کتاب های مرتبط
مقدمه
جهانی شدن، به منزلۀ محصول دگرگونی ها و پیشرفت های شگفت انگیز بشر در عرصۀ علم و فناوری در قرون متأخّر، تاکنون تأثیرات آشکار و پنهان بسیاری بر همۀ عرصه های حیات انسانی گذارده و روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میان کشورها و ملت ها را تحت تأثیر قرار داده است. قطعاً جهانی شدن، پدیده ای دفعی نبوده که صرفاً در دهه های پایانی قرن بیستم شکل گرفته و موجب غافل گیری بشر در جهان معاصر شده باشد؛ بلکه پدیده ای ناشی از یک «منطق کانونی، یعنی نوسازیِ مبتنی بر علم و صنعت و نوآوری» (سریع القلم، 1384: 21) بوده که از قرن هفدهم آغاز شده و در طول سه قرن مراحل پیچیده ای را پشت سر گذارده است. اوج نوآوری و خلاقیت های آن در دهۀ آخر قرن نوزدهم و فشردگی عمیق فعالیت هایش در عرصۀ بین المللی در دهۀ آخر قرن بیستم رخ داده است. غرب، جغرافیای اصلی این جریان خطی چند قرنی بوده که به تدریج از قرن نوزدهم و به طور گسترده ای از نیمۀ دوم قرن بیستم کل جهان را در برگرفته است(همان)؛ به گونه ای که در مقطع زمانی مذکور، به ویژه در دو دهۀ پایانی قرن گذشته، فناوری اطلاعات به مدد فناوری ارتباطات چنان فراگیر شده و جهان را دگرگون ساخته که با از بین بردن فاصله ها و نزدیک کردن هر چه بیشتر کشورها و ملت ها به یکدیگر، زمینه های پیداییِ «دهکدة جهانی» را به واقع فراهم آورده است؛ چنانکه در نتیجة پیشرفت های حاصل از فناوری اطلاعات و ارتباطات، به خصوص پدیدة شگفت انگیز «اینترنت»، مرزهای شناخته شدة جغرافیایی و سیاسی کشورها و مناطق مختلف جهان تقریباً برچیده شده است. ظهور این پدیدة جدید، سریع و ارزان ارتباطی، ابعاد گوناگون زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده و از بسیاری جنبه ها، معنا و مفهومی تازه بدان بخشیده و بسیاری از نظامات موجود را درهم شکسته است. حوزۀ فرهنگ در جوامع مختلف، به دلیل اهمیتی که در حفظ هویت ملی کشورها دارد، از جمله مهم ترین حوزه هایی است که تأثیر جهانی شدن بر آنها سخت مورد توجه قرار گرفته و حساسیت هایی را برانگیخته است.
گسترش فناوریهای نوین ارتباطی و فراگیر شدن کاربرد این فناوریها در سطح جهان، حتی در فقیرترین و دورافتادهترین کشورها، موجب شده است که همۀ جوامع به امکاناتی به مراتب بیشتر و پیشرفتهتر نسبت به گذشتۀ نه چندان دور برای ارتباط با دیگران دسترسی داشته باشند. صرف نظر از اینکه چه کسانی از آن سود برده یا زیان دیدهاند، تأثیر این پدیده بر زندگی انسانها در سراسر جهان چنان گسترده بوده است که تحقیق دربارۀ پیامدهای آن را ضروری میسازد. «زبان و ادبیات»، از جمله موضوعات مهمی است که قطعاً در بحث جهانی شدن و مطالعۀ ابعاد گوناگون آن از ارزش بالایی برخوردار است، به ویژه از این حیث که همواره هر اثر ناب ادبی و هنری ذاتاً قابلیت جهانی شدن و مخاطب جهانی پیدا کردن دارد. بنابراین، هر قوم و ملتی میتواند در کنار دیگر عوامل و امکانات احتمالی، زبان و ادبیات خود را نیز واسطهای برای برقراری ارتباط و تعامل با دیگر ملل و فرهنگهای دنیا قرار دهد و از این رهگذر در جهت جهانی سازیِ مؤلّفههای اصلی فرهنگ خود بکوشد.
زبان و ادبیات فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ به خصوص از این دیدگاه که پیشینهای افتخارآمیز و کهن دارد و نمایندگان فکری و ادبی آن جایگاهی ممتاز در سطح جهان دارند. زبان و ادبیات فارسی از حیث هویت بخشی و فرهنگ سازی، چه در حوزۀ قوم ایرانی و چه از جهت اشتمال بر معارف و اندیشهها و مواریث فرهنگ بشری، از جمله متون برجسته در دنیاست. توجه دانشمندان و محققان جهان به مجموعۀ آثار منظوم و منثور فارسی، به ویژه در قرون متأخر، مؤید این ادعاست؛ این آثار بسیاری از مؤلفههای شاهکارهای جهان را هم در صورت و هم در معنا در خود دارند؛ برای مثال شاهنامۀ فردوسی به دلیل بن مایه های اسطوره ای خود، بیانگر آرزوها، آرمانها و دغدغههای انسان است و آن را میتوان یکی از ده اثر برتر حماسی جهان برشمرد. ضمن آنکه در میان مجموعه آثار ادبی ایرانیان، آثاری وجود دارند که در عرصۀ اندیشه و عرفان یگانهاند. «مثنوی معنوی»، نمونهای دیگر از حاصل نبوغ و شناخت شهودی ملت ایران است و به علت دارا بودن تجربههای ناب و آموزههای متعالی انسانی، دلپذیرترین و جذابترین متن در تناسب با ناخودآگاه و خودآگاه ذهن بشر است. بر اینها میتوان نامهای گویندگانی چون سنایی، عطار، سعدی، حافظ، صائب تبریزی و ... را هم افزود که آثار ناب آنان هر کدامش دارای قابلیت جهانی است. علاوه بر این ابن سینا، فارابی، ذکریای رازی، بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری دیگر، نام هایی آشنا برای اندیشمندان و حلقههای علمی جهان اند. وجود چنین سرمایۀ کم نظیری در قلمرو فرهنگ ایرانی و اسلامی، پشتوانۀ بسیار محکمی است تا با کمترین نگرانی و دلواپسی بتوان به سوی ارتباط و تعامل فرهنگی با جهان گام برداشت و به بهترین وجه از فضای ایجاد شدۀ مبتنی بر گسترش شگفت آور فناوری اطلاعات و ارتباطات برای تقویت و گسترش فرهنگ ایرانی و اسلامی و نیز هویت ملی خود سود برد.
افزون بر این، آنچه را نباید در این بین نادیده گرفت، میزان توانمندی استفاده از شبکههای اجتماعی، فضاهای مجازی و تجهیزات رایانهای است. چنانچه بخواهیم در این عرصۀ نابرابرِ مواجهه با کشورهای توسعه یافته سربلند بیرون آییم، باید تواناییِ تولید و استفاده از این فناوریهای نوین ارتباطی را در خود افزایش دهیم. بدیهی است هر اندازه که در این زمینه پیشرفت کنیم، به همان اندازه میتوانیم بر حجم تبادلات و تعاملات فرهنگی خود بیفزاییم و با توجه به سرمایۀ غنی فرهنگی خود نه تنها از این مواجهه نهراسیم، بلکه آن را فرصتی برای تفاهم و تعامل بهتر با دیگران قرار دهیم و به تأثیرگذاری بیشتر بر دیگر قلمروهای فرهنگی امیدوار باشیم. البته تحقق این هدف، زمانی ممکن میشود که در کنار به دست آوردن و تقویت قابلیت های علمی و فنّی، قابلیت بازشناسی، استخراج و تبیین شاخصههای اصلی فرهنگی خود را با زبان و بیانی مستدل و قابل فهم برای مخاطبان جهانی کسب کنیم.
نوشتار حاضر با توجه این رویکرد در پی مطالعه و شناخت ابعاد گوناگون جهانی شدن و نسبت آن با قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مختلف ـ با تأکید بر بُعد فرهنگی ـ است. طبیعی است به هنگام مطالعۀ و تحقیق در حوزۀ «فرهنگ»، بحث «زبان و ادبیات» نیز به مثابۀ یکی از مهمترین مباحث فرهنگی اهمیت مییابد. از سوی دیگر با توجه به نسبت زبان و ادبیات با هویت ملی و نیز ضرورت تمرکز بر هویت ملی در تعاملات بین فرهنگی، تحقیق در خصوص نسبت این دو با یکدیگر هم ضرورت پیدا میکند.
فناوری اطلاعات و ارتباطات، افزون بر حوزه های دیگر در حوزة فرهنگ نیز دارای آثار و پیامدهایی بسیار بوده است؛ چنانکه امروزه به مدد این فناوری، می توان نسبت به گذشته به آسانی به تبادل و تعامل فرهنگی در جهان اهتمام ورزید و به نتایج مثبت آن چشم داشت. بر این اساس، هر جامعه ای می تواند با پشتوانۀ قابلیت ها و استعدادهای خویش از این امکان به وجود آمده بهره مند شود و در جهت گسترش و تقویت هویت فرهنگی خود بکوشد. با وجود این به دلیل فراهم نبودن بسترهای ایجاد و کاربرد این فناوری ها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، چنانچه این کشورها تمهیداتی برای ایجاد زیرساخت های تولید و استفاده از فناوری های نوین نیندیشند، این فرصت به وجود آمده برای تعامل با دیگر جوامع فرهنگی به تهدید تبدیل خواهد شد، و این همان دغدغه ای است که گریبان بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران جهان را گرفته است؛ چراکه اینان با توجه به پیشاهنگی و غلبۀ فنی غرب در این عرصه و نیز با در نظر گرفتن پیشینة استعماری غربیان در کشورهای فقیر و در حال توسعه و عملکرد سلطه جویانۀ امروز آنها نگرانند که مبادا این کشورها همچنان در صدد تحمیل فرهنگ خود بر دیگر فرهنگ ها برآیند و زمینة نابودی و اضمحلال فرهنگی آنان را فراهم سازند.
در عصر حاضر، عناصر هویت ملی کشورها، به ویژه فرهنگ، به واسطۀ عملکرد نیروهای «جهانیسازی»، به خصوص فناوری های ارتباطی و رسانههای نوین، با چالشهایی سخت مواجهند. در چنین وضعیتی،افزایش شناخت و آگاهی نسل امروز هر جامعه، از جمله ایران در زمینۀ عناصر و اجزای هویت ملی، مانند گذشتۀ تاریخی، قلمرو جغرافیایی و فرهنگ به معنای اعم آن (شامل دین، ارزشهای فرهنگی، زبان، هنر، فلسفه، ادبیات، اندیشهها، اسطورهها و...) و تقویت هویت ملی در میان آنان، از یک سو و برنامه ریزی برای معرفی مؤلّفه های انسانی و جهان پسند هویت ایرانی- اسلامی به مخاطبان فراملی، به ویژه در کشورهای تا حدودی همگن از نظر فرهنگی و تاریخی و حتی منافع ملی و سیاسی، از سوی دیگر، ضرورتی انکار ناپذیر است. تهدیدهایی که از دیدگاه فرهنگی، به ویژه تهدیدات هویتی، به واسطۀ فرایند جهانی شدن متوجه کشورهای در حال توسعه ای همچون ایران است، بر اهمیت و ضرورت بحث در این مورد می افزاید. به خصوص آنکه جهانی شدن خاستگاهی غربی و امریکایی دارد و این کشورها در تعریف و تعمیم قواعد بازی در مناسبات بین المللی در فرایند جهانی شدن دست بالا را دارند و این فرایند مشکوک به آن است که در صدد جهانی سازی فرهنگ غربی، به ویژه فرهنگ امریکایی است. همین امر موجب بی اعتمادی و سوء ظن بسیاری از اندیشمندان (حتی در کشورهای توسعه یافته) و دولت ها و ملت های کشورهای درحال توسعه به فرایند جهانی شدن گردیده است. پیشینۀ استعماری کشورهای غربی در برخورد با کشورهای فقیر و تحت استعمار و سلطه گرایی و یکسونگری کنونی آنها نیز چنین بدبینی و سوء ظنی را توجیه پذیر می نماید. سیر مناسبات کشورهای مذکور با ایران، به ویژه از دورۀ موسوم به بیداری تاکنون را می توان نمونه ای درخور تأمل در این زمینه دانست که به نوعی بدبینی مزمن در قبال این کشورها در جامعۀ ایران دامن زده است.
افزون بر این، گسترش بی سابقۀ ارتباطات و تعاملات بین ملت ها و فرهنگ های مختلف در قالب مهاجرت، سفرهای علمی و تفریحی، جشنواره ها، رقابت های ورزشی و مانند آن، بر اندیشهها، آرمانها و عواطف بشر تأثیر گذارده و هویت انسانی، ملی و جهانی ملل را که گسترۀ اندیشه، فرهنگ و تمدن است، تحت الشعاع قرار داده است. در این میان، ملتی می تواند فرهنگ، تمدن و باورهای خود را حفظ کند که مؤلّفه ها و ارزشهای این هویت را نخست در درون خود بشناسد و آنگاه آنها را به دیگران بشناساند. بنابراین، ابهام در مورد جایگاه هویت ملی کشورهای کمتر توسعه یافته و در حال توسعه در فرایند جهانی شدن و راه های مقابله با چالش های پیش رو، از دیگر مسائلی است که بر ضرورت طرح این بحث در این پژوهش می افزاید. پژوهش حاضر، در واقع، گامی است به سوی شناسایی و شناساندن برخی ابعاد اصلی هویت ملی ایران، به ویژه فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی به مثابۀ حاملان پیامها و ظرفیتهای تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی، به ملل مختلف جهان. پیشینۀ کهن و سرشار از ارزشهای انسانی متون ادبی ایران که حاصل عشق و معرفت عارفان ایرانی، از یک سو و نبوغ و قدرت خلّاقۀ کم نظیر دیگر شاعران پارسی گوی این سرزمین است، به ما این امکان را می دهد که با پشتوانه ای محکم و انبانی آکنده وارد میدان گفتگو و تعامل فرهنگی با جهان شویم. البته در این میان، آثار اندیشمندانی چون فردوسی، مولوی و حافظ که هر یک از آنها را می توان دریچه ای رو به فرهنگ غنی ایرانی تلقی کرد، جایگاهی ویژه برای مطالعه دارد.
Reviews