هوشمندانه فکر کنید سخت کار نکنید (کتاب الکترونیک)

کتاب های مرتبط

هوشمندانه فکر کنید سخت کار نکنید

52 اصل کلیدی برای موفقیت و خوشبختی

نویسنده

روی هاف

 ترجمه

سعید جوی‌زاده | علیرضا احمدیان

فصل 1

رها کردن

اصل شماره 1 کسانی را که لیاقتش را ندارند ببخشید.

هنگام مرتب کردن 52 اصل کلیدی، تصمیم گیری در مورد اول قرار دادن آسان بود. اگرچه اصل اول و دوم به هم مرتبط هستند، اما شروع بدون بخشیدن اول از کسانی که به شما آسیب رسانده‌اند غیرممکن است.

نکته کلیدی در مورد بخشش این است که شما آن را به خاطر افرادی که به شما آسیب رسانده‌اند انجام نمی‌دهید، بلکه برای آرامش ذهن خود انجام می‌دهید. حتی اگر اعمال آنها ویرانگر بود، مانند مورد سوء استفاده، باید خود را مجبور کنید که ببخشید و رها کنید. اجازه ندهید اعمال کسی بر افکار شما کنترل داشته باشد. اگر این کار را بکنید، به آن شخص اجازه می‌دهید که شما را از درک خوشبختی خود باز دارد. اگر از بخشش امتناع کنید، آسیب‌ها و موانعی ایجاد می‌کنید که می‌تواند شما را از حرکت به جلو باز دارد.

اغلب، کاری که انجام می‌دهید مانع موفقیت یا خوشبختی نمی‌شود، بلکه کاری است که انجام نمی‌دهید. این فرصت‌های از دست رفته ناشی از تمرکز و غرق شدن در دلسوزی نسبت به خود است که شما را از تجربه شادی و استفاده حداکثری از زمان با ارزشی که دارید باز می‌دارد.

یکی از راه‌های مقابله با درد این است که ابتدا تصور کنید که آنها را می‌بخشید و سپس به جلو حرکت می‌کنید. آن را چند بار در ذهن خود ببینید، حتی اگر در ابتدا آن را باور نکنید. هر روز قبل از خواب آن را تصور کنید، و در نهایت، بخشش و رها کردن آن آسان‌تر می‌شود.

بخشش به این معنا نیست که شما به یاد نمی‌آورید. این بدان معناست که دیگر به انتقام و نفرت فکر نمی‌کنید و در عوض روی تبدیل شدن به بهترین نسخه ممکن از خود تمرکز می‌کنید.

وقتی دیگران را بخشیدی، خودت را ببخش. خود را به خاطر فرصت‌های از دست رفته، انتخاب‌های ضعیف، اشتباهات، تنبلی و بی علاقگی، افرادی که به آنها صدمه زده اید و هر چیز دیگری که به خاطر آن خود را سرزنش کرده اید ببخشید.

هیچ کس کامل نیست. شما همیشه بهترین انتخاب را نخواهید داشت. بالاخره شما انسان هستید و تابع شرایط انسانی، که شامل نقص است. به این ترتیب، رها کردن را یاد بگیرید. از اشتباهات خود درس بگیرید و دفعه بعد انتخاب بهتری داشته باشید. از کسانی که به آنها آسیب رسانده اید عذرخواهی کنید و سپس به جلو بروید.

بدانید که اگر به آنها صدمه زده باشید، دیگران همیشه شما را نمی‌بخشند، اما اجازه ندهید که شما را از عذرخواهی و سپس بخشیدن خود باز دارد. هر فردی در سفر خود است و ممکن است در مکان متفاوتی از زندگی باشد و نتواند بخششی را که شما به دیگران می‌دهید، ارائه دهد.

بخشیدن خود و رها کردن به این معنی نیست که رفتار خود را نادیده می‌گیرید. این بدان معناست که شما مسئولیت را می‌پذیرید و تصمیم می‌گیرید از آن اشتباهات درس بگیرید و به جلو بروید. ممکن است احساس کنید که لایق بخشش نیستید. اگر این احساسات عمیق هستند، پایدار باشید. از تجسم، درمان، پاداش‌ها و تکنیک‌های موجود در این کتاب استفاده کنید یا برای یافتن چیزی که کار می‌کند به دنبال مشاوره باشید. ممکن است فرآیند تمیزی نباشد، اما اشکالی ندارد. تعهد خود را نسبت به خود و هدفتان برای دیگران مشخص کنید. هر زمان که می‌توانید گام هایی را بردارید که می‌توانید. این یک سفر است و اگر در مسیر باقی بمانید، به آنجا خواهید رسید.

خودتان را به خاطر اشتباهاتی که هنوز مرتکب نشده اید ببخشید. زمان هایی خواهد بود که اشتباه می‌کنید، زمانی که آگاهانه انتخاب اشتباهی می‌کنید، زمانی که به جای راهی که کمتر سفر کرده اید، راه آسان را انتخاب می‌کنید.

لحظات تلف شده ای خواهد بود که نمی‌توانید آن را بازیابی کنید و رویاهایی از کنار شما خواهند گذشت. ترس از شکست ممکن است شما را از بازیگری باز دارد. خودتان را به خاطر آن فرصت‌های از دست رفته ببخشید. از اشتباهات خود درس بگیرید و ادامه دهید.

بخشیدن خود می‌تواند سخت تر از بخشیدن دیگران باشد. این مستلزم این است که صادقانه فکر کنید و تشخیص دهید که چه زمانی مقصر هستید. ما اغلب در خودفریبی زندگی می‌کنیم، که ما را از ایجاد تغییرات لازم برای بهبود زندگی باز می‌دارد. اگر اشتباهات را تجزیه و تحلیل کنیم و خود را ببخشیم، می‌توانیم پرده خودفریبی را برداریم و برای اولین بار می‌توانیم علت واقعی آن شکست‌ها را ببینیم.

در زندگی خودم، افراد زیادی بودند که آنها را بخشیدم. پیامدهای پدر و مادرم و بسیاری از افراد اطرافم دوران کودکی من را پر از زباله کرد. با وجود اینکه در دوران کودکی در دلسوزی خودم غرق نشدم، اما اجازه دادم اشتباهات دوستان و خانواده بر من سنگینی کند. این عصبانیت و ناامیدی من را از دیدن فرصت‌ها و انتخاب‌های جایگزینی که می‌توانستم انجام دهم باز داشت. وقتی بالاخره آگاهانه انتخاب کردم که ببخشم، انگار بار سنگینی برداشته شده بود، و برای اولین بار، می‌توانستم با وضوح و تمرکز ببینم.

اصل شماره 2 مسئولیت انتخاب‌های خود را بپذیرید.

وقتی چیزهایی خارج از کنترل شما اتفاق می‌افتد، با عزم راسخ پاسخ دهید تا از موانع عبور کنید و مسیر جدیدی را هدایت کنید. بسیاری از چیزها را در زندگی نمی‌توانید تغییر دهید، اما چیزی که سرنوشت شما را تعیین می‌کند نحوه برخورد با آن چالش‌ها و لنزی است که برای مشاهده منشور زندگی خود استفاده می‌کنید.

در هر صورت، می‌توانم بگویم کسانی که بیشترین چالش‌ها را دارند، بیشترین فرصت‌ها را نیز دارند. آنها مجبورند با موانع به ظاهر غیرقابل عبور روبرو شوند و سپس راه هایی برای غلبه بر آنها بیابند. آنها می‌توانند مهارت‌های مورد نیاز خود را از نزدیک ببینند و به توسعه آن مهارت‌ها بپردازند.

پس از غلبه بر موانع، همان مهارت‌ها در آینده به آنها خدمت می‌کنند. این مهارت‌ها به بخشی از سبدی از ابزار تبدیل می‌شوند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا با موانع غیرمنتظره‌ای که ممکن است در آینده با آن روبرو شوند مقابله کنند.

از جیم کری، که با بی خانمانی مبارزه کرد، تا ریچارد برانسون، که از نارساخوانی رنج می‌برد، تا بنجامین فرانکلین، که تا ده سالگی تحصیلات رسمی نداشت، نمونه‌های متعددی هستند.  افرادی هستند که بر سختی‌ها غلبه کردند و موفق شدند.

در زندگی خودم، در محله‌های ناهمواری زندگی می‌کردم که تیراندازی و فروش مواد مخدر معمول بود، اما به چیزی که فکر می‌کردم راه خروج از محله یهودی‌نشین است، در مدرسه خوب می‌رفتم و تا زمانی که از آن فارغ‌التحصیل شدم به آن پایبند بودم. دبیرستان. در حالی که فوراً موفقیتی را که انتظارش را داشتم پیدا نکردم، این تمرکز و اراده بود که مرا به جلو سوق داد و در مسیر بهتری نگه داشتم.

در حالی که از نظر مالی فقیر بودم، تأثیرات مثبت و افرادی داشتم که مرا تشویق کردند و از عزمم برای بالا رفتن از ذهنیت کد پستی‌ام حمایت کردند. من خوش شانس بودم که روبروی یک باشگاه پسران در داخل شهر زندگی می‌کردم و تابستان‌های زیادی را به بازی فوتبال و تماشای فیلم‌های قدیمی گذراندم.

من همچنین از کتابخانه ها، مدارس و سایر منابع جامعه استفاده کردم. برای کسانی از شما که سیستم پشتیبانی ندارید، آنها را جستجو کنید و بخش‌های این کتاب را در مورد نحوه تغییر ورودی‌های خود مطالعه کنید.

مواقعی در زندگی من بود که همه چیز آنطور که انتظار داشتم پیش نمی‌رفت و با بررسی دقیق تر، دلیل آن انتخاب‌های ضعیفی بود که انجام دادم.

از چهار سالگی عاشق هوای سخت و طوفان بودم. من قصد دارم به هاوایی بروم و مدرک هواشناسی از دانشگاه هاوایی بگیرم. بعد از دو سال و نیم کار برای مدرک تحصیلی، ترک تحصیل کردم.

در آن زمان، من شهریه خارج از ایالت گران تری می‌پرداختم و دانشگاه هاوایی یکی از سخت ترین شرایط اقامت در کشور را داشت. علاوه بر آن، مدرسه تصمیم گرفت که با شروع سال دوم، شهریه را 100 درصد افزایش دهد.

وقتی فهمیدم نمی‌توانم اقامت بگیرم، به این باور که نمی‌توانم مدرکم را تمام کنم و به دلیل بودجه ناکافی باید در هجده ماه تحصیل را ترک کنم، استعفا دادم. حقیقت این است که رویای من مرد چون اجازه دادم بمیرد. خیلی زود حوله انداختم. من به همه گزینه هایم فکر نکردم، اما دلیلی وجود داشت که در مورد راه حل تحقیق نکردم.

در شروع سال اول، در کنکور ریاضی به جای حساب دیفرانسیل و انتگرال، پیش حساب را وارد کردم. وقتی در درس ریاضی شرکت کردم، آنطور که می‌خواستم عمل نکردم و چند هفته بعد کلاس را رها کردم.

ریاضی دانشگاه سخت تر از چیزی بود که انتظار داشتم. در سطح پایین تر، به گرفتن A و احساس نابغه در اتاق عادت کرده بودم. من باید به جای مقایسه خودم با دیگران، روی بهبود خودم تمرکز می‌کردم.

زمانی که زمان پرداخت شهریه بالاتر فرا رسید، رشته تحصیلی خود را تغییر داده بودم، به خودم می‌گفتم نمی‌توانم آن را تمام کنم، و برای دهه بعد از دانشگاه دور شدم. این ناامیدی از تاخیر و ترس از شکست بود که من را از پیشروی باز داشت.

من یک سال زودتر از دبیرستان فارغ التحصیل شدم و احساس می‌کردم رتبه پایین ریاضی آن سال از من ربوده است. این بر دیدگاه و دیدگاه من برای ورود به درس ریاضی دانشگاه تأثیر گذاشت. آن موقع بود که منصرف شدم. می‌توانستم بیشتر کار کنم، اما این کار را نکردم.

اگر متعهد بودم، عقب‌نشینی نمی‌توانست تمام تلاشم را انجام دهم و پس از اعلام افزایش شهریه از سوی دانشگاه به این راحتی تسلیم نمی‌شدم.

برای سال‌ها، به خودم و دیگران می‌گفتم که این فقط شانس سخت حضور در مدرسه‌ای با سخت‌ترین شرایط اقامت و افزایش شهریه بود که باعث شد نتوانم به موقع تمام کنم. در حقیقت، من می‌توانستم گزینه‌ها را بررسی کنم.

اگر به دنبال مشاورم می‌گشتم و توضیح می‌دادم که مصمم هستم کالج را تمام کنم، احتمالاً به من توصیه می‌کردند که برای دو سال به یک کالج محلی منتقل شوم تا اعتبار هنرهای آزاد خود را به دست بیاورم، یا زمانی که تحصیل کردم، کار کنم و دوره‌های دانشگاه را بگذرانم. پول.

ناامیدکننده بود، و بیشتر از آنچه پیش‌بینی می‌کردم طول می‌کشید، اما همچنان می‌توانستم به رویایم برسم.

نکته اصلی این است که من اقدامات لازم برای اتمام را انجام ندادم. من به جای اینکه فعال و شجاع باشم به چیزهای خارج از کنترلم واکنش نشان دادم. موفقیت، مانند شادی، یک انتخاب است. تقصیر کسی نبود جز خودم

شرکت‌ها و مغز متفکران شیطانی در داستان‌های هالیوودی زیاد می‌شوند، اما در دنیای واقعی، افراد زمانی موفق می‌شوند که اصول خاصی از صداقت را به کار گیرند.

آن‌ها از انتخاب‌هایی که می‌کردند و پاسخشان به چیزهایی که خارج از کنترلشان بود آگاه بودند. آنها این واقعیت را پذیرفتند که زندگی آنها متعلق به خودشان است و به دنبال انتخاب‌های لازم برای موفقیت بودند. این اقدامات به آنها اجازه داد تا از زمان و انرژی خود استفاده کنند و در عین حال ارزش مورد نیاز مردم را بیابند.

فقدان انگیزه برخی از افراد و همچنین تمایل به ایستادن و پاک کردن گرد و غبار برخی از افراد را در هنگام زمین خوردن باز می‌دارد. آنها فکر می‌کنند که ارزش تلاش را ندارد، کار زیاد است.

خیلی ساده‌تر است که آخر هفته‌ها را با ماراتن در آخرین فصل از داغ‌ترین درام جدید بگذرانید یا جریان بی‌پایان ویدیوهای گربه‌ها را در رسانه‌های اجتماعی دوست داشته باشید. برای این افراد، این یک انتخاب آگاهانه است که با امیدها و رویاهای خود معامله کنند و فضول دیگران شوند.

نگویید در پایان روز برای برخی از R&R مورد نیاز هیچ مشکلی وجود ندارد، اما، اشتباه نکنید، اگر تصمیم گرفتید به جای زندگی رویای خود، در رویای دیگران افراط کنید، این انتخابی است که می‌کنید. شما باید خودتان تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید شاهد انجام خواسته‌های شخصی دیگری باشید یا می‌خواهید با خواسته‌های خود زندگی کنید.

وقتی کارآفرینان خودساخته شکست می‌خورند، اغلب به این دلیل است که در ارزش‌هایی که به آنها کمک می‌کرد به موفقیت دست پیدا کنند، سازگار نبودند. وقتی افرادی مانند برندگان بخت آزمایی، همه چیز را بدون اینکه در وهله اول به دست آورده باشند، از دست می‌دهند، به این دلیل است که آن اصول را نمی‌دانند و آنها را برای حفظ یا رشد آن ثروت به کار نمی‌برند.

یک جستجوی ساده در اینترنت در مورد افراد موفق چندین عامل رایج را نشان می‌دهد. اولویت‌ها را تعیین می‌کنند. آنها بر روی تصویر بزرگ و آنچه مهم است تمرکز می‌کنند. آنها وقت خود را صرف یافتن راه هایی برای کمک به دیگران می‌کنند. آنها خود را با تغییر وفق می‌دهند. برای استراحت وقت می‌گذارند. روزانه می‌خوانند.

اقدامات بیشتری وجود دارد، اما ایده این است که افراد موفق چندین سیستم را به کار می‌گیرند که به آنها اجازه می‌دهد مسیرهای خود را به جای هدایت شدن توسط باد عدم اطمینان و شانس، ترسیم کنند. آنها با قبول مسئولیت و درس گرفتن از اشتباهات به جای خفه شدن از آنها، افسار زندگی را در دستان خود می‌گیرند.

برخی می‌گویند هر چه بیشتر تلاش کنید، خوش شانس تر می‌شوید. در حالی که این اصل درست است، بسیاری از مردم سخت کار می‌کنند اما نمی‌توانند نتایج مطلوب را ببینند. اگر شما یکی از این افراد هستید، ممکن است چرخ را بچرخانید و بسیاری از اصول کلیدی این کتاب را نادیده بگیرید.

اصل سوم از شکست نترسید، از آن درس بگیرید.

بیشتر مردم نمی‌دانند ترس در کجا پنهان می‌شود، کجا کمین می‌کند یا چه زمانی اجازه می‌دهند که آنها را از عمل کردن باز دارد. در فرهنگ امروزی ما، از سنین جوانی به ما پناه داده شده است و به ما آموزش داده شده است که از ریسک‌های خیلی بزرگ، تعیین اهداف خیلی بزرگ و انتظار بیش از حد از خود به دلیل ترس از ناامیدی یا شکست خودداری کنیم.

از دبستان شروع می‌شود. می‌بینیم که یک نفر دستش را بلند می‌کند. جواب اشتباه می‌گویند آنها احساس خجالت و ناامیدی می‌کنند، بنابراین کمتر دست خود را بالا می‌برند. ما هم همین انتخاب را می‌کنیم.

با افزایش سن، اغلب ضرر می‌کنیم. گاهی ما تمام تلاش خود را می‌کنیم. مواقع دیگر ما این کار را نمی‌کنیم. ما ناامیدی را جمع می‌کنیم و می‌بینیم که دیگران نیز همین کار را می‌کنند. با هر علامت از دست رفته، ما بدبین می‌شویم. ما معتقدیم توانایی ما برای تغییر نتیجه محدود است و موفقیت محتمل نیست. ما معتقدیم که فراتر از دسترس ماست، بنابراین تسلیم می‌شویم.

ریسک‌های بزرگ را کنار می‌گذاریم و سپس از ریسک‌های کوچک می‌گذریم. بهانه می‌آوریم پس از همه، اقتصاد وحشتناک است. ما در یک خانواده ثروتمند به دنیا نیامدیم. ما در مورد آن احساس خوبی داریم زیرا افراد دیگر نیز همین کار را می‌کنند. آنها اعتقاد ما را تقویت می‌کنند. آنها به ما بهانه ای می‌دهند تا از رویاهایمان دست بکشیم. آنها به ما می‌گویند زندگی سخت است و ما خودمان را به امور پیش پا افتاده حل می‌کنیم.

از شکست نترسید لازم است و قبل از رسیدن به موفقیت باید آن را مطالعه کنید. هر شکست پله ای است که به بالای کوهی منتهی می‌شود که تمام امیدها و رویاهای شما در آنجا آرام می‌گیرند.

خوشبختی زمانی به وجود می‌آید که پیشرفت عزم خود را می‌بینید که شما را به سمت آن سنگ‌ها هدایت می‌کند و شما را به بالای کوه شخصی خود هدایت می‌کند. اگر فکر می‌کنید این پاراگراف خیلی پولیانه است، پس نفس خود را کنار بگذارید و صادقانه به طرز فکر خود فکر کنید.

امکان موفقیت می‌تواند ترس خاص خود را ایجاد کند، که از نگرانی افراد مبنی بر اینکه موفقیتشان سزاوار نیست، زاییده می‌شود.

عزت نفس برخی افراد به قدری پایین است که انتظار دارند بختشان معکوس شود، به دلیل حقارت درک شده خود و ترجیح می‌دهند به جای اینکه منتظر تحقیر شدن باشند، به سمت عادی شدن بگذرند. دیگران از موفقیت به دلیل کار بالقوه و مسئولیتی که ممکن است ایجاد کند می‌ترسند.

انتقادات متداول از افراد خوش بین اغلب به مضامین خاصی ختم می‌شود، «امروز نمی‌تواند کار کند» یا «فقط زمانی می‌تواند کارساز باشد که همه چیز تغییر نکند». اگر به دقت به این حملات نگاه کنید، خواهید دید که آنها پایه خود را در ترس دارند: ترس از تلاش و شکست، و ترس از موفقیت و شکست زمانی که همه چیز تغییر کند.

برای کسانی که فکر می‌کنند اصول اساسی منسوخ و ساده انگارانه هستند، بهترین توصیه این است که به بیرون از حوزه افراد بدبخت و ناموفق نگاه کنند که دائماً در مورد عوارض زندگی ناله می‌کنند. بگذار در غرور خود غرق شوند. در عوض، فراتر از درک خود نگاه کنید و از افرادی که موفق شده‌اند مشاوره بگیرید.

به نکته دوم: جهان همیشه تغییر خواهد کرد، اما حقایق اساسی همیشه باقی خواهند ماند. جزئیات تغییر خواهد کرد، تحویل چیزها تغییر خواهد کرد، روش‌های نوشتن و خواندن ایده‌ها تغییر خواهد کرد، اما اساس آن ایده‌ها همیشه ثابت خواهد ماند.

به عبارت دیگر، این وسیله نقلیه است، نه نیاز به حمل و نقل، که مستلزم یادگیری مداوم است. اگر این را درک می‌کنید، اگر مایل به ادامه تحصیل و انجام دادن هستید، اجازه ندهید ترس شما را از موفقیت باز دارد.

اگر تصمیم دارید رویاهایتان را محقق کنید و دیگر اجازه ندهید ترس از شکست شما را از موفقیت باز دارد، بدانید که ترس از شکست چیزی بیش از ناامیدی یا پشیمانی است. این ترس از خجالت است. شما اجازه می‌دهید ترس از آنچه ممکن است دیگران فکر کنند، شما را از انجام آنچه برای یادگیری و رشد لازم است باز دارد.

اگر آنچه دیگران به شما می‌گویند شما را دائماً ناامید می‌کند، کسانی را پیدا کنید که حمایت بیشتری می‌کنند. از خودت حمایت کن به خودت اجازه شکست بده بفهم اشکالی نداره به خودتان بگویید وقتی شکست می‌خورید چه خواهید کرد و چگونه واکنش نشان خواهید داد. برای آن آماده شوید. برای آن برنامه ریزی کنید و سپس تمام تلاش خود را برای موفقیت انجام دهید.

Reviews

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “هوشمندانه فکر کنید سخت کار نکنید (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *