هنر کارکردن

کتاب های مرتبط

شما "فقط نمی‌دانید" رسالت  شما چیست. شما باید در طول مسیر به سرنخ‌هایی گوش دهید و بفهمید زندگی‌تان چه چیزی می‌تواند به شما بگوید. آگاهی همراه با تمرین است.

سالن‌های بیمارستان اموری آن روز خیلی شلوغ بود، زیرا جودی نولاند در میان جمعیت حرکت می‌کرد تا اتاق دوستش را پیدا کند. او از کنار افرادی که به ملاقات عزیزانشان می‌رفتند رد شد، و یک فکر آزاردهنده به ذهنش خطور کرد: چطور ممکن است اتفاق وحشتناکی برای لری بیفتد؟

لری الیوت اخیراً تصمیم گرفته بود زندگی خود را در اولویت قرار دهد و تجارت موفق بیمه خود را برای خدمت به کودکان آسیب دیده در جهان فروخت. این کار با خدمت در کنار همسرش، Bev، به عنوان والدین خانه در یک خانه کودکان در آلاباما آغاز شد، اما منجر به یک موقعیت رهبری در خانه کودکان دیگری در خارج از آتلانتا شد. او در چیزی که فکر می‌کرد نیمه دوم زندگی‌اش خواهد بود، دنده‌هایش را عوض می‌کرد، اما زمان بسیار کمتری از آنچه تصور می‌کرد داشت.

لری و بیو تصمیم گرفتند خانواده خود را برای تعطیلات مورد انتظار به اروپا ببرند. این فرصتی بود برای گذراندن زمان با کیفیت و ارتباط مجدد با فرزندانشان. سفری بود که همه منتظرش بودند.

درد در پرواز به ایتالیا شروع شد و با احساس ضربان بین شقیقه لری شروع شد. در فلورانس، یک اسکن CAT توده ای را در مغز او نشان داد و خانواده مجبور شدند تعطیلات را پیش از موعد به پایان برسانند. در پرواز به خانه، خلبان مجبور شد در ارتفاع کمتری پرواز کند تا فشار وارد بر سر لری به حداقل برسد. صبح روز بعد، قرار شد برای جراحی برود. لری در چهل و هشت سالگی با یک تومور مغزی مبارزه می‌کرد.

پیدا کردن اتاق او چندان دشوار نبود، همانطور که جودی بعداً در کتابش به یاد می‌آورد: "این اتاقی بود که مردم به راهرو سرازیر می‌شدند."1فضای کافی برای جا دادن همه دوستانی که در طول عمرش جمع کرده بود وجود نداشت. و علیرغم درد، لری تمام تلاش خود را کرد تا بازدیدکنندگان را آرام کند.

در رفتار او آن روز احساس فوریت وجود داشت. در یک نقطه، او از همسرش پرسید که آیا او یک قلم و کاغذ آورده است، چیزی که برای جودی عجیب به نظر می‌رسید. بعداً از بیو پرسید که این در مورد چیست، و بیو توضیح داد که لری می‌خواست قبل از جراحی برای هر یک از فرزندان آنها نامه بنویسد. او نمی‌دانست که زنده می‌ماند یا نه و می‌خواست عشقش را ابراز کند، و آنچه را که در مورد هر یک از فرزندانش منحصربه‌فرد و خاص بود، تأیید کند.

لری نه ماه دیگر زندگی کرد تا اینکه در نهایت جان خود را بر اثر سرطان از دست داد.

در همان سال جودی دو دوست دیگر را از دست داد که هر دو چهل ساله بودند و بدون هیچ هشداری از دنیا رفتند. این مرگ‌ها برای همه شوک بود. جودی در حالی که سه خانواده داغدار را تماشا می‌کرد، به آرامشی که سخنان لری برای خانواده اش فراهم کرده بود، فکر کرد. او برای بچه‌ها، آنهایی که «بی‌تردید از محبت والدین خود می‌دانستند، اما به‌طور ناامیدانه اطمینان و امنیت موجود فیزیکی‌شان را از دست داده‌اند، رنج می‌برد». او نمی‌توانست از فکر کردن به نامه ای که او نوشت و تفاوتی که ایجاد کرده بود دست بردارد.

جودی شروع به به اشتراک گذاشتن داستان لری با دیگران کرد. آیا فکر نمی‌کنید این کاری است که همه ما باید برای افرادی که دوستشان داریم انجام دهیم؟ او می‌گوید و سعی می‌کند علاقه را به خود جلب کند. و بسیاری پاسخ می‌دهند: «بله، اما من نویسنده نیستم» یا «بله، اما نمی‌دانم از کجا شروع کنم».

Reviews

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “هنر کارکردن”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *