شعر و ادب پارسی پشتوانه فرهنگی ایرانیان در عصر جهانی شدن
38000 تومان قیمت اصلی 38000 تومان بود.32000 تومانقیمت فعلی 32000 تومان است.
در سالهای اخیر بحثها و حتی مناقشات زیادی در میان اندیشمندان، سیاستمداران و محققان کشورها و مجامع مختلف جهان دربارۀ چگونگی روبرو شدن این کشورها، به ویژه کشورهای پیرامونی و در حال توسعۀ دنیا با پدیدۀ غالب جهانی شدن در گرفته و هر یک به فراخور موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خویش واکنش های متفاوتی در برابر آن نشان داده و اقداماتی نیز کرده اند.
به طور طبیعی، کشورهای کانونی و پیشرفتۀ جهان، به خصوص کشورهای غربی و بالاخص آمریکا، به عنوان به وجود آورندگان و پشتیبانان این جریان، به شدت آن را پی گرفته و به دنبال گسترش آن بوده اند. شماری از کشورها به خصوص کشورهای کوچک و با سابقۀ تمدنی و فرهنگی کمتر نیز با کمترین مقاومت و تردیدی خود را کاملاً در مسیر این جریان قدرتمند جهانی قرار داده و چشم انداز کلان خود را متناسب با آن ترسیم کرده اند و اتفاقاً از مواهب آن نیز بهره مند شده اند. اما شماری از کشورهای دارای پیشینۀ تمدنی و فرهنگی غنی تر که به لحاظ سیاسی نیز به دنبال استقلال عمل بیشتری بوده اند، کوشیده اند با تأمل و احتیاط بیشتری با این مسئلۀ ناگزیر امروز خود مواجه شوند؛ نه کاملاً تسلیم آن شوند و نه یکسره در برابرش بایستند، چراکه نه وانهادگی و بی عملی در برابر چنین موجی منطقی و مطلوب است و نه ایستادگی در مقابل آن عقلانی و حتی ممکن. ایران نیز در مقام کشوری با پیشینۀ پرافتخار فرهنگی و تمدنی کوشیده است با مطالعۀ ابعاد مختلف این مسئله، نحوۀ مواجهه اش را با آن مشخص سازد.
ناموجود
مقدمه
جهانی شدن، به منزلۀ محصول دگرگونی ها و پیشرفت های شگفت انگیز بشر در عرصۀ علم و فناوری در قرون متأخّر، تاکنون تأثیرات آشکار و پنهان بسیاری بر همۀ عرصه های حیات انسانی گذارده و روابط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میان کشورها و ملت ها را تحت تأثیر قرار داده است. قطعاً جهانی شدن، پدیده ای دفعی نبوده که صرفاً در دهه های پایانی قرن بیستم شکل گرفته و موجب غافل گیری بشر در جهان معاصر شده باشد؛ بلکه پدیده ای ناشی از یک «منطق کانونی، یعنی نوسازیِ مبتنی بر علم و صنعت و نوآوری» (سریع القلم، 1384: 21) بوده که از قرن هفدهم آغاز شده و در طول سه قرن مراحل پیچیده ای را پشت سر گذارده است. اوج نوآوری و خلاقیت های آن در دهۀ آخر قرن نوزدهم و فشردگی عمیق فعالیت هایش در عرصۀ بین المللی در دهۀ آخر قرن بیستم رخ داده است. غرب، جغرافیای اصلی این جریان خطی چند قرنی بوده که به تدریج از قرن نوزدهم و به طور گسترده ای از نیمۀ دوم قرن بیستم کل جهان را در برگرفته است(همان)؛ به گونه ای که در مقطع زمانی مذکور، به ویژه در دو دهۀ پایانی قرن گذشته، فناوری اطلاعات به مدد فناوری ارتباطات چنان فراگیر شده و جهان را دگرگون ساخته که با از بین بردن فاصله ها و نزدیک کردن هر چه بیشتر کشورها و ملت ها به یکدیگر، زمینه های پیداییِ «دهکدة جهانی» را به واقع فراهم آورده است؛ چنانکه در نتیجة پیشرفت های حاصل از فناوری اطلاعات و ارتباطات، به خصوص پدیدة شگفت انگیز «اینترنت»، مرزهای شناخته شدة جغرافیایی و سیاسی کشورها و مناطق مختلف جهان تقریباً برچیده شده است. ظهور این پدیدة جدید، سریع و ارزان ارتباطی، ابعاد گوناگون زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داده و از بسیاری جنبه ها، معنا و مفهومی تازه بدان بخشیده و بسیاری از نظامات موجود را درهم شکسته است. حوزۀ فرهنگ در جوامع مختلف، به دلیل اهمیتی که در حفظ هویت ملی کشورها دارد، از جمله مهم ترین حوزه هایی است که تأثیر جهانی شدن بر آنها سخت مورد توجه قرار گرفته و حساسیت هایی را برانگیخته است.
گسترش فناوریهای نوین ارتباطی و فراگیر شدن کاربرد این فناوریها در سطح جهان، حتی در فقیرترین و دورافتادهترین کشورها، موجب شده است که همۀ جوامع به امکاناتی به مراتب بیشتر و پیشرفتهتر نسبت به گذشتۀ نه چندان دور برای ارتباط با دیگران دسترسی داشته باشند. صرف نظر از اینکه چه کسانی از آن سود برده یا زیان دیدهاند، تأثیر این پدیده بر زندگی انسانها در سراسر جهان چنان گسترده بوده است که تحقیق دربارۀ پیامدهای آن را ضروری میسازد. «زبان و ادبیات»، از جمله موضوعات مهمی است که قطعاً در بحث جهانی شدن و مطالعۀ ابعاد گوناگون آن از ارزش بالایی برخوردار است، به ویژه از این حیث که همواره هر اثر ناب ادبی و هنری ذاتاً قابلیت جهانی شدن و مخاطب جهانی پیدا کردن دارد. بنابراین، هر قوم و ملتی میتواند در کنار دیگر عوامل و امکانات احتمالی، زبان و ادبیات خود را نیز واسطهای برای برقراری ارتباط و تعامل با دیگر ملل و فرهنگهای دنیا قرار دهد و از این رهگذر در جهت جهانی سازیِ مؤلّفههای اصلی فرهنگ خود بکوشد.
زبان و ادبیات فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ به خصوص از این دیدگاه که پیشینهای افتخارآمیز و کهن دارد و نمایندگان فکری و ادبی آن جایگاهی ممتاز در سطح جهان دارند. زبان و ادبیات فارسی از حیث هویت بخشی و فرهنگ سازی، چه در حوزۀ قوم ایرانی و چه از جهت اشتمال بر معارف و اندیشهها و مواریث فرهنگ بشری، از جمله متون برجسته در دنیاست. توجه دانشمندان و محققان جهان به مجموعۀ آثار منظوم و منثور فارسی، به ویژه در قرون متأخر، مؤید این ادعاست؛ این آثار بسیاری از مؤلفههای شاهکارهای جهان را هم در صورت و هم در معنا در خود دارند؛ برای مثال شاهنامۀ فردوسی به دلیل بن مایه های اسطوره ای خود، بیانگر آرزوها، آرمانها و دغدغههای انسان است و آن را میتوان یکی از ده اثر برتر حماسی جهان برشمرد. ضمن آنکه در میان مجموعه آثار ادبی ایرانیان، آثاری وجود دارند که در عرصۀ اندیشه و عرفان یگانهاند. «مثنوی معنوی»، نمونهای دیگر از حاصل نبوغ و شناخت شهودی ملت ایران است و به علت دارا بودن تجربههای ناب و آموزههای متعالی انسانی، دلپذیرترین و جذابترین متن در تناسب با ناخودآگاه و خودآگاه ذهن بشر است. بر اینها میتوان نامهای گویندگانی چون سنایی، عطار، سعدی، حافظ، صائب تبریزی و … را هم افزود که آثار ناب آنان هر کدامش دارای قابلیت جهانی است. علاوه بر این ابن سینا، فارابی، ذکریای رازی، بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری دیگر، نام هایی آشنا برای اندیشمندان و حلقههای علمی جهان اند. وجود چنین سرمایۀ کم نظیری در قلمرو فرهنگ ایرانی و اسلامی، پشتوانۀ بسیار محکمی است تا با کمترین نگرانی و دلواپسی بتوان به سوی ارتباط و تعامل فرهنگی با جهان گام برداشت و به بهترین وجه از فضای ایجاد شدۀ مبتنی بر گسترش شگفت آور فناوری اطلاعات و ارتباطات برای تقویت و گسترش فرهنگ ایرانی و اسلامی و نیز هویت ملی خود سود برد.
افزون بر این، آنچه را نباید در این بین نادیده گرفت، میزان توانمندی استفاده از شبکههای اجتماعی، فضاهای مجازی و تجهیزات رایانهای است. چنانچه بخواهیم در این عرصۀ نابرابرِ مواجهه با کشورهای توسعه یافته سربلند بیرون آییم، باید تواناییِ تولید و استفاده از این فناوریهای نوین ارتباطی را در خود افزایش دهیم. بدیهی است هر اندازه که در این زمینه پیشرفت کنیم، به همان اندازه میتوانیم بر حجم تبادلات و تعاملات فرهنگی خود بیفزاییم و با توجه به سرمایۀ غنی فرهنگی خود نه تنها از این مواجهه نهراسیم، بلکه آن را فرصتی برای تفاهم و تعامل بهتر با دیگران قرار دهیم و به تأثیرگذاری بیشتر بر دیگر قلمروهای فرهنگی امیدوار باشیم. البته تحقق این هدف، زمانی ممکن میشود که در کنار به دست آوردن و تقویت قابلیت های علمی و فنّی، قابلیت بازشناسی، استخراج و تبیین شاخصههای اصلی فرهنگی خود را با زبان و بیانی مستدل و قابل فهم برای مخاطبان جهانی کسب کنیم.
نوشتار حاضر با توجه این رویکرد در پی مطالعه و شناخت ابعاد گوناگون جهانی شدن و نسبت آن با قلمروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مختلف ـ با تأکید بر بُعد فرهنگی ـ است. طبیعی است به هنگام مطالعۀ و تحقیق در حوزۀ «فرهنگ»، بحث «زبان و ادبیات» نیز به مثابۀ یکی از مهمترین مباحث فرهنگی اهمیت مییابد. از سوی دیگر با توجه به نسبت زبان و ادبیات با هویت ملی و نیز ضرورت تمرکز بر هویت ملی در تعاملات بین فرهنگی، تحقیق در خصوص نسبت این دو با یکدیگر هم ضرورت پیدا میکند.
فناوری اطلاعات و ارتباطات، افزون بر حوزه های دیگر در حوزة فرهنگ نیز دارای آثار و پیامدهایی بسیار بوده است؛ چنانکه امروزه به مدد این فناوری، می توان نسبت به گذشته به آسانی به تبادل و تعامل فرهنگی در جهان اهتمام ورزید و به نتایج مثبت آن چشم داشت. بر این اساس، هر جامعه ای می تواند با پشتوانۀ قابلیت ها و استعدادهای خویش از این امکان به وجود آمده بهره مند شود و در جهت گسترش و تقویت هویت فرهنگی خود بکوشد. با وجود این به دلیل فراهم نبودن بسترهای ایجاد و کاربرد این فناوری ها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، چنانچه این کشورها تمهیداتی برای ایجاد زیرساخت های تولید و استفاده از فناوری های نوین نیندیشند، این فرصت به وجود آمده برای تعامل با دیگر جوامع فرهنگی به تهدید تبدیل خواهد شد، و این همان دغدغه ای است که گریبان بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران جهان را گرفته است؛ چراکه اینان با توجه به پیشاهنگی و غلبۀ فنی غرب در این عرصه و نیز با در نظر گرفتن پیشینة استعماری غربیان در کشورهای فقیر و در حال توسعه و عملکرد سلطه جویانۀ امروز آنها نگرانند که مبادا این کشورها همچنان در صدد تحمیل فرهنگ خود بر دیگر فرهنگ ها برآیند و زمینة نابودی و اضمحلال فرهنگی آنان را فراهم سازند.
در عصر حاضر، عناصر هویت ملی کشورها، به ویژه فرهنگ، به واسطۀ عملکرد نیروهای «جهانیسازی»، به خصوص فناوری های ارتباطی و رسانههای نوین، با چالشهایی سخت مواجهند. در چنین وضعیتی،افزایش شناخت و آگاهی نسل امروز هر جامعه، از جمله ایران در زمینۀ عناصر و اجزای هویت ملی، مانند گذشتۀ تاریخی، قلمرو جغرافیایی و فرهنگ به معنای اعم آن (شامل دین، ارزشهای فرهنگی، زبان، هنر، فلسفه، ادبیات، اندیشهها، اسطورهها و…) و تقویت هویت ملی در میان آنان، از یک سو و برنامه ریزی برای معرفی مؤلّفه های انسانی و جهان پسند هویت ایرانی- اسلامی به مخاطبان فراملی، به ویژه در کشورهای تا حدودی همگن از نظر فرهنگی و تاریخی و حتی منافع ملی و سیاسی، از سوی دیگر، ضرورتی انکار ناپذیر است. تهدیدهایی که از دیدگاه فرهنگی، به ویژه تهدیدات هویتی، به واسطۀ فرایند جهانی شدن متوجه کشورهای در حال توسعه ای همچون ایران است، بر اهمیت و ضرورت بحث در این مورد می افزاید. به خصوص آنکه جهانی شدن خاستگاهی غربی و امریکایی دارد و این کشورها در تعریف و تعمیم قواعد بازی در مناسبات بین المللی در فرایند جهانی شدن دست بالا را دارند و این فرایند مشکوک به آن است که در صدد جهانی سازی فرهنگ غربی، به ویژه فرهنگ امریکایی است. همین امر موجب بی اعتمادی و سوء ظن بسیاری از اندیشمندان (حتی در کشورهای توسعه یافته) و دولت ها و ملت های کشورهای درحال توسعه به فرایند جهانی شدن گردیده است. پیشینۀ استعماری کشورهای غربی در برخورد با کشورهای فقیر و تحت استعمار و سلطه گرایی و یکسونگری کنونی آنها نیز چنین بدبینی و سوء ظنی را توجیه پذیر می نماید. سیر مناسبات کشورهای مذکور با ایران، به ویژه از دورۀ موسوم به بیداری تاکنون را می توان نمونه ای درخور تأمل در این زمینه دانست که به نوعی بدبینی مزمن در قبال این کشورها در جامعۀ ایران دامن زده است.
افزون بر این، گسترش بی سابقۀ ارتباطات و تعاملات بین ملت ها و فرهنگ های مختلف در قالب مهاجرت، سفرهای علمی و تفریحی، جشنواره ها، رقابت های ورزشی و مانند آن، بر اندیشهها، آرمانها و عواطف بشر تأثیر گذارده و هویت انسانی، ملی و جهانی ملل را که گسترۀ اندیشه، فرهنگ و تمدن است، تحت الشعاع قرار داده است. در این میان، ملتی می تواند فرهنگ، تمدن و باورهای خود را حفظ کند که مؤلّفه ها و ارزشهای این هویت را نخست در درون خود بشناسد و آنگاه آنها را به دیگران بشناساند. بنابراین، ابهام در مورد جایگاه هویت ملی کشورهای کمتر توسعه یافته و در حال توسعه در فرایند جهانی شدن و راه های مقابله با چالش های پیش رو، از دیگر مسائلی است که بر ضرورت طرح این بحث در این پژوهش می افزاید. پژوهش حاضر، در واقع، گامی است به سوی شناسایی و شناساندن برخی ابعاد اصلی هویت ملی ایران، به ویژه فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی به مثابۀ حاملان پیامها و ظرفیتهای تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی، به ملل مختلف جهان. پیشینۀ کهن و سرشار از ارزشهای انسانی متون ادبی ایران که حاصل عشق و معرفت عارفان ایرانی، از یک سو و نبوغ و قدرت خلّاقۀ کم نظیر دیگر شاعران پارسی گوی این سرزمین است، به ما این امکان را می دهد که با پشتوانه ای محکم و انبانی آکنده وارد میدان گفتگو و تعامل فرهنگی با جهان شویم. البته در این میان، آثار اندیشمندانی چون فردوسی، مولوی و حافظ که هر یک از آنها را می توان دریچه ای رو به فرهنگ غنی ایرانی تلقی کرد، جایگاهی ویژه برای مطالعه دارد.
محصولات مرتبط
بیشعورِ با احساس
جدایی
| در اندیشه فرو رفتم برایت |
| نفهمیدم چه دردی بست پایت |
| اگر دانم دوای درد تو چیست |
| وگر فهمم من اینک مشکل از کیست |
| دهم دارو رهایی یابی از درد |
| تو را از درد و رنجش میکنم طرد |
| اگر دردت منم، درمان نباشد |
| دوای درد تو آسان نباشد |
| به درمانت جدایی میگزینی |
| کشم دردی ندانی و نبینی |
| دلم را از جداییها شکستی |
| خودت هم از گرفتاری نرستی |
| بیادت روز و شب از دیدهی خویش |
| بِگریم در درونم کمکم و بیش |
| سِزَد ما را که با هم یار باشیم |
| برای درد هم بیمار باشیم |
| چه نیکو بود اگر تأثیر میکرد |
| سخنهایی که گوید قلب یک مرد |
| حقیری گویدت باعاطفت باش |
کشتهی عشق
| لحظهای فکر کن و دل بده و با من باش |
| زچه باید دل من این همه محزون باشد |
| تو نپندار که اینک هذیان میگویم |
| این بیان نارسای حال اکنون باشد |
| پُراَم از عشق تو، افسوس نخواهی فهمید |
| که چه شکلی است کسیکاین همه مفتون باشد |
| نگهی کُن به ورایت به زمین من را بین |
| که وجودم از درونم تا تو بیرون باشد |
| بیتو بودن نتوانم که برایم مرگ است |
| بودن تو به حقیقت گنج قارون باشد |
| چشمهی عشق تو در عمق دلم میجوشد |
| این دم عشقت زدم پیش بس افزون باشد |
| نهراسم زعذابت که شدم کشتهی عشق |
| بنگر تا که ببینی حال من چون باشد |
| گر کلامی زدهانم به خطا بیرون شد |
| بگذر زان که گناه دل مجنون باشد |
| گر زمانی ناسزایی زخریت گفتم |
| بخششم ده که بدینسان گونه گلگون باشد |
| حرف دل را به تو گویم بیدروغ و نیرنگ |
| باورم کن که زشکات دل من خون باشد |
بحران دوران نوجوانی
در پارک ملت در حالی که برای نخستین و واپسین بار فرار از مدرسه را تجربه کردم نوشتم با سودای مهاجرت و خستگی از ... تنها، وامانده، از کار و زمان به دست خود جا مانده، میاندیشم، شاید مقصدی باشد برای رفتن، رفتن از شهر و دیار رفتن از ایل و تبار رفتن از کنار یار رفتن از پدرم رفتن از مادرخود و جدایی از برادر، عشقم راهها مسدود است جای خالی هم نیست اما رفتن به کجا؟ به کدامین نقطه؟ - به دیار دلها! - نقطه آزادی! باز میاندیشم، نکند آزادی مردهکرمی باشد که به دست مردم زیرخاک تشنه از دید همه محو شده؟ نکند خواستهی این دلها ز برای بودن بودن مصنوعی و ز ترسِ مردن مردنِ ارزشمند در دهان تاریک کشته شده؟ باز میاندیشم، فردا چه میشود؟ به کجا خواهم رفت؟ من چه کاره میشوم؟ ای خدا وای ای خدا من نمیدانم چرا به یاد ندارم که چه روزی به جهان آمدهام آری آری آری روز میلاد منم گم شده است عهد میبندم که اگر روز میلاد دلم پیدا شد جشن میگیرم همه هستند در آن مهمانی از فقیر و مستمند و معتاد تا غنی و بیگزند و آزاد باز میاندیشم، نکند نطفهی دل وانشود؟ یا اگر که واشد و به دنیا آمد نکند در این جهان جا نشود هان ای مردم غم هان ای مردم دل هان ای مردم رویاباطل چشم خود را به جهان بازکنید کار و سازندگی آغاز کنید باد شوید، با حال وزان داد شوید، در جریان نهان و آزاد شوید از ظلم جهان دیگرم حرفی نیست، همه حرفم زده شد که در آخر گفتم، «دوست دارم روزی، بگویم هر چه را میخواهم و از این دیار غمها بروم و شما را به خدا میسپرم» تهران آبانماه 1377 خورشیدیمیکدهی بیزار
| آنشب از دیدهی من خون فراوان میریخت |
| ناله از سینه و آه از سر مژگان میریخت |
| بر در میکده رفتم به سراغ ساقی |
| ساقی آنشب مِی خود کمکم و پنهان میریخت |
| هر که عاشق طلب باده فراوان میکرد |
| َمشک آبی به کنارش به پیاله کمی از آن میریخت |
| تا مرا دید نگاهی به سرو و رویم کرد |
| شرم از صورت من شُرشُرِ باران میریخت |
| لحظهای بعد به پیش آمد و محکومم کرد |
| زدهانش تَشَر و یاوه و ارزان میریخت |
| «ابله ! این حلقهی عشاق نجای چون توست» |
| گوییا حلق مرا خندهی نالان میریخت |
| دل من پیش مِی و میکده از من بیزار |
| ساقی آنشب قدحم را زهرماران میریخت |
| ناروا شد به دلم عشق و محبت لیکن |
| در فراقش زدلم چهرهی انسان میریخت |
| رفتم از میکده بیرون رو به سوی خانه |
| تا سرایم مُرشدی نغمهی نالان میریخت |
| عاشقی کو بهر رَستن از لگام عشقاش |
| هر شبی را باده زد زیره به کرمان میریخت |
| زآن زمان دیگر نخوردم مِی نگشتم سرمست |
| من خدا را پیشه کردم لطف منان میریخت |
| بنده گشتم پس به من داد خدای رحمان |
| دلبری کو به بَرم نیکی و احسان میریخت |
| هر زمان هست بُدَم، مست بُدم از دلبر |
| چونکه او بر لب من قند فراوان میریخت |
| ماه من! دلبر من! خوش قدم خوش رفتار |
| از ازل جلوهی تو ناز خرامان میریخت |
| هرکه هستی، همهی عُمر جسیم عاشق باش |
| این عبارت به دلم زمزمهواران میریخت |
پرواز ابدی
به یاد کشتار مردم بیگناه در نیویورک 11 sep2001 – 20 شهریور 1380 شگفتا که چند صد بیگناه را تبدیل به بمب میکنند و بر پیکرهی ساختمانی میکوبند تا چند هزار بیگناه دیگر، همگی به یکباره کشته شوند غول سیاه، نعرهزنان گوشت به دندان بیرحمانه به جان بشریت حملهور میشود این همنوعان من و تواَند که اسیر پنجههای او میگردند انفجار، انفجار، انفجار حرارت خون را میجوشاند و تن را ذوب میکند پس عدهای چون نمیخواهند در آتش ظلم بسوزند به پرواز درمیآیند یک پرواز ابدی پرواز، آرزوی بشریت امان از سقوط ، فغان از سقوط بیگناهان در واپسین نفس زندانی در آتشین قفس تنها عشق را به خاطر میآورند و بس با نفرت کشته شدیم و با عشق مُردیم قربانیان جنایت شدیم و آبروی جانی را بُردیم دریغا که فاجعه پایان ندارد دردا که آسایش و بشر دو خط موازیاند تهران شهریور ماه 1380 خورشیدیدلبر
| دلبرا بوی تو مدهوشم کرد |
| خم ابروی تو بیهوشم کرد |
| چشم نازات به دهانم جان داد |
| پیچش موی تو خاموشم کرد |
زندگی
زندگی یه بازیه بازی گرگم به هوا نزنی میزننت آروم نشین بپرهوا زندگی یه بازیه بازی قایم موشکه نباید ببیننت چارهی کار یک کلکه زندگی یه بازیه بازی خاله بازیه بیشترش تصوره ظاهر و صحنهسازیه زندگی یه بازیه بازی با یه توپ قشنگ بُخوره روی زمین میره بالا بیدرنگ زندگی یه بازیه بازی با اسباب بازیه اون کسی راحته که هر چه داره راضیه زندگی یه بازیه بازی بیرحم قُمار لحظهای برگ برنده دستته لحظاتی میبازی هزار هزار زندگی یه بازیه بازی پروانه و شمع غرق در آتش عشق محو در شعله شمع کسی که جرأت بازی نداره نباید بازی کنه همهرو گول بزنه خودشو راضی کنه راز و رمز زندگی رمز و راز بازیه جنگ این همبازیا برسَرِ لجبازیه غرق در بازی شدن چاه مرگ و نیستی راه آزادی ولی حس با همزیستی تهران مهرماه 1380خورشیدیدوگانگی
حتی حسرت کودکی خود را نیز نمیخورم که روزگار سختی بوده است جنگهای بیرونی و درونی و درونیتر حس گمگونهای است هست و در همان حال نیست میخواهم بروم و در همان حال نمیخواهم دوست دارم و در همان حال متنفر آشنایم و در همان حال غریب میدانم و در همان حال نادان گرسنهام و در همان حال سیر تشنهام و در همان حال سیراب پرتوانم و در همان حال خسته خسته خسته خسته هر لحظه شادم و در همان لحظه غمگین با تلاش زندگی میکنم و در همه حال مردهام مرگ مرگ مرگ آیا راه نجات هست؟ چقدر در آن غوطهورم همان گونه که در زندگی زندگی! زاییده شدن ناخواسته در گنداب یاس مرگ! موسم رهاییگونه تهران مهرماه 1380 خورشیدیبلبل پوسیده
به فریدون فروغی تو به رود خروشانی میمانستی که بر آن سد بستند و همانجا خشکید تو بلبل خوشنوایی بودی که در قفس پوسید فریاد برآوردی کردند تو را خاموش لیکن همه میخوانند فریاد تو را امروز کالبد سالها جاندادهات امروز خاک را در آغوش کشید روح زخمیات ترانهخوانان پَرِ پرواز گشود «عُمری بود غم تو دلت زندونی بود غم و غصهی دل و کی میدونست؟» فریاد برآوردی، کردند تو را خاموش لیکن همه میخوانند فریاد تو را امروز «حالا اون قوزک پات یاری رفتن داره اما نمیتونه که بره لبای خشکیدهات حرفی واسه گفتن داره اما نمیتونه که بگه» تهران مهرماه 1380 خورشیدیبازآفرینی
| من بندهای سرخوردهام والاترین |
| شوری بده برکن زِمَن حال غمین |
| من در همه عالم شدم تنهاترین |
| یار کسان و بیکسان با من نشین |
| من در هوای دیدناَت پیداترین |
| پنهان مشو از دیدهام زیباترین |
| من حلقهی گمگشتهام در این زمین |
| باشدکه دریابی مرا ای نازنین |
| من کوچکم منت بِنِه برمن نشین |
| انگشتری جایاَش بُوَد زیرنگین |
| من ناتوانی خستهام داراترین |
| تنها امیدم خواب فردوس برین |
| من غرقهی نادانیم داناترین |
| ظلمانیم نوری رسان از علم و دین |
| من روح نیمیمردهام بالاترین |
| جانآفرین جان مرا باز آفرین |

نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.