متفاوت فکر کنید (کتاب الکترونیک)

کتاب های مرتبط

متفاوت فکر کنید‍

نگاهی نو به کسب و کارها در دنیای امروزی

نویسنده

جانسون فرید

 ترجمه

سعید جوی‌زاده | علیرضا احمدیان | فاطمه سلطانی

بخشی از کتاب:

درس گرفتن از اشتباهات بیش از حد ارزیابی می‌شود

در دنیای تجارت، شکست به یک مراسم مورد انتظار تبدیل شده است. شما همیشه می‌شنوید که چگونه از هر ده کسب و کار جدید 9 نفر شکست می‌خورند. می‌شنوید که شانس کسب و کار شما بسیار کم است. می‌شنوید که شکست شخصیت می‌سازد. مردم توصیه می‌کنند: "اوایل شکست بخورید و اغلب شکست بخورید."

با این همه شکست در هوا، نمی‌توانی نفسش را نکشی. دم نکن. گول آمار را نخورید شکست‌های دیگران فقط همین است: شکست‌های دیگران.

اگر افراد دیگر نمی‌توانند محصول خود را بازاریابی کنند، به شما ربطی ندارد. اگر افراد دیگر نمی‌توانند تیم بسازند، به شما ربطی ندارد. اگر افراد دیگر نمی‌توانند خدمات خود را به درستی قیمت گذاری کنند، به شما ربطی ندارد. اگر دیگران نتوانند بیش از آنچه خرج می‌کنند درآمد داشته باشند... خوب، شما آن را دریافت می‌کنید.

یکی دیگر از تصورات غلط رایج: شما باید از اشتباهات خود درس بگیرید. واقعاً از اشتباهات چه می‌آموزید؟ ممکن است یاد بگیرید چه کارهایی را دوباره انجام ندهید، اما چقدر ارزش دارد؟ شما هنوز نمی‌دانید که در مرحله بعد باید چه کاری انجام دهید.

آن را با یادگیری از موفقیت‌های خود مقایسه کنید. موفقیت به شما مهمات واقعی می‌دهد. وقتی کاری موفق شد، می‌دانید چه چیزی مؤثر بوده است - و می‌توانید دوباره آن را انجام دهید. و دفعه بعد، احتمالاً این کار را حتی بهتر انجام خواهید داد.

شکست شرط موفقیت نیست. یک مطالعه مدرسه بازرگانی هاروارد نشان داد که کارآفرینان موفق به مراتب بیشتر احتمال دارد دوباره موفق شوند (نرخ موفقیت برای شرکت‌های آینده آنها 34 درصد است). اما کارآفرینانی که شرکت‌هایشان برای اولین بار شکست خوردند، تقریباً به همان میزان موفقیت افرادی بودند که برای اولین بار شرکتی را راه‌اندازی کردند: فقط ۲۳ درصد. افرادی که قبلاً شکست خورده‌اند به همان میزان موفقیت دارند که افرادی که اصلاً تلاش نکرده‌اند.* موفقیت تجربه ای است که در واقع اهمیت دارد.

این نباید تعجب آور باشد: طبیعت دقیقاً چگونه کار می‌کند. تکامل در شکست‌های گذشته درنگ نمی‌کند، بلکه همیشه بر اساس آن چیزی است که کار کرده است. شما هم همینطور.

برنامه ریزی حدس زدن است

مگر اینکه شما یک فالگیر باشید، برنامه ریزی بلند مدت کسب و کار یک خیال است. عوامل زیادی وجود دارد که از دست شما خارج است: شرایط بازار، رقبا، مشتریان، اقتصاد، و غیره. نوشتن یک برنامه باعث می‌شود احساس کنید در کنترل چیزهایی هستید که واقعاً نمی‌توانید کنترل کنید.

چرا ما برنامه‌ها را آن چیزی که واقعاً هستند نمی‌نامیم: حدس و گمان. برنامه‌های تجاری خود را به عنوان حدس‌های تجاری، برنامه‌های مالی خود را به عنوان حدس‌های مالی و برنامه‌های استراتژیک خود را به عنوان حدس‌های استراتژیک شروع کنید. اکنون می‌توانید دیگر نگران آنها نباشید. آنها فقط ارزش استرس را ندارند.

وقتی حدس‌ها را به برنامه تبدیل می‌کنید، وارد یک منطقه خطرناک می‌شوید. برنامه‌ها به گذشته اجازه می‌دهند آینده را هدایت کند. چشمان شما را می‌گذارند. "این جایی است که ما می‌رویم، زیرا، خوب، همان جایی است که ما گفتیم که داریم می‌رویم." و مشکل اینجاست: طرح‌ها با بداهه ناسازگار هستند.

و باید بتوانید بداهه بسازید. شما باید بتوانید فرصت‌های پیش آمده را انتخاب کنید. گاهی لازم است بگویید: "ما در مسیر جدیدی پیش می‌رویم زیرا این چیزی است که امروز منطقی است."

زمان بندی برنامه‌های بلندمدت نیز خراب است. شما بیشترین اطلاعات را هنگام انجام کاری دارید، نه قبل از انجام آن. با این حال چه زمانی طرحی را می‌نویسید؟ معمولاً قبل از شروع است. بدترین زمان برای گرفتن یک تصمیم بزرگ است.

اکنون این بدان معنا نیست که نباید به آینده فکر کنید یا به این فکر کنید که چگونه ممکن است به موانع پیش رو حمله کنید. این یک تمرین ارزشمند است. فقط احساس نکنید لازم است آن را بنویسید یا در مورد آن وسواس داشته باشید. اگر یک طرح بزرگ بنویسید، به احتمال زیاد هرگز به آن نگاه نخواهید کرد. برنامه‌های بیش از چند صفحه فقط به عنوان فسیل در کابینت پرونده شما جمع می‌شوند.

دست از حدس و گمان بردارید. تصمیم بگیرید که این هفته چه کاری انجام می‌دهید، نه امسال. مهمترین چیز بعدی را مشخص کنید و آن را انجام دهید. درست قبل از انجام کاری، نه خیلی زودتر تصمیم بگیرید.

بال زدن آن اشکالی ندارد. فقط سوار هواپیما شو و برو. وقتی به آنجا رسیدید می‌توانید یک پیراهن زیباتر، کرم اصلاح و یک مسواک انتخاب کنید.

کار بدون برنامه ممکن است ترسناک به نظر برسد. اما پیروی کورکورانه از نقشه ای که هیچ رابطه ای با واقعیت ندارد ترسناک تر است.

چرا رشد کنیم؟

مردم می‌پرسند، "شرکت شما چقدر بزرگ است؟" صحبت‌های کوچکی است، اما آنها به دنبال یک پاسخ کوچک نیستند. هرچه این عدد بزرگتر باشد، صدایی چشمگیرتر، حرفه ای و قدرتمندتر خواهید داشت. "وای، خوب!" آنها می‌گویند اگر صدها کارمند دارید. اگر کوچک هستید، یک "اوه ... خیلی خوب است" دریافت خواهید کرد. اولی به معنای تعریف و تمجید است. گفته می‌شود که دومی فقط مودب است.

چرا اینطور است؟ رشد و تجارت چیست؟ چرا توسعه همیشه هدف است؟ جذابیت افراد بزرگ در کنار نفس چیست؟ (شما به پاسخی بهتر از «صرفه‌جویی در مقیاس» نیاز دارید.) پیدا کردن اندازه مناسب و ماندن در آنجا چه اشکالی دارد؟

آیا ما به هاروارد یا آکسفورد نگاه می‌کنیم و می‌گوییم: "اگر آنها فقط گسترش می‌یابند و شاخه می‌شوند و هزاران استاد دیگر را استخدام می‌کنند و جهانی می‌شوند و پردیس‌های دیگر را در سراسر جهان باز می‌کنند... آنگاه مدارس عالی خواهند بود." البته که نه. ارزش این موسسات را اینگونه نمی‌سنجیم. پس چرا این روشی است که ما کسب و کارها را اندازه گیری می‌کنیم؟

شاید اندازه مناسب برای شرکت شما پنج نفر باشد. شاید چهل است. شاید دویست باشد. یا شاید فقط شما و یک لپ تاپ هستید. در مورد اینکه چقدر باید جلوتر از زمان باشید، حدس و گمان نکنید. آهسته رشد کنید و ببینید چه احساسی دارد - استخدام زودرس مرگ بسیاری از شرکت‌ها است. و از جهش‌های رشد بزرگ نیز اجتناب کنید - این جهش‌ها می‌توانند باعث شوند که اندازه مناسب خود را نادیده بگیرید.

کوچک فقط یک پله نیست. کوچک به خودی خود یک مقصد عالی است.

آیا تا به حال توجه کرده اید که در حالی که کسب و کارهای کوچک آرزو می‌کنند بزرگتر باشند، کسب و کارهای بزرگ رویای چابکی و انعطاف پذیری بیشتری دارند؟ و به یاد داشته باشید، زمانی که بزرگ می‌شوید، واقعاً سخت است که بدون اخراج افراد، آسیب رساندن به روحیه و تغییر کل روش کسب و کار خود کوچک شوید.

افزایش سرعت نباید هدف شما باشد. و ما فقط در مورد تعداد کارمندانی که شما دارید صحبت نمی‌کنیم. در مورد هزینه ها، اجاره، زیرساخت‌های فناوری اطلاعات، مبلمان و غیره نیز صدق می‌کند. این موارد فقط برای شما اتفاق نمی‌افتد. شما تصمیم می‌گیرید که آنها را قبول کنید یا نه. و اگر آنها را بپذیرید، سردردهای جدیدی را نیز متحمل خواهید شد. هزینه‌های زیادی را قفل کنید و خودتان را مجبور به ایجاد یک کسب‌وکار پیچیده می‌کنید - کسب‌وکاری که اداره کردن آن بسیار سخت‌تر و استرس‌زاتر است.

در مورد هدف داشتن یک کسب و کار کوچک ناامن نباشید. هرکسی که کسب و کاری پایدار و سودآور را اداره می‌کند، خواه کوچک باشد یا بزرگ، باید افتخار کند.

اعتیاد به کار

فرهنگ ما ایده معتاد به کار را جشن می‌گیرد. ما در مورد مردمی می‌شنویم که روغن نیمه شب را می‌سوزانند. تمام شب‌ها را می‌کشند و در دفتر می‌خوابند. این یک نشان افتخار در نظر گرفته می‌شود که خود را به خاطر یک پروژه بکشید. هیچ مقدار کار، کار زیاد نیست.

این اعتیاد به کار نه تنها ضروری نیست، بلکه احمقانه است. بیشتر کار کردن به این معنی نیست که بیشتر اهمیت می‌دهید یا کارهای بیشتری انجام می‌دهید. این فقط به این معنی است که شما بیشتر کار می‌کنید.

معتادان به کار بیشتر از آن که حل کنند مشکلاتی را ایجاد می‌کنند. اولاً، اینگونه کار کردن در طول زمان پایدار نیست. وقتی سقوط فرسودگی شغلی پیش می‌آید - و خواهد شد - خیلی سخت‌تر خواهد شد.

افراد معتاد به کار نیز این موضوع را از دست می‌دهند. آنها سعی می‌کنند مشکلات را با صرف ساعت‌های زیادی به آنها حل کنند. آنها سعی می‌کنند تنبلی فکری را با زور وحشیانه جبران کنند. این منجر به راه حل‌های غیر ظریف می‌شود.

حتی بحران ایجاد می‌کنند. آنها به دنبال راه هایی برای کارآمدتر شدن نیستند زیرا در واقع کار اضافه کاری را دوست دارند. آنها از احساس قهرمان بودن لذت می‌برند. آنها مشکلاتی را (اغلب ناخواسته) ایجاد می‌کنند تا بتوانند بیشتر کار کنند.

معتادان به کار باعث می‌شوند افرادی که تا دیروقت نمی‌مانند احساس کنند برای ساعات معقول کار "صرفا" کافی نیستند. این منجر به احساس گناه و روحیه ضعیف در اطراف می‌شود. بعلاوه، منجر به ذهنیتی می‌شود که در صندلی نشسته باشند - افراد تا دیروقت بدون تعهد می‌مانند، حتی اگر واقعاً سازنده نباشند.

اگر تنها کاری که انجام می‌دهید کار است، بعید است که قضاوت درستی داشته باشید. ارزش‌ها و تصمیم گیری شما منحرف می‌شود. شما دیگر نمی‌توانید تصمیم بگیرید که چه چیزی ارزش تلاش اضافی را دارد و چه چیزی ارزش ندارد. و شما فقط خسته می‌شوید. هیچکس وقتی خسته است تصمیمات تیز نمی‌گیرد.

در نهایت، افراد معتاد به کار عملاً بیشتر از افراد غیرمعتاد به کار موفق نیستند. آنها ممکن است ادعا کنند که کمال گرا هستند، اما این فقط به این معنی است که به جای رفتن به سمت کار بعدی، وقت خود را برای تثبیت جزئیات بی اهمیت تلف می‌کنند.

معتادان به کار قهرمان نیستند. آنها در روز صرفه جویی نمی‌کنند، فقط از آن استفاده می‌کنند. قهرمان واقعی در حال حاضر در خانه است زیرا او راه سریع تری برای انجام کارها پیدا کرده است.

با "کارآفرینان" بس است

بیایید اصطلاح کارآفرین را بازنشسته کنیم. منسوخ شده و مملو از چمدان است. بوی یک باشگاه فقط اعضا می‌دهد. هر کس باید تشویق شود تا تجارت خود را راه اندازی کند، نه فقط برخی از نژادهای کمیاب که خود را کارآفرین معرفی می‌کنند.

گروه جدیدی از افراد وجود دارند که کسب و کار را راه اندازی می‌کنند. آنها در حال تبدیل به سود هستند، اما هرگز خود را کارآفرین نمی‌دانند. بسیاری از آنها حتی خود را صاحب کسب و کار نمی‌دانند. آنها فقط کاری را که دوست دارند با شرایط خودشان انجام می‌دهند و برای آن پول می‌گیرند.

پس بیایید کلمه‌ای که به نظر می‌رسد را با یک کلمه ساده‌تر جایگزین کنیم. به جای کارآفرینان، آنها را مبتدی بنامیم. هر کسی که یک کسب و کار جدید ایجاد می‌کند یک شروع کننده است. شما نیازی به مدرک MBA، گواهینامه، یک کت و شلوار فانتزی، یک کیف، یا تحمل ریسک بالاتر از حد متوسط ​​ندارید. شما فقط به یک ایده، کمی اعتماد به نفس و یک فشار برای شروع نیاز دارید.

*لزلی برلین، "تلاش کن، دوباره تلاش کن، یا شاید نه"، نیویورک تایمز، 21 مارس 2009.

Reviews

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “متفاوت فکر کنید (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *