مدل نوین رهبری
380000 تومان
مدل نوین رهبری
نویسندگان : سعید جوی زاده
ناشر : انتشارات پارسیس
نوبت و تاریخ چاپ: اول/ 1404
طراح جلد و صفحه آرا: تیم طراحی پارسیس
قطع: وزیری / 192صفحه
تیراژ : 500 نسخه
شابک978-622-88837-0-0:
تحول پارادایم رهبری: انسان در کانون اقتصاد نوین
این کتاب، «مدل نوین رهبری» دکتر سعید جوی زاده، نه تنها یک تحلیل آکادمیک، بلکه یک فراخوان فوری برای بازنگری عمیق در نحوه اداره کسبوکارها در قرن بیستویکم است. ما امروز در یک نقطه همگرا و حساس از تاریخ سازمانی ایستادهایم، جایی که پیشرفت سرسامآور فناوری، بهویژه در حوزه هوش مصنوعی مولد، مستقیماً پویایی قدرت بین کارمند و کارفرما را دگرگون کرده و نیاز به یک رویکرد نوین را ایجاد نموده است. پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان سازمانهایی شکوفا و دارای دوام اقتصادی بنا نهاد که تنها در کوران تحولات فناورانه دوام بیاورند، در دل تاریخ تکامل سازمانی نهفته است و ما را به سوی »اقتصاد رهبری انسان محور« رهنمون میسازد.
هدف اصلی این مجموعه مباحث، بررسی این مسیر تکامل تاریخی است؛ از مدیریت داراییها تا مدیریت هوشمندانه استعدادها و انسانها. این تحول، از تمرکز اولیه بر کارایی صرف در انقلاب صنعتی اول، عبور کرده و به اهمیت روابط انسانی، توانمندسازی کارکنان، و در نهایت، نقش محوری ایمنی روانی (Psychological Safety) در محیطهای تیمی دانشبنیان میپردازد. ما استدلال میکنیم که برای شکوفایی آینده، انسانها باید در مرکز سازمانها قرار گیرند.
گذار تاریخی: از تیلوریسم تا اقتصاد دانش
درس مختصر تاریخ مدیریت ما با اولین انقلاب صنعتی و تولد مدیریت علمی آغاز شد، که تمرکز اصلی آن بر سود، بهرهوری و کارایی بود. فردریک تیلور با رویکرد خود بر استانداردسازی فرآیندها، به دنبال دستیابی به کارایی بیشتر بود، اما این دوران، با تجزیه مشاغل به وظایف کوچک، به عنوان «بدترین دوران تاریخ» برای روابط کار توصیف شد، که با اعتصابات گسترده و نرخ جابجایی بالای کارکنان همراه بود. نادیده گرفتن رفاه کارکنان به خاطر سود، در نهایت ناکارآمد بود.
ناکامی مدیریت علمی، در اوایل تا اواسط قرن بیستم، نیاز به توجه بیشتر به نقش انسانی در سازمانها را برجسته ساخت و جنبش روابط انسانی آغاز شد. تحقیقات التون مایو تأکید داشت که نقش یک مدیر، افزایش کارایی نیست، بلکه مدیریت روابط است، زیرا بهرهوری زمانی افزایش مییابد که افراد در گروه کاری خود با دیگران ارتباط برقرار کنند و برای کارشان هدفی تعیین شود. درک اهمیت رضایت، انگیزه و روحیه کارکنان در بهبود بهرهوری، سازمانها را وادار کرد که جنبههای اجتماعی و روانی کار را تشخیص دهند.
این مسیر تکامل فکری ما را به مفهوم اقتصاد دانش پیتر دراکر رهنمون شد، که ایده آن اولین بار در سال 1966 مطرح گشت؛ او انسان را به عنوان محرک اصلی توسعه اقتصادی شناخت. امروز، با توجه به اینکه تخمین زده میشود 90% از کل ارزش تجاری سازمانها اکنون از طریق داراییهای نامشهود ایجاد میشود، اهمیت این دیدگاه بیش از پیش هویدا است. این تحولات منجر به گسترش بحث عملکرد از عوامل فردی به سیستمهای عملیاتی شد، جایی که دکتر دمینگ با قانون 94-6 خود نشان داد که 94% از چالشها و نیازهای بهبود به سیستم سازمانی مربوط میشود، نه عملکرد فردی. این امر نیازمند توانمندسازی کارکنان خط مقدم برای حل مشکلات بود.
اقتصاد مبتنی بر مهارت و بحران وجودی کمبود مهارت
با ورود به عصر پیشرفت سریع فناوری، رهبران با ظهور اقتصاد مبتنی بر مهارت و چالش کمبود مهارت مواجه شدند. فناوری تأثیر عمیقی بر نیروی کار گذاشته است که اقتصاددانان آن را «تغییر فنی مهارتمحور» مینامند. ظهور هوش مصنوعی مولد، چالش رهبری منحصربهفردی را ایجاد میکند: کالایی شدن مهارتها. مهارتها «ارز آینده» هستند، و ما دیگر در دوران «جنگ برای استعداد» نیستیم، بلکه وارد «جنگ برای مهارتها» شدهایم.
این کمبود مهارت یک بحران جهانی رو به رشد است که تخمین زده میشود تا سال 2030 معادل 8.5 تریلیون دلار هزینه بر دوش اقتصاد جهانی بگذارد. این بحران ناشی از تلاقی چهار عامل اصلی است:
1. کاهش نیمه عمر مهارتها به دلیل پیشرفتهای تکنولوژیکی سریع.
2. کاهش مشارکت نیروی کار ناشی از تغییرات جمعیتی (مانند پیر شدن نیروی کار و چالشهای مشارکت زنان).
3. شکاف مهارتی نسل زد، بهویژه در مهارتهای نرم مانند مذاکره، شبکهسازی و اعتماد به نفس در صحبت کردن.
4. محدودیت در تعریف و جذب استعدادها.
رهبران باید از دوگانگی سنتی «یقه سفید» و «یقه آبی» فراتر رفته و نیاز مبرم به کارگران «یقه خاکستری» را شناسایی و حمایت کنند. کارگر یقه خاکستری مرزهای سنتی بین کار یدی و اداری را در هم میشکند و در صنایعی مانند مراقبتهای بهداشتی و فناوری، تخصص دانش تخصصی و کار فیزیکی را به هم پیوند میدهد.
پارادوکس بهرهوری و سرمایهگذاری در هوش انسانی
در مواجهه با پیشرفتهای سریع هوش مصنوعی و اتوماسیون، رهبری آینده نه در رقابت با فناوری، بلکه بر محوریت بهرهبرداری از هوش انسانی در رابطه با فناوری استوار خواهد بود. هوش مصنوعی در قلمروهایی که دادههای عظیمی از رفتارهای گذشته در دسترس باشد، برتری دارد و قابلیتهایی نظیر پردازش داده، تشخیص الگوهای پیچیده و اتوماسیون وظایف تکراری را ارائه میدهد.
با این حال، رهبران با پدیده «پارادوکس بهرهوری» مواجه هستند؛ یعنی علیرغم رشد نمایی فناوری، رشد بهرهوری به ویژه در اقتصادهای توسعهیافته با آن همگام نشده است. این وضعیت نشان میدهد که سرمایهگذاری صرف در جدیدترین ابزارها کافی نیست.
برای برونرفت از این تناقض، رهبران باید درک کنند که انسانها در سه بُعد حیاتی بر ماشینها برتری دارند:
1. احساسات (Emotion): هوش هیجانی به انسان اجازه میدهد تا پیچیدگیهای اجتماعی را هدایت کند و تصمیماتی بگیرد که رفاه دیگران را در نظر بگیرد؛ جنبههایی که الگوریتمها قادر به تکرار آن نیستند.
2. زمینه (Context): توانایی درک ظرافتهای موقعیتهای مختلف، هنجارهای فرهنگی و زبان بدن، که هوش مصنوعی در تقلید از آن، به دادههای تعیینشده توسط برنامهنویسان خود محدود است.
3. قضاوت (Judgment): ظرفیت تصمیمگیری سنجیده و اخلاقی، که شامل سنجش عوامل مختلف، از جمله ملاحظات اخلاقی و تأثیر بر دیگران است. قضاوت انسان بر اساس آنچه باید باشد شکل میگیرد، نه صرفاً بر اساس آنچه بوده است.
هوش انسانی (HI) (قابلیتهای شناختی منحصر به فرد ما) غیرقابل جایگزین باقی میماند.
عاملیت، رفاه و ارتباط: الزامات بنیادین کار نوین
رهبری مدرن باید حول چهار نیاز اساسی انسان برای مشارکت مؤثر بنا شود: هدفمندی، اختیار (عاملیت)، ارتباط و رفاه.
1. عاملیت (Agency) و اختیار: نیروی کار مدرن به دنبال کار هدفمندی است که با ارزشهای فردی همسو باشد. عاملیت فردی با تقاضای فزاینده برای کنترل بر سه بُعد اساسی تعریف میشود: کجا، چه زمانی و چگونه کار میکنیم. نداشتن حق اظهار نظر در مغز ما نهادینه شده است، و اعطای اختیار عملی به کارکنان نه یک امتیاز، بلکه یک استراتژی برد-برد است که نوآوری و تعهد را افزایش میدهد. عاملیت همچنین در سطح جمعی (مانند احیای اتحادیهها و استفاده از قدرت جمعی غیرسنتی در پلتفرمهای دیجیتال) رو به افزایش است.
2. رفاه (Well-being): اولویت دادن به رفاه نه تنها یک الزام اخلاقی، بلکه یک ضرورت استراتژیک است که عملکرد، محصول و موفقیت سازمانی را بهبود میبخشد. فرسودگی شغلی که به عنوان یک سندرم ناشی از «استرس مزمن در محل کار» شناخته میشود، سالانه میلیاردها دلار فرصت از دست رفته و هزینه اضافی بر دوش کسبوکارها میگذارد. در مقابل، سرمایهگذاری در برنامههای رفاهی میتواند بازگشت سرمایه مثبتی داشته باشد. ایجاد محیطی با پیشبینیپذیری و انعطافپذیری و همچنین الگوسازی رفاه توسط رهبران، از ارکان اصلی سلامت سازمان است.
3. ارتباط (Connection): ارتباط برای رفاه ما حیاتی و کلید شکوفایی انسان است و برای تجارت ضروری تلقی میشود. احساس جدایی از همکاران، یکی از دلایل اصلی ترک شغل است. چالش کاهش ارتباط در محل کار، لزوماً مربوط به مکان فیزیکی کار نیست، بلکه مربوط به کیفیت زمانی است که با هم صرف شده و عدم حضور کامل رهبران است. بازگشت اجباری به دفتر کار بدون دلیل موجه، نه تنها شکست در رهبری است، بلکه نشاندهنده پیام عدم اعتماد است. رهبران باید در گردهماییها بر «چرایی» و هدف معنادار تمرکز کنند تا از پرش به راهحلهای سریع جلوگیری شود.
مدل نوین رهبری: از مهارتهای نرم تا مهارتهای قدرتمند
در عصری که هوش مصنوعی بسیاری از مهارتهای سخت مدیریتی را خودکار میکند، رهبران باید برای ارتقای مدلهای خود، اولویتهای خود را تغییر دهند. مهارتهای نرم اکنون به «مهارتهای قدرتمند» (Power Skills) تغییر نام یافتهاند؛ این مهارتها ستون فقرات رهبری را تشکیل میدهند و نه با اقتدار، بلکه با ظرفیت ایجاد ارتباط، همدلی، شفافیت و الهام بخشیدن تعریف میشوند.
با توجه به اینکه تنها 21% از کارمندان آمریکایی به رهبران خود اعتماد دارند، رهبری جدید نیازمند یک بازنگری رادیکال و تمرکز بر بلوغ عاطفی (Emotional Maturity) است؛ این بلوغ شامل توانایی دیدن خود در خدمت دیدن دیگران است.
این مدل جدید رهبری، به شدت نیازمند غلبه بر پارادوکس قدرت است. محققان دریافتهاند که رهبران اغلب به دلیل مهارتهای نرم خود (همدلی و مشارکت دادن دیگران) به مقامهای قدرت میرسند، اما به محض کسب قدرت، خودخواه شده و نسبت به نیازهای پیروان خود کور میشوند.
برای ساخت یک سازمان متعهد و غلبه بر این پارادوکس، دکتر جوی زاده مدل چرخ لنگر رهبری ضروری (Leadership Flywheel) را معرفی میکند که بر قدرت تجمعی و تالش مداوم (فرآیندگرا) تمرکز دارد. سه عنصر اصلی این چرخ لنگر، که باید به ترتیب مورد توجه قرار گیرند، عبارتند از:
1. کنار گذاشتن منافع شخصی (Suspending Self-Interest): این اولین رکن برای غلبه بر خودخواهی و پارادوکس قدرت است.
2. پرورش کنجکاوی سیریناپذیر (Insatiable Curiosity): این عنصر در مورد شناخت عمیق نیروی کار انسانی است؛ اینکه چه چیزی آنها را به حرکت درمیآورد و چگونه میتوان اشتیاق و شور آنها را در تار و پود کار روزمره گنجاند.
3. ایجاد فرهنگ تعالی (Culture of Excellence): فرهنگی که شجاعت و انعطافپذیری ایجاد میکند و مستلزم تمرین شایستگی زمینهای (Contextual Competence) است؛ یعنی درک زمینههای مختلف فرهنگی، شخصی و اقتصادی که اعضای تیم در آن فعالیت میکنند.
جمعبندی: فراخوان برای عمل
«مدل نوین رهبری» نتیجهگیری میکند که فناوری به تنهایی کافی نیست؛ بلکه باید با علوم انسانی پیوند بخورد تا نتایج معنیدار به بار آورد. ما در چهارراه تکامل کسبوکار و فرهنگ ایستادهایم. رهبران باید نیروی کار را نه به عنوان مجموعهای از ورودیها، بلکه به عنوان یک جامعه پویا از افراد ببینند. رهبری موفق در عصر جدید، رهبریای است که انسانیت خود را میپذیرد و آن را در اولویت قرار میدهد.
مسئولیت رهبران امروز این است که مسیری را تصور و ایجاد کنند که در آن کار، معنادارتر، فراگیرتر و اساساً انسانی باشد. با تمرکز بر برآوردن نیازهای اساسی هدف، اختیار، ارتباط و رفاه، سازمانها میتوانند به طور مؤثر از پارادوکس بهرهوری عبور کرده و استعدادهای لازم برای آینده را به دست آورند. این امر نه تنها یک ضرورت عملیاتی، بلکه یک الزام اخلاقی برای ساخت جوامع و سازمانهایی است که در آن هر فردی دیده، شنیده و حمایت میشود.
دکتر سعید جوی زاده

نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.