. خواه نویسندگان آن را میدانستند یا ناخواسته به آن برخورد میکردند، آنچه مینوشتند حقیقت مطلق بود. یک چیز بهترین راه برای رسیدن به خواسته شما است.
من واقعاً این را تا مدتها بعد نفهمیدم. من در گذشته موفقیت را تجربه کرده بودم، اما تا زمانی که به دیوار برخورد نکردم، شروع به پیوند دادن نتایج خود با رویکردم کردم. در کمتر از یک دهه ما یک شرکت موفق با جاه طلبیهای ملی و بین المللی ساخته بودیم، اما ناگهان همه چیز درست نشد. با وجود همه فداکاریها و سخت کوشیها، زندگی من دچار آشفتگی بود و انگار همه چیز در اطراف من در حال فروپاشی بود.
من شکست میخوردم.
چیزی برای دادن
در انتهای یک طناب کوتاه که به طرز وحشتناکی شبیه یک طناب بود، از او کمک خواستم و آن را در قالب یک مربی پیدا کردم. من او را از طریق موقعیتم راهنمایی کردم و در مورد چالش هایی که با آن مواجه بودم، چه شخصی و چه حرفه ای صحبت کردم. ما اهداف و مسیری را که برای زندگی خودمان میخواستیم مرور کردیم و با درک کامل مسائل، به دنبال یافتن پاسخ شدیم. تحقیقات او کامل بود. وقتی دوباره دور هم جمع شدیم، او نمودار سازمانی -که اساساً نمای کل شرکت بود-را روی دیوار قرار داده بود..
بحث ما با یک سوال ساده شروع شد: "آیا میدانید برای تغییر اوضاع باید چه کاری انجام دهید؟" من سرنخی نداشتم
گفت فقط یک کار باید انجام دهم. او 14 موقعیت را شناسایی کرده بود که نیاز به چهرههای جدید داشتند و معتقد بود که با افراد مناسب در آن نقاط کلیدی، شرکت، شغل من و زندگی من شاهد یک تغییر اساسی برای بهتر شدن خواهند بود. من شوکه شدم و به او گفتم که فکر میکنم خیلی بیشتر از این طول میکشد.
او گفت نه. حضرت عیسی(ع) به 12 نفر (حوارین)نیاز داشت، اما شما به 14 نفر نیاز خواهید داشت.
لحظه شگفت انگیزی بود. هرگز به این فکر نکرده بودم که چگونه تعداد کمی میتوانند اینقدر تغییر کنند. چیزی که آشکار شد این است که همانقدر که فکر میکردم متمرکز بودم، به اندازه کافی تمرکز نداشتم. پیدا کردن 14 نفر به وضوح مهمترین کاری بود که میتوانستم انجام دهم. بنابراین، بر اساس این جلسه، من تصمیم بزرگی گرفتم. من خودم را اخراج کردم.
من از سمت مدیرعاملی کنار رفتم و یافتن آن 14 نفر را در کانون توجه خود قرار دادم.
این بار زمین واقعاً حرکت کرد. طی سه سال، ما دوره ای از رشد پایدار را آغاز کردیم که به طور متوسط 40 درصد در سال نسبت به سال قبل تقریباً برای یک دهه بود. ما از یک بازیکن منطقه ای به یک مدعی بین المللی تبدیل شدیم. موفقیت خارقالعادهای ظاهر شد و ما هرگز به عقب نگاه نکردیم.
زمانی که موفقیت آغازگر موفقیت بود، اتفاق دیگری در این راه افتاد. زبان یک چیز( یک چیز) پدیدار شد.
پس از پیدا کردن 14نفر، شروع به کار با افراد برتر خود به صورت جداگانه برای ایجاد مشاغل و کسب و کار آنها کردم.
از روی عادت، من تماسهای مربیگری خود را با خلاصه ای از مواردی که آنها موافقت کرده بودند باید قبل از جلسه بعدی، به پایان میرساندم. متأسفانه، بسیاری از آنها اکثر آنها را انجام میدهند، اما لزوماً آنچه مهمتر است، نیست. نتایج متحمل شدند. ناامیدی به دنبال داشت. بنابراین، در تلاش برای کمک به موفقیت آنها، شروع به کوتاه کردن لیست خود کردم: اگر میتوانید فقط سه کار را در این هفته انجام دهید. ... اگر میتوانید فقط دو کار را در این هفته انجام دهید. ... در نهایت، از سر ناامیدی، تا جایی که میتوانستم لیست خود را کوچک کردم و پرسیدم: «یک کاری که میتوانید در این هفته انجام دهید چیست که با انجام آن همه چیز آسان تر یا غیر ضروری باشد؟» و شگفت انگیزترین اتفاق افتاد
نتایج سر به فلک کشیدند.
بعد از این تجربیات، به موفقیتها و شکست هایم نگاه کردم و یک الگوی جالب کشف کردم. در جایی که موفقیتهای عظیمی کسب کرده بودم، تمرکزم را به یک چیز محدود کردم، و در جایی که موفقیت من متفاوت بود، فکر و ذکر من نیز بر آن تمرکز داشت.
و چراغ روشن شد.
کاستن
اگر همه افراد در یک روز تعداد یکسانی ساعت دارند، چرا به نظر میرسد برخی از افراد بسیار بیشتر از دیگران کار میکنند؟ چگونه آنها کارهای بیشتری انجام میدهند، بیشتر به دست میآورند، بیشتر کسب میکنند، بیشتر دارند؟ اگر زمان ملاک موفقیت است، پس چرا برخی میتوانند سهم خود را با تراشههای بیشتری نسبت به دیگران نقد کنند؟ پاسخ این است که آنها میدان و افق دید خود را کوچک میکنند.
وقتی میخواهید بهترین شانس را برای موفقیت در هر کاری که دوست دارید،داشته باشید، رویکرد شما باید همیشه یکسان باشد. فقط بر روی یک کار تمرکز کنید.
"تمرکز کردن" یعنی نادیده گرفتن تمام کارهایی که میتوانید انجام دهید و انجام کارهایی که باید انجام دهید. شما باید به این درک و شناخت برسید که همه چیز به یک اندازه مهم نیست و پیدا کردن چیزهایی که بیشتر اهمیت دارند. این یک راه موثرتر تر برای ارتباط برقرار کردن با کاری است که قرار است انجام دهید. متوجه شده اید که نتایج فوق العاده به طور مستقیم توسط میزان محدودیت تمرکز شما تعیین میشود.
راهی که میتوانید از کار و زندگی خود بیشترین بهره را ببرید این است که تا حد امکان کوچک باشید.
اکثر مردم دقیقا برعکس فکر میکنند. آنها فکر میکنند موفقیت بزرگ زمان بر و پیچیده است.
در نتیجه، تقویمها و فهرستهای کارهایی که انجام میدهند زیاد و طاقتفرسا میشوند. موفقیت شروع به دور از دسترس شدن میکند، بنابراین آنها به کمتر راضی میشوند. غافل از این که موفقیت بزرگ زمانی حاصل میشود که ما چند کار را به خوبی انجام دهیم، آنها در تلاش برای انجام کارهای بیش از حد گم میشوند و در نهایت کم کاری میکنند. با گذشت زمان آنها انتظارات خود را کاهش میدهند، رویاهای خود را رها میکنند و اجازه میدهند زندگی آنها کوچک شود. کوچک کردن این کار اشتباه است.
شما فقط زمان و انرژی معینی دارید، بنابراین وقتی خود را پخش میکنید، در نهایت نازک میشوید.
شما میخواهید دستاوردهای شما جمع شوند، اما در واقع منها کردن است، نه جمع. برای تأثیر بیشتر به جای انجام کارهای بیشتر با عوارض جانبی، باید کارهای کمتری انجام دهید. مشکل تلاش بیش از حد این است که حتی اگر به خوبی نتیجه دهد، افزودن بیشتر به کار و زندگی بدون قطع هیچ چیز بدی را به همراه دارد: مهلتهای از دست رفته، نتایج ناامید کننده، استرس زیاد، ساعتهای طولانی، خواب از دست رفته، ضعف رژیم غذایی، بدون ورزش، و لحظات از دست رفته با خانواده و دوستان - همه اینها دنبال چیزی که راحت تر از آنچه تصور میکنید به دست آورید.
متمرکز شدن یک رویکرد ساده برای نتایج خارق العاده است و نتایج خارق العاده ای دارد. همیشه، در هر مکان و زمانی جواب میدهد. چرا؟ زیرا تنها یک هدف دارد - در نهایت شما را به اصل مطلب میرساند.
وقتی تا حد امکان متمرکز میشوید، به یک چیز خیره کننده خواهید رسید. و این نکته بسیار مهم است.
2 اثر دومینو
"هر تغییر بزرگ مانند افتادن مهرههای دومینو شروع میشود."
- بی جی تورنتون
در 13 نوامبر 2009،،روز جهانی دومینو در شهر لیواردن هلند، شرکت دومینو سازی ویچرز رکورد جهانی افتادن دومینو را با در کنار هم قرار دادن 4491863مهره جابه جا کرد. این فرایند بیش از 94000 ژول انرژی آزاد کرد، که به اندازه انرژی است که یک مرد با جثه متوسط برای انجام 545 ضربه فشار لازم دارد.
هر دومینوی ایستاده نشان دهنده مقدار کمی از انرژی پتانسیل است. هر چه مهرههای بیشتری بچینید، انرژی بالقوه بیشتری انباشته کرده اید. به اندازه کافی مهره بچینید و با یک تلنگر ساده میتوانید یک واکنش زنجیره ای با قدرت شگفت انگیز را شروع کنید و شرکت دومینو سازی ویچرز این را ثابت کرد. وقتی یک چیز، درست به حرکت در میآید، میتواند بسیاری از چیزها را از بین ببرد و این موضوع در اینجا تمام نمیشود.
در سال 1983، لورن وایتهد در مجله آمریکایی فیزیک نوشت که او کشف کرده است که افتادن دومینو نه تنها میتواند بسیاری از چیزها را سرنگون کند، بلکه میتواند چیزهای بزرگتری را نیز سرنگون کند. او توضیح داد که چگونه یک دومینو در یک لحظه میتواند دومینو دیگری را که در واقع 50 درصد بزرگتر است، از بین ببرد.
Reviews