چک کردن رویاها

کتاب های مرتبط

پدرش می‌خواست او پلیس شود. به هر حال، پدرش رئیس پلیس شهر کوچکی بود که در آن بزرگ شد. مادرش ایده‌های دیگری داشت. او معتقد بود که او باید نجار شود. او متوجه شد که او علاقه و استعداد چندانی برای موضوعات دانشگاهی در مدرسه ندارد و می‌خواهد او یک حرفه عملی را بیاموزد. به درخواست او، آرنولد هنگام تحصیل در دبیرستان متعهدانه در یک برنامه کارآموزی نجاری ثبت نام کرد، اما قلب او هرگز در آن نبود.

این رویای کیست؟

بسیاری از جوانان وقتی در حال بزرگ شدن هستند در چنین شرایطی قرار می‌گیرند. آنها نمی‌دانند در چه کاری خوب هستند. آنها نمی‌دانند می‌خواهند چه کار کنند. بنابراین آنها به والدین یا دوستان خود گوش می‌دهند و راهی را برای زندگی خود آغاز می‌کنند که نشان دهنده خواسته‌ها و رویاهای دیگران است، نه خواسته‌های آنها. و این نباید تعجب آور باشد. کودکان ابتدا خود را از چشم والدین و سایر الگوها می‌بینند. آنها هیچ مرجع دیگری ندارند. سسیل جی آزبورن، کارشناس مشاوره، در کتاب هنر درک خود، می‌گوید: «کودک خردسال تصویر روشنی از خود ندارد. او فقط خود را در آینه ارزیابی والدینِ خود می‌بیند... کودکی که بارها به او گفته می‌شود که پسر بدی است، تنبل است، یا خوب نیست، یا احمق است، یا خجالتی است، یا دست و پا چلفتی است، بسیاری از جوانان ارتباط خود را با هویت راستینشان - که هستند و واقعاً دوست دارند چه کاری انجام دهند - از دست می‌دهند و رویاها و خواسته‌های قلب دیگران را به دلیل تمایل به تأیید یا به دلیل اینکه نمی‌دانند چه کار دیگری انجام دهند، می‌پذیرند.

هر زمان که می‌بینید افرادی در حال تغییر شغل در دوران میانسالی هستند، تقریباً می‌توانید مطمئن باشید که آنها رویای شخص دیگری را تجربه کرده‌اند و راه خود را گم کرده اند.

چند نفر در دانشکده حقوق تحصیل می‌کنند زیرا این همان چیزی است که والدین آنها می‌خواهند؟ چند نفر برای رضایت مادرشان ازدواج می‌کنند؟ چند نفر به جای دنبال شغل در سینما یا تئاتر "شغل واقعی" برای خود دست و پا میکنند؟ هر زمان که می‌بینید افرادی در حال تغییر شغل میانسالی هستند، تقریباً می‌توانید مطمئن باشید که آنها رویای شخص دیگری را تجربه کرده‌اند و راه خود را گم کرده اند. هرچقدر  می‌تواند مخرب باشد، آنها از افرادی که هرگز رویاهای خود را کشف و دنبال نمی‌کنند، خوش شانس تر هستند.

حتی والدین دلگرم کننده، مثبت اندیش و خوش فکر می‌توانند فرزندان خود را در مسیر نادرست سوق دهند. من می‌دانم زیرا آن را در هفت سالگی به شکل کوچکی تجربه کردم. پدر و مادرم متقاعد شده بودند که من استعداد موسیقی دارم. آنها پیانو خریدند و من را برای درس ثبت نام کردند. چند سالی از یادگیری و تمرین لذت بردم. من علاقه زیادی به آن نداشتم، اما به بازی ادامه می‌دادم زیرا این باعث خوشحالی مادر و پدرم می‌شد.

والدینم تصمیم گرفتند با رسیدن به کلاس پنجم افق‌های موسیقی ام را گسترش دهند و برای من ترومپت(شیپور) خریدند. معلم من به آنها اطلاع داد که دهان من برای آن ساز به درستی شکل نگرفته است، بنابراین آنها مرا به کلارینت تغییر دادند. یک نوازنده کلارینت معروف به نام تد لوئیز از شهر من، سرکلویل، اوهایو آمده بود، بنابراین دوستان شروع به گفتن کردند، "شاید شما بتوانید تد لوئیز بعدی شوید!"

امکان نداشت. من حتی استعداد کافی برای نشستن در اولین صندلی در گروه دبستان را نداشتم. من آخرین کلارینت بودم!

در آن سن واقعاً می‌خواستم بسکتبال بازی کنم. هنوز می‌توانم فشار و سنگینی قلبی را که هنگام بالاخره با والدینم نشستم به آنها بگویم که می‌خواهم برای انجام ورزش از موسیقی دست بکشم. همچنین می‌توانم شور و شادی را به خاطر بیاورم که آنها رویای خود را رها کردند تا من تبدیل به یک موسیقی دان بزرگ شوم. با خوشحالی زیادی کلارینت خود را برای همیشه جمع کردم و بسکتبال برداشتم.

Reviews

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “چک کردن رویاها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *