کتاب های مرتبط
فریب ایکاروس
ما الان همه هنرمندیم
چه مدت میخواهید صبر کنید؟
آنها به شما گفتند که رزومه خود را مرتب کنید، بلیط خود را پانچ کنید، متناسب باشید و دستورالعملها را دنبال کنید.
گفتند غرورت را قورت بده، دنبال رویاهایت نباش.
آنها قول ریزه کاریها و جوایز و احتمالاً ثروت میدادند، اگر شما فقط آن را بمکید و بخشی از سیستم باشید، اگر صرفاً آنچه را که به شما گفته شده است انجام دهید و مطابقت داشته باشید.
آنها به شما بدهی، ذخیره سازی شخصی و برنامههای تلویزیونی واقعیت را فروختند. دختر و پسرت را هم فروختند.
همه اینها در ازای اتفاقاتی که بعداً، وقتی نوبت شما میشد، رخ میداد.
شما شغل شما نیستید
توانایی شما در پیروی از دستورالعملها راز موفقیت شما نیست.
شما هر روز بهترین کار، بهترین بینش و بهترین خود را از ما پنهان میکنید.
ما میدانیم که چقدر به شما اهمیت میدهید، و شرم آور است که سیستم اضافه کاری میکند تا شما را از مردم و پروژههایی که به آنها اهمیت میدهید دور کند.
دنیا روزی به تو مدیون نیست، اما درست زمانی که به آن نیاز داشتی، دری به رویت باز شد تا تغییری ایجاد کنی.
خیلی بد است که زمان زیادی هدر رفته است، اما انتظار بیشتر از این غیرقابل بخشش است. شما توانایی مشارکت بسیار دارید. ما الان به تو نیاز داریم
همه ما این درخواست را در پایان یک جلسه شنیده ایم. گاهی حتی ناظم به آن اشاره میکند. گاهی اوقات ناظم، رئیس، فردی که مشکل دارد، در واقع میخواهد بداند که آیا گروه یک مفهوم آزمایش نشده یا بینشی برای به اشتراک گذاشتن دارد یا خیر.
و پاسخ همیشه یکسان است. سکوت نگاههای بلند، شاید برخی کاغذها به هم ریختن، اما همچنان سکوت.
واقعا؟
همه این افراد بسیار آموزش دیده، با درآمد خوب و محترم در یک اتاق و یک نفر چیزی برای کمک کردن ندارد؟ من شک دارم.
چند دقیقه در اطراف بمانید، و اگر مجری اصلاً اعتمادی به خود جلب کرده باشد، کسی صحبت میکند. و اگر آن شخص به طور خلاصه اعدام نشود، شخص دیگری صحبت میکند. و سپس افراد بیشتری. تا اینکه بالاخره اتاق پر از انرژی میشود، صدایی که میتوانید احساس کنید. در نهایت، ما اجازه داریم انسان باشیم، به سکوت پایان دهیم، بهترین کارمان را به اشتراک بگذاریم.
به طرز شگفت انگیزی، همه افراد در اتاق قادر به دیدن، تجزیه و تحلیل و حل هستند. هر کس در اتاق قادر به اشتیاق است. هر کس در اتاق میتواند به اندازه کافی برای انجام کاری اهمیت دهد - اگر بتواند سانسور خودساخته و تقویت شده سیستمی را که آنها را در صف نگه میدارد سرنگون کند.
چرا کسی زودتر صحبت نکرد؟ چرا باید منتظر ماند تا جلسه تمام شود؟ سکوت سخت از کجا میآید؟
این کتاب برای دیگران نیست. این کتاب برای شماست. این کتابی است برای هر کسی که نادیده گرفته شده یا شستشوی مغزی داده شده یا اغوا شده است تا نامرئی شود.
انقلاب اینجاست، انقلاب ما، و نوری را بر آنچه ما در اعماق خود برای مدت طولانی میدانستیم میتاباند - شما میتوانید تغییر ایجاد کنید، جسور باشید، و بیش از آنچه که مایل به اعتراف هستید تغییر دهید. شما قادر به ساختن هنر هستید.
تخم مرغهای سبز و ژامبون
این ممکن است کار نکند.
این کتاب ممکن است به اثر خود نرسد، یا ممکن است به اندازه کافی مستقیم نباشد (یا ممکن است خیلی مستقیم باشد). من در نوشتن و انتشار آن به خارج از منطقه آسایش خود رفته ام و امیدوارم با خواندن آن از منطقه راحتی خود خارج شوید.
من سعی میکنم به شما کمک کنم چیزی را ببینید که در اطراف وجود دارد، اما ممکن است از دست داده باشید، چیزی که ممکن است عمداً نادیده گرفته باشید. من تلاش میکنم تا افراد بیشتری طعم چیزی را بچشند که نمیخواستند بچشند، روش متفاوتی از کار و تفکر در مورد کاری که انجام میدهند را تجربه کنند.
برای من بسیار وسوسه انگیز است که لبهها را صاف کنم، تا این کار را ایمن و واضح و راحت کنم.ای کاش میتوانستم کتاب را آسان و تضمینی بسازم و به هرکسی که میخواهم دسترسی پیدا کنم. هر چند من نمیتوانم این کار را انجام دهم.
این انقلاب آنقدر مهم است که به من اجازه دهد این پروژه را کم رنگ کنم. از اینکه به من اجازه دادید این کتاب را بنویسم، متشکرم، و ممنونم که ریسک امتحان کردن آن را به عهده گرفتید.
گرفتن روباه فریبنده
یک حصار چوبی به طول هشت فوت در جنگل بسازید.
مقداری طعمه بگذارید و سپس به مدت یک هفته کنار بروید.
روباه آنقدر حیله گر است که نمیتواند در یک تله ساده گرفتار شود و شما را بو میکند و روزها از حصار دوری میکند. اما در نهایت، او میآید و طعمه را میخورد.
در پایان هفته، طول دوم حصار را با زاویه قائم نسبت به اولی بسازید. طعمه بیشتری بگذارید.
روباه دوباره برای چند روز از حصار دوری میکند، سپس طعمه را میگیرد.
در پایان هفته دوم، دیوار سوم و یک دروازه بسازید. طعمه بیشتری بگذارید.
هنگامی که در پایان یک ماه برمیگردید، روباه با خوشحالی در محوطه امن خود بازی میکند و تنها کاری که باید انجام دهید این است که دروازه را ببندید. روباه به دام خواهد افتاد.
البته این اتفاقی است که برای ما افتاده است. عصر صنعتی تلهای را ایجاد کرد که ما در آن گرفتار شده ایم، اما این تله را به یکباره ایجاد نکرد. که قرنها طول کشید تا کامل شود. و ما اغوا شدیم. فریفته طعمه دستمزد مناسب و جوایز فراوان. اغوا شده توسط امنیت ظاهری محوطه. و هنگامی که دروازه بسته شد، تهدید شرم، تشدید ریسک، و اتکای جامعه به جوایز بیشتر و درخشانتر، ما را در خود نگه داشت.
با این حال، برای ما وضعیت حتی تلخ تر از روباه است. همانطور که عصر صنعتی محو شده و اقتصاد اتصال جایگزین شده است - واقعیت گسترده انقلاب اقتصادی جدید ما - حصار برچیده شده است. آن رفته.
اما اکثر ما نمیدانیم که دیگر در حصار نیستیم. ما آنقدر شستوشوی مغزی شدهایم و مرعوب شدهایم و اجتماعی شدهایم که در کنار هم میمانیم و منتظر دستورالعملها هستیم، وقتی اولین، بهترین و یک بار در زندگی شانس انجام کاری خارقالعاده را داشته باشیم.
این کتاب حول یک فرض ساده از جانب من میچرخد: اینکه شما میدانید چگونه انسان باشید و چگونه هنر بسازید. برای ساختن هنر نیازی به آموزش نداریم، اما گاهی برای این کار به اجازه نیاز داریم. دستورالعملهای زیر بیش از حد ارزش گذاری شده است.
بخش صفر
هنر، منطقه آسایش، و شانس یک عمر
چرا هنر کنیم؟
چون باید. اقتصاد متصل جدید این را میطلبد و هیچ چیز دیگری به شما پاداش نخواهد داد.
برای اینکه تو میتونی. هنر یعنی انسان بودن.
فریب ایکاروس
درست در جنوب جزیره یونانی ساموس، دریای ایکاریا قرار دارد. افسانهها حاکی از آن است که ایکاروس در اینجا درگذشت - قربانی غرور او.
پدرش، ددالوس، یک صنعتگر چیره دست بود. ددالوس که به دلیل خرابکاری در کار شاه مینوس (اسیر کننده مینوتور) به زندان تبعید شد، نقشه فرار درخشانی را خلق کرد که در اسطورهای که در کودکی به ما گفته میشد توصیف شده است.
او مجموعهای از بالها را برای خود و پسرش ساخت. پس از چسباندن بالها با موم، برای فرار به راه افتادند. ددالوس به ایکاروس هشدار داد که خیلی نزدیک به خورشید پرواز نکند. ایکاروس که با توانایی جادویی خود در پرواز جذب شده بود، نافرمانی کرد و خیلی بلند پرواز کرد. همه ما میدانیم که بعداً چه اتفاقی افتاد: موم ذوب شد و ایکاروس، پسر محبوب، بالهای خود را از دست داد، در دریا افتاد و مرد.
درس این افسانه: از پادشاه نافرمانی نکن. از پدرت نافرمانی نکن تصور نکنید که بهتر از خودتان هستید و مهمتر از همه، هرگز باور نکنید که توانایی انجام کاری را دارید که خدا میتواند انجام دهد.
بخشی از این افسانه که به شما گفته نشده است: ددالوس علاوه بر اینکه به ایکاروس گفته بود زیاد بلند پرواز نکند، به پسرش دستور داد که خیلی پایین و نزدیک به دریا پرواز نکند، زیرا آب بالابر بالهای او را خراب میکند.
جامعه این اسطوره را تغییر داده است، و ما را تشویق میکند که قسمت مربوط به دریا را فراموش کنیم، و فرهنگی ایجاد کرده است که در آن دائماً به یکدیگر در مورد خطرات ایستادن، ایستادن و ایجاد غوغا یادآوری میکنیم. صنعت گران غرور را به یک گناه بزرگ تبدیل کرده اند، اما به راحتی یک شکست بسیار رایج تر را نادیده گرفته اند: قانع شدن به خیلی کم.
پرواز خیلی پایین بسیار خطرناکتر از خیلی بلند است، زیرا پرواز در ارتفاع پایین احساس امنیت میکند. ما به کم توقعات و رویاهای کوچک بسنده میکنیم و کمتر از توانایی خودمان را تضمین میکنیم. با پرواز خیلی پایین، نه تنها خودمان، بلکه کسانی که به ما وابسته هستند یا ممکن است از کار ما سود ببرند نیز کوتاهی میکنیم. ما آنقدر درگیر خطر درخشش هستیم که برای اجتناب از آن هر چیزی را که مهم است معامله کرده ایم.
راهی که برای هر یک از ما در دسترس است، نه حماقت بی پروا است و نه تبعیت بی فکر. نه، راهی که در دسترس ماست این است که انسان باشیم، هنر کنیم، و پرواز بسیار بالاتر از آنچه به ما آموخته اند ممکن است. ما دنیایی ساختهایم که در آن میتوان بالاتر از همیشه پرواز کرد، و فاجعه این است که فریفته شدهایم و به جای آن باید کمتر پرواز کنیم.
منطقه راحتی شما (در مقابل منطقه ایمنی شما)
برای مدت طولانی، این دو یکی بودند. کوهنوردی که میداند چه زمانی خارج از منطقه امن خود است، احساس ناراحتی میکند و میایستد - و زندگی میکند تا یک روز دیگر صعود کند.
تمام زندگی شما در مورد هماهنگ کردن منطقه راحتی و منطقه امن شما بوده است. یاد بگیرید که چه زمانی فشار دهید و چه زمانی عقب نشینی کنید، درک اینکه چه احساسی دارید وقتی میخواهید به یک منطقه خطرناک برخورد کنید. مانند روباه، ما آموزش دیدهایم که در حصار بمانیم، زیرا داخل حصار جایی است که امن است - تا زمانی که خیلی دیر شود.
هر بار که تصمیم میگیریم، زمانی برای ارزیابی مجدد منطقه ایمنی نداریم، بنابراین با گذشت زمان، منطقه ایمنی را فراموش میکنیم و صرفاً به خواهر دوقلوی آن، منطقه آسایش توجه میکنیم. ما فرض میکنیم که آنچه ما را راحت میکند ما را نیز ایمن میکند.
حصاری که ما را عقب نگه میدارد دیگر آنجا نیست، اما ما همچنان با مرزهای قدیمی احساس راحتی میکنیم. اکنون که یک انقلاب رخ داده است، اکنون که اقتصاد زیر و رو شده و قوانین تغییر کرده است، باید با یک حقیقت آشکار روبرو شویم:
منطقه ایمنی تغییر کرده است، اما منطقه راحتی شما تغییر نکرده است.آن مکانهایی که احساس امنیت میکردند - دفتر گوشه، کالج معروف، شغل امن - اینطور نیستند. شما خودداری میکنید، روی بازگشت به حالت عادی شرط بندی میکنید، اما در حالت عادی جدید، مقاومت شما در برابر تغییر دیگر مفید نیست.
ما اشتباه کردیم. ما به یک منطقه ایمنی که به اندازه کافی جسورانه نبود، که اقتدار و تبعیت را در بر میگرفت، قانع شدیم. ما منطقه آسایش خود را حول محور مطیع بودن و نامرئی بودن ایجاد کردیم و در نتیجه به امواج بسیار نزدیک هستیم.
شما میتوانید به تعداد جلساتی بروید، کتاب بخوانید و هر تعداد که دوست دارید در سمینارها شرکت کنید، اما اگر نمیدانید که چگونه منطقه راحتی خود را با منطقه ایمنی جدید امروزی هماهنگ کنید، تمام استراتژی دنیا اینطور نیست. به شما کمک خواهد کرد
ساده است. هنوز یک منطقه ایمنی وجود دارد، اما در جایی نیست که احساس راحتی کنید. منطقه امن جدید جایی است که هنر و نوآوری و تخریب و تولد دوباره رخ میدهد. منطقه ایمنی جدید ایجاد بی پایان ارتباط شخصی عمیق تر است.
حرکت به یک منطقه امن جدید کمی شبیه یادگیری شنا است. واضح است که بهتر است توانایی زنده ماندن (و حتی تفریح) در آب را داشته باشید، اما برای مدت طولانی راحت نیست. تشخیص اینکه منطقه ایمنی جابجا شده است ممکن است به شما کمک کند تا منطقه راحتی خود را دوباره ارزیابی کنید.
Reviews