کتاب های مرتبط
آسیب (برگرفته از واژهای یونانی به معنای «زخم») به یک جراحت جسمی یا شوک روانی یا آشفتگی شدید ناشی از تجربه آسیب دیدگی اشاره دارد. آسیب روانی بخشی از انسان بودن است. با این حال، بیشتر افراد دچار اختلال استرس پس از آسیب نمیشوند. بررسیهای همه گیر شناسی در باره گسترش اختلال استرس پس از آسیب در گروههای در معرض آسیب نشان میدهد که انعطاف پذیری نه در حد استثناها بلکه در حد بهنجار اتفاق میافتد. در این فصل توصیف کوتاهی از اختلال استرس پس از آسیب و به دنبال آن افسانههایی درباره آسیب ارائه شده است. تعریف من از موفقیت پس از آسیب شامل سه مرحله است: 1. بازیابی. 2. سرشار شدن(رشد پس از آسیب) 3. انعطاف پذیری.
شناخت منابع مراجعان به درمانگران کمک میکند تا به جای تمرکز بر اشتباهات مراجعان، بر تقویت رشد مثبت تمرکز کنند و همچنین به آنها این امکان را میدهد به جای اینکه با تلخ کردن زندگی خود با آنچه برایشان اتفاق افتاده، آن را بهتر کنند.
تجربه کردن آسیب بخشی از انسان بودن است؛ تاریخ با خون نوشته شده است. طی تکامل بشر افراد در معرض ابتلا به وقایع وحشتناکی قرار دارند: تصادفات، عوارض دارویی یا بیماریها، تجاوزات جسمی یا جنسی در دوران کودکی و یا شاهد چین رخدادهایی بودن، تجربیات بزرگسالی مرتبط با تجاوز جسمی یا جنسی، جنگ، پلیس بودن و سایر مشاغل مرتبط با خشونت و یا بلایای طبیعی تهدید کننده زندگی.
اندوهگین شدن واکنشی طبیعی به وحشت و بی یاوری و ترس است که مولفههای بحرانی تجربه آسیب زا هستند.
خبر خوب این است که حداقلی از افراد، مبتلا به اختلال استرس پس از آسیب میشوند و با گذشت زمان نشانهها در تقریبا دو سوم از آنان برطرف خواهد شد.(مک فارلان و یهوندا، 1996). دادههای مربوط به نظر سنجی همبودی در سطح ملی (NCS) نشان میدهد اگرچه پنجاه تا شصت در صد از جمعیت ایالات متحده از برخی جهات در معرض تجربههای توام با آسیب قرار گرفتهاند، فقط هشت در صد دچار تمام نشانگان اختلال استرس پس از آسیب میشوند.(کسلر، سونگا، برومت، هایر و نلسون، 1995).
بنابر این، بیشتر افرادی که دچار تجربه آسیب زا میشوند، مبتلا به اختلال استرس پس از آسیب نمیشوند. آنها ممکن است از نشانگان شدیدی رنج ببرند مانند: کرختی، انزوا، توهم، مسخ شخصیت یا تجربه گسستگی، کابوس و افکار و فلش بکهایی به رویداد گذشته و ممکن است از یادآوری رویداد گذشته دوری کنند. معمولا ممکن است این نشانهها چهار هفته طول بکشد.
هر چند نشانگان اختلال استرس پس از آسیب در طول تاریخ شناخته شده است، تا دهه 1980 نشانگان تشخیصی که ما امروزه میشناسیم، به وجود نیامده بود. پیش از آن زمان، اختلال استرس پس از آسیب به عنوان شوک خفیف، خستگی ناشی از مبارزه یا جنگ روانی در نظر گرفته میشد.
ویژگی اساسی اختلال استرس پس از آسیب، شکل گیری نشانگان مشخص پس از قرار گرفتن در معرض یک عامل استرس زای شدید آسیب زا است؛ شامل تجربه مستقیم شخصی از یک رویداد مانند مرگ واقعی یا تهدید کننده یا جراحت جدی یا اقسام دیگری از تهدید کلیت جسمی فرد (مانند خشونت جنسی)؛ مشاهده رخدادی مانند مرگ، جراحت یا تهدید کلیت جسمی فردی دیگر؛ فهمیدن مرگ ناگهانی یا خشونت آمیز، صدمه یا تهدید به مرگ و یا آسیب دیدن یک عضو از خانواده یا یکی دیگر از اعضای نزدیک؛ یا قرار گرفتن مکرر در معرض جزئیات اضطراب زای حوادث مانند زمانی که افسران پلیس یا درمانگران بارها و بارها جزئیات مربوط به سوء استفاده جنسی را میشنوند.
به طور کلی درباره اثرات و نشانههای اختلال استرس پس از آسیب توافق اجتماعی شده است اما درباره تعریف یک رویداد آسیب زا بحث مداومی وجود دارد. در ابتدا یک رویداد آسیب زا از دیدگاه نشانه شناسی تعریف شده است: اگر فردی مجموعهای خاص از نشانگان (پریشانی) را نشان داد، فرض میشد که او یک رویداد آسیب زا را تجربه کرده است. فرضیه اصلی این بود که رویدادهای آسیب زا باعث ایجاد نشانگان ناسازگاری شدید در هر فرد میشود و اینکه مجموعهای خاص از نشانگان پریشانی در تمام کسانی که تحت تاثیر قرار گرفتهاند مشابه است؛ یعنی اینکه نشانگان؛ عمومی هستند. بعدها تمرکز از نشانگان پریشانی به مشخص کردن نوع رویداد تغییر کرد که به عنوان «خارج از طیف بهنجار» تعریف شده است . فرض ضمنی یک واکنش جهانی به رویداد باقی مانده است. از آنجا که این تعریف با انتقاد شدید مواجه شد، نشانگان پریشانی به تعریف ویژگیهای رویداد اضافه شد: تجربه واقعی یا تهدید به مرگ یا آسیب جدی و واکنشی به این موضوع شامل ترس، ضعف و وحشت است. دیگر تعریف رخداد آسیب زا در ویرایش جدید راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی(DSM5؛ انجمن روانپزشکی آمریکا) شامل واکنشهای پریشانی درونی نمیشود. دشواری پایدار در تعریف کردن یک رویداد آسیب زا در تعریفهای دسته بندیهای DSM بعدی منعکس شده است.(دجانگ، 2014).
با این وجود هیچ رویدادی نمیتواند به شکل عمومی آسیب زا باشد. افراد رویدادهای خشونت آمیز را فقط وقتی بالقوه آسیب زا گزارش میدهند که نتوان آنها را به شرایطی که در آن اتفاق افتادهاند نسبت داد. حتی اگر رویدادهای مذکور در شرایط دیگر تحت عنوان آسیب زا دسته بندی نشده باشند. (هورویتز و ویکفیلد 2007؛ اسپیتزر و ویکفیلد، 2007) بنابر این در این کتاب به جای اصطلاح رویداد (رویدادهای) آسیب زا، تجربه (تجربه های) آسیب زا را به کار میبرم.
اگرچه بسیاری از درمانگران از مفهوم اختلال استرس پس از آسیب پیچیده (C-PTSD) استفاده میکنند، این مفهوم یک تشخیص فرمول بندی شده نیست. این نوع اختلال استرس پس از آسیب به عنوان زیرشاخه دیگری از اختلال استرس پس از آسیب در DSM5در نظر گرفته میشود، زیرا بیشتر اوقات آسیب پیچیده همراه با نشانگان دیگر و یا اختلالات شخصیت شناسایی شده است.
نشانگان دیگر میتواند یا تجربیات مرتبط با احساس باشد که جدا از ذهن یا جسم خود فرد است و یا تجربیاتی که به نظر میرسد در دنیای غیرواقعی، رویایی و یا تحریف شده است. مراجعان مبتلا به اختلال استرس پس از آسیب پیچیده که بیشتر اوقات مشکلاتی در زمینه اعتماد کردن به دیگران دارند، ممکن است گرایش به آسیب زدن به خود را داشته باشند. (به عنوان مثال از طریق بریدن یا روشهای دیگر مجروح کردن خود، تلاشهایی در جهت خودکشی یا قرار گرفتن در معرض فعالیتهای پر خطر مانند سو مصرف مواد یا وابستگی به الکل) و در بیشتر مواقع اختلال شخصیت بردرلاین؛ دوقطبی، اختلال خوردن، سو مصرف یا وابستگی به مواد، اختلال هراس و یا اختلال شخصیت اسکیزوئید یا اختلال شخصیت اسکیزوتایپال دارند.
تقریبا نیمی از افراد مبتلا به اختلال استرس پس از آسیب،همبودی اختلال افسردگی اساسی را نیز دارند.(شیلو و همکاران، 19988) (جلد دوم: افسردگی را مطالعه کنید.)
یکی از افسانههای مربوط به استرس و آسیب این است که فقط تاثیرات منفی وجود دارد که تنها شامل اثرگذاری منفی میشود. اما پژوهشها نشان میدهد که طی یک استرس مزمن با وجود عملکردهای انطباقی؛ هم تاثیرات مثبت و هم تاثیرات منفی هر دو وجود دارند (فولکمن و موسکوئیز، 2000). با این حال بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان با تمرکز بر ارزیابی و درمان درد و رنج فردی، به آسیب شناسان و قربانیان تبدیل شدند (تا بدبختی افراد را کمتر کنند.) درمانگران در جهت درمان آسیب در قالب چارچوب بیمار-بیماری به ترمیم آسیب پرداختند. این تمرکز بر آسیب شناسی (اینکه چه اشتباهی از شما سر زده است) چندین افسانه درباره آسیب خلق کرد:
. هرکس که تجربهای آسیب زا دارد، اختلال استرس پس از آسیب خواهد داشت.
.افراد برای گذر از اختلال استرس پس از آسیب باید روان درمانی شوند.
. تنها درمان موثر برای اختلال استرس پس از آسیب روان درمانی طولانی مدت است که طی آن مراجع باید تمام آنچه در جریان رویداد اتفاق افتاده را دوباره تجربه کند یا به یاد بیاورد.
. فقط اثرات منفی از آسیب به جا میماند.
در ارتش، نیروهای پلیس و سایر مشاغل که افراد در معرض فاجعه و خشونت هستند، باورهای مخرب همچنان وجود دارند؛ مانند «جستجوی یاری، حرفه من را زیر سئوالخواهد برد چرا که دید منفی نسبت به من ایجاد خواهد شد.»، «اگر درمانگری را ملاقات کنم، همه خواهند فهمید» و «روان درمانی جواب نمیدهد..»
داستان شماره 1: به 13.6 سال از زندگی خود توقف بدهید.
دکتر زولنر و فینی(2011) با صد و چهل و هشت نفر که به دنبال درمان اختلال استرس پس از آسیب بودند، در دو مقر درمان در مناطق مختلف ایالات متحده آمریکا مصاحبه کرد. آنها در یافتند که خاطرات یک تجربه آسیب زا و اجتناب از افکار و فعالیتهای خاص، که معمولا هر دو به عنوان رفتارهای ناکارآمد شناخته شده بودند، ارتبا ط کمی با احساس رضایتمندی گزارش شده فردی داشته است. با این حال نشانگانی که با سطح برانگیختگی شدید پیوند خورده است مانند خواب آشفته، تحریک پذیری و هوشیاری پایین؛ با سطح کیفیت پایین زندگی ارتباط داشتهاند. اضطراب و افسردگی نیز با کیفیت پایین تری از زندگی همراه بودهاند. تاثیر اجتناب بر کیفیت زندگی محدود کننده است چرا که یک راهکار مقابلهای است و ممکن است در کوتاه مدت سطح رضایت از زندگی را بهبود بخشد.
پژوهشگران دریافتند فرد مبتلا به اختلال استرس پس از آسیب به طور متوسط مایل بود 13.6 سال از زندگی خود را از دست بدهد تا از نشانگان این اختلال رها شود. به طور متوسط افراد به منظور دستیابی به رفع کامل نشانگان اختلال استرس پس از آسیب؛ با احتمال بالاتر از 13 درصد مرگ ناگهانی، حاضر به پذیرش درمان شدند.
از دید من موفقیت پس از آسیب شامل سه مرحله است:
بهبود نشانگان اختلال استرس پس از آسیب، انعطاف پذیری و رشد پس از آسیب. هنگامی که درمانگران به مراجعان کمک میکنند تا اجازه دهند تجربیاتشان آنها را بهتر کنند، میتوانند طیفی از نتایج را داشته باشند. برای برخی افراد موفقیت پس از آسیب به معنی بهبود کامل یا جزئی نشانگان اختلال استرس پس از آسیب است و اندازه آن به میزان پیشروی آنها بستگی دارد. برای برخی افراد دیگر موفقیت پس از آسیب نه تنها در مورد بهبود نشانگان به کار میرود، بلکه همزمان شامل رشد پس از آسیب نیز میشود. بیشتر اوقات رشد پس از آسیب و نشانگان اختلال استرس پس از آسیب در مرز یکدیگرند. در دیگر افراد بیشتر موفقیت پس از آسیب به خودی خود منجر به ایجاد انعطاف پذیری میشود که به آنها اجازه میدهد تا به زندگی خود ادامه دهند، به طوری که معمولا درمانگران این گروه از بازماندگان آسیب را در دفتر خود ملاقات نمیکنند. گروه سوم در زیر شرح داده شده است:
بهبودی به معنای بازگشت به وضعیت گذشته یا ترمیم یافتگی از حالت آسیب به حالت عادی است. این اصطلاح از مدل پزشکی درمان به گرفته شده که در آن هدف درمان، تسکین و یا حتی نبود نشانگان است. بیشتر درمانها مانند درمان شناختی رفتاری(CBT)، EMDR (حساسیت زدایی با حرکات چشم و باز پردازش) و درمان مبتنی بر ذهن آگاهی مبتنی بر بهبودی هستند و نه بر انعطاف پذیری یا رشد؛ این درمانها قصد دارند نشانگان اختلال استرس پس از آسیب را با کمک کردن به مراجعان از طریق مواجه شدن با تجربیات دردناک کاهش دهند. در این درمانها مراجعان افکار و احساسات خود را در مورد تجربه آسیب زا؛ از طریق کار بر روی احساس گناه، افکار خودکشی و بی اعتمادی؛ بررسی میکنند و یاد میگیرند چگونه با آنها مقابله کنند و افکار مزاحم را کنترل کنند و مشکلات زندگی و روابط خود را مدیریت کنند.
انعطاف پذیری اشاره به این دارد که افراد چگونه برای حفظ رضایت از زندگی خود با مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. در زمینه شناسایی و درمان اثرات پس از آسیب، حوزه ما اغلب نادیده گرفته میشود به این معنا که اکثریت قریب به اتفاق افراد انعطاف پذیرند و حتی بر وحشتناک ترین و مختل کننده ترین آسیبها فائق آمدهاند. تمرکز بر عواقب منفی به طور غریزی باعث میشود که افراد خود را تخریب شده و غیر قابل تغییر در نظر بگیرند. از آنجا که مطالعات اولیه بر آسیب، تنها بر بهبودی افراد تحت درمان تمرکز داشتند، پژوهشگران توان بالقوه انعطاف پذیری بشر را دست کم گرفته بودند. تا همین اواخرانعطاف پذیری به عنوان یک استثنا در نظر گرفته میشد و از آن بدتر: یک حالت آسیب شناسانه که طی آن افراد بر مشکلات خود کار نمیکنند. واکنش معمول به سختی زیاد، یک دوره نسبتا کوتاه افسردگی و اضطراب و سپس بازگشت به سطح عملکرد قبلی است.
انعطاف پذیری با بهبودی متفاوت است. بونانو (2004) اظهار داشت که اصطلاح بهبودی مسیری را نشان میدهد که طی آن عملکرد طبیعی معمولا به مدت ماهها یا حتی سال ها، موقتا به آستانه آسیب شناسی میرسد و سپس به تدریج به سطح پیش از رویداد باز میگردد. در مقابل انعطاف پذیری نشانه حفظ تعادل پایدار است. تمایز بیشتر این است که انعطاف پذیری چیزی بیش از یک نبود ساده آسیب شناسی است. طی بهبودی افراد اغلب نشانههای آستانه (سطح پائین آن) را تجربه میکنند. افراد انعطاف پذیر (سازش یافته) در عملکرد طبیعی خود اختلالات گذرایی را تجربه کنند (مثلا چند هفته دلمشغولی گاه و بیگاه یا خواب ناآرام)؛ اما به طور کلی یک مسیر با ثبات عملکرد سالم در طول زمان و نیز پتانسیل تجربیات سازنده و احساسات مثبت را نشان میدهند. چگونگی به تعادل رساندن احساسات مثبت و منفی در در جلد 1: اضطراب و جلد 2: افسردگی توصیف شده است.
مورد 1. فرزندانم مرا در ادامه مسیر یاری دادند
درمانگری شرح داد که چطور با سربازان کار کرد. یکی از کارهایی که او انجام میداد این بود که از آن سربازان بپرسد چه چیزی به آنها کمک کرده بود تا زنده بمانند. رایج ترین پاسخ «فرزندانم» بود. آنها باعث میشوند ادامه دهم. سپس معمولا درمانگران به دنبال بررسی این موضوع بودند که بچهها به چه شکل مهم بودهاند و سربازان را تشویق میکردند تا جایی که میتوانند به روشنی توضیح دهند که چطور فکر کردن به بچهها تفاوت ایجاد کرد و اراده آنها را برای زنده ماندن افزایش داد.
غنا یافتن یا رشد پس از آسیب (PTG) به این معناست که در نهایت افراد نسبت به قبل از رخ دادن تجربه آسیب زا، به سطح بالاتری از عملکرد خود دست مییابند. این یک تغییر مثبت است که در نتیجه مبارزه با رخدادهای آسیب زا تجربه میشود (کالهون و تدسکی2000). به عبارت دیگر تجربه قابل تغییر است و یک ارزش افزوده یا یک مرحله پیش از رخداد را نشان میدهد. تعاریف دیگر از این ساختار عبارتند از: خودشکوفایی(اولری و ایکوویکس،1995 )، رشد مرتبط با استرس (پارک، کوهن و مارچ،1996) و سودهای کسب شده(مک میلن، اسمیت و فیشر،1997) و رشد بی سابقه (بولمیجر، بانیک،2013؛ لینلی و جوزف، 2004).
اگر از مردم سئوال شود: آیا دوران کودکی سختتان شما را قوی تر کرد یا ضعیف تر؟ احتمالا پاسخ این است که قوی تر! این نقل قول از نیچه شهرت یافته است: «آنچه مرا نمیکشد، قوی ترم میکند.» پنج حوزه رشدی از مشقت و بدبختی سرچشمه میگیرد: 1. قدردانی مجدد از زندگی. 2. افزایش قدرت شخصی. 3. شناسایی و اقدام نسبت به فرصتهای جدید زندگی 4. روابط بین فردی بهبود یافته و 5. معنویت عمیق تر. دادهها از این موضوع حمایت میکند؛ 61 درصد زندانیانی که سالها در ویتنام شمالی زندانی شده بودند گفتهاند که به لحاظ روانشناختی از مصیبت خود بهره بردهاند. هرچه مصیبت بیشتر، نشانگان آنها شدیدتر و رشد پس از آسیب نیز بزرگ تر(PTG).
رشد پس از آسیب(PTG) در بسیای زمینههای آسیب زا و استرس زا لحاظ گردیده است از قبیل: بیماری، مصیبت، بلایای طبیعی، تجاوز جنسی، جنگ نظامی و حملات تروریستی. در اینجا یک تمایز واضح نسبت به اختلال استرس پس از آسیب وجود دارد؛ جایی که افراد هیچ سودی از رخداد آسیب زا نمیبرند و فقط درد و اضطراب را تجربه میکنند. (هیت، 2006). مراجعانی که PTG را تجربه کردهاند میگویند چیزهایی مانند این آموختهاند که قدر آنچه دارند را بدانند؛ که افزایشی در عمق احساس خوب یا بد را تجربه کردهاند؛ و احساس غم یا شادی؛ که نمیخواهند از آن بیرون بیایند؛ یا اینکه دیگر نگران مسائل پیش پا افتاده نباشند. متاسفانه قبل از اینکه این تغییرات را ایجاد کنیم، اغلب یک حادثه ناگوار در زندگی ما رخ میدهد. بازماندگان و رشدیافتگان از آسیبها میتوانند خیلی چیزها درباره چگونه زیستن به کسانی که چنین حوادثی را تجربه نکردهاند، بیاموزند.
داستان شماره 2: فشار مثبت سازنده.
یک مثال از PTG تری وایت است که به عنوان نماینده کلیسای لبنان به انگلستان سفر کرده است و در تلاش است تا چهار گروگان را آزاد کند. او طی سالهای 1989 تا 1991 خودش خودش را اسیر کرد و در سلول انفرادی قرار داد. وایت اظهار داشت: رنج جهانی است؛ سعی میکنید آن را از بین ببرید تا اثر منفی و مخرب نداشته باشد. آن را بچرخانید تا به نیرویی خلاق و مثبت تبدیل شود.
رابطه بین بهبود، انعطاف پذیری و PTG پیچیده است(بانیک، 2014). غالبا نشانههای اختلال استرس پس از آسیب با فوائد PTG به طور همزمان رخ میدهد. PTGممکن است در پی روان درمانی رخ دهد. (فصل 3 را ببینید) یا در طول درمان رخ دهد. در مقایسه با همدلی با درد مراجع، نباید به قابلیت انعطاف پذیری و PTG بها داده شود. تدچی و کالوم (2004) در ارتباط با PTG چند پیشنهاد سازنده میدهند. آنها میگویند PTG در بافتی از رنج و مبارزه روانشناختی مهم اتفاق میافتد؛ از مبارزه در جهت مقابله نشات میگیرد نه از خود آسیبی که هیچ وقت خوب یا مطلوب نبوده است. همچنین آسیب برای رشد ضروری نیست. در نهایت تعداد قابل توجهی از افراد وجود دارند که از چالش خود در برابر آسیب رشد کمی داشته باشند و یا هیچ رشدی نداشته باشند و این موضوع باید کاملا قابل قبول باشد.
داستان شماره 3: نمونهای از موفقیت پس از آسیب
فرانکل (1963) بیشتر به عنوان نمونهای از موفقیت پس از آسیب در نظر گرفته میشود. (1963. .178) مهمتر از همه، نگرش ما نسبت به رنج است. او از زندانی در یک اردوگاه کار اجباری در آلمان گفت که دیگر امیدی به آینده نداشت. فرانکل رویدادی را شرح داد در جایی سرد و بدون غذا؛ که طی رفتن به محل کار خود در ردیف زندانیانی قرار گرفت. در یک نقطه او خود را در وضعیتی یافت که به چیز دیگری فکر میکرد: او خود را روی سن سخنرانی دید که در مورد روانشناسی سیستم اردوگاه سخنرانی میکرد. به این ترتیب او موفق شد خود را از رنج کشیدن در آن لحظات دور نگه دارد و توانست رنج را گویی که در گذشته بوده مشاهده کند. تمرکز او بر آینده او را در آن لحظه نجات داد و چشم انداز او از آینده واقعی شد به طوری که پس از جنگ چندین تور سخنرانی موفق برگزار کرد. فرانکل در معنادرمانی خود توضیح میدهد که معنای رنج کشیدن، خود انعطاف پذیری است و راه رسیدن این است که حتی الامکان به چالشهایی که در زندگی با آنها روبرو میشویم رسیدگی کنیم.
دولان(1998) اظهار میکند چیره شدن بر تاثیرات آنی سو استفاده، فقدان یا آسیبهای دیگر و در نظر گرفتن خود به عنوان یک نجات یافته به جای یک قربانی؛ گامهای مفیدی هستند اما در نهایت به قدری کافی نیستند که به افراد کمک کنند به طور کامل توانایی خود را به دست آورند تا زندگیای داشته باشند که به همان اندازه قانع کننده، خوشحال کننده و شایسته باشد که قبلا بود است. افرادی که در مرحله نجات یافته باقی میمانند؛ به جای لذت بردن از چشم انداز بدون مانع دنیای اطراف خود که قبلا داشتهاند، زندگی خود را از منظر دوران نجات خود میبیند. تمام تجربیات از لحاظ چگونگی شباهت، تفاوت، کاهش و یا ترکیب با تجربیات گذشته؛ ارزیابی میشوند. این کار توانایی افراد را برای تجربه کامل و لذت بردن از زندگی کاهش میدهد و در بسیاری از افراد که خود را جز نجات یافتگان دسته بندی کردهاند، افسردگی گزارش شده است. موقعیت سومی میتواند به موارد قبل اضافه شود: یک شکوفا شده. که نشان میدهد دیگر آسیب فرد را تعریف نمیکند بلکه فقط تبدیل به یک بخش از او شده است.
مفهوم موفقیت پس از آسیب در کودکان و خانواده هایشان توسط بانیک(2014) تعریف شده است.
در فصل بعد نگاهی دقیق تر به درمان فشرده راه حل محورخواهیم داشت و بسیاری از سئوالات که در قلب درمان فشرده راه حل محورقرار دارد.
Reviews