کتاب های مرتبط
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، نهادی که در 4 آوریل 1949 در ابتدای جنگ سرد و با امضای معاهده واشنگتن و در برابر کمونیسم شوروی و نمادش پیمان ورشو شکل گرفت، اکنون در هشتمین دهه از عمر خود نهتنها همانند رقیبش بهتاریخ نپوستهاست بلکه با اصلاحات مداوم و متعدد در این سالها خود را بهعنوان بزرگترین سازمان امنیتی و نظامی در جهان معرفی کرده، اعضای رسمی خود را به 29 عضو رسانده و با بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی در حال تشریک مساعی و همکاری در زمینههای متعدد و متنوع است.
وبسایت رسمی این سازمان آوردهاست که ناتو اتحادی سیاسی و نظامی با اهداف بنیادین دفاع جمعی از اعضای خود و برقراری صلح دموکراتیک در منطقه آتلانتیک شمالی است. همه 29 متحد حق برابر دارند لذا تصمیمات با اجماع و اتفاقآرا اتخاذ شده و اعضا متحدند به ارزشهای بنیادین پیمان از قبیل دموکراسی، آزادی فردی و حکومت قانون احترام بگذارند. این سازمان درواقع، طولانیترین و قدرتمندترین اتحادیه نظامی و سیاسى در طول تاریخ، محور رابطه فراآتلانتیکى، مهمترین پل ارتباط دو سوی اقیانوس اطلس و محمل حضور نظامی آمریکا در قاره اروپا و تاثیرگذار بر سیاستهای این قاره و کل جهان است. در مقدمه پیمان واشنگتن 1949 آمدهاست «دولتهای امضاکننده این پیمان بر پایبندی خود بر اهداف و اصول منشور ملل متحد تاکید کرده و تمایل خودرا برای همزیستی با تمام ملتها و دولتها در صلح و آرامش اعلام میکنند. ما مصمم به حراست از آزادی، میراث مشترک و تمدن ملتهای خود که بر اساس اصول دموکراسی، آزادی فردی و حکوت قانون پایهگذاری شدهاست، میباشیم. همچنین ما تصمیم داریم تلاشهای خود را برای دفاع دستهجمعی و حفاظت از صلح و امنیت متحد نماییم؛ بنابراین با پیمان آتلانتیک شمالی موافقت میکنیم».
کلیه پیمانها، فرزندان زمان خودشان هستند که روح زمانه معاصر و خلقوخوی سیاسی غالبرا منعکس میکنند؛ این واقعیتیاست که روح آن در تاریخ ناتو نیز تنیده شدهاست. در ارزیابی کلی و با توجه به تغییرات صورتگرفته در ساختار نظام بینالملل و نظام امنیتبینالملل، میتوان 3+3 دلیل[1] را بهعنوان دلایل اصلی بقای ناتو در دوران پساز جنگ سرد نام برد؛ دلایلی که سبب شکلگیری درک مشترکی از تهدید در میان اعضای ناتو هستند، درکی که عامل اصلی حفظ انسجام ناتو در فضای پساجنگ سردی بودهاست. این دلایل عبارتاند از:
- حمایت از ارزش مشترک؛
- عدماطمینان نسبتبه آینده؛
- جبر بوروکراتیک؛
- حفظ امنیت و ثبات در اروپا؛
- تهدید ادامهدار و بازظهورکرده روسیه؛
- مواجهه با تهدیدهای جدید و غیرسنتی.
ناتو که با یک هدف و در یک زمان خاص متولد شد با تغییر زمان و بهروز شدن اهداف نیز خود را تغییر داد و البته این مسیر هموار نبودهاست. تاریخ این سازمان با نقاطعطفی همراه است که در زمانهای خود، رهبران این سازمان را وادار به تحول در رویکردها کردهاست؛ تحولهایی که هرکدام از یک ناتویِ جدید و با اهداف جدید رونمایی کرده و در قالب نسلهای ناتو معرفی میشوند. خطر کمونیسم در قالب اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشو اولین نقطه عطف تاریخ ناتو بود که منجر بهظهور پیمان واشنگتن در سال 1948 بهعنوان سنگبنای ناتو و پیدایش نسل اول ناتو شد. دومین نقطه عطف، مربوطبه پایان جنگ سرد و تصمیم سران ناتو برای اصلاح مفهومی و ساختاری پیمان برای بقا در نبود فلسفهوجودیاش است که منجر به تدوین مفهوم نوین استراتژیک در پنجاهمین سالگرد تشکیل پیمان در سال 1999 و رونمایی از نسل دوم ناتو شد. زمان زیادی نگذشته بود که حادثه تروریستی یازده سپتامبر در سال 2001 مفهوم نوین استراتژیک 1999 را ناکارآمد کرد و زمینههای لازم برای ظهور نسل سوم ناتو پدیدار شد. پساز سالها بحث و بررسی در نهایت در نشست سران سازمان در سال 2010 در لیسبون پرتغال از نسل سوم ناتو رونمایی شد.
یک. نسل اول ناتو
کشورهای اروپای غربی از سال 1945 تا 1949، درحالیکه توجه کامل خود را به بازسازی ویرانیهای جنگ و اقتصاد معطوف کردهبودند، با نگرانی نظارهگر سیاستهای توسعهطلبانه اتحاد جماهیر شوروی بودند. این کشورها که به تعهدات خود بعد از جنگ در زمینه کاهش تاسیسات دفاعی و ترخیص نیروهای نظامی خود عمل کردهبودند، متوجه شدند که رهبران شوروی تصمیم بر حفظ نیروهای خود با تجهیزات کامل دارند. این هشداری نگرانکننده برای اروپا بود. علاوهبراین، با توجه به اهداف ایدئولوژیک اعلام شده از سوی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، آشکار گشت که با دعوت به احترام به منشور ملل متحد و رعایت توافقات بینالمللی انجامشده در پایان جنگ جهانی دوم حاکمیتملی و یا استقلال کشورهای رها شده از سلطه نازیها (اروپای شرقی و بعد اروپای غربی) تضمین نخواهد شد. تحمیل اشکال غیردموکراتیک حکومت و سرکوب مخالفتهای موثر و نقض حقوق و آزادیهای اساسی شهروندی در بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی و دیگر نقاط جهان، عناصر اصلی تشکیل دهنده این بیمها و نگرانیها بودند.
رویدادهای برجسته سالهای 1947 تا 1949 نقطه عطف این تحولات بود. تهدیدات مستقیم علیه حاکمیت نروژ، ترکیه، یونان و سایر کشورهای اروپای غربی، کودتای ژوئن 1948 چکسلواکی و محاصره غیرقانونی برلین که در ماه آوریل همان سال آغاز شد، از جمله اقدامات تهدیدآفرین شوروی در این مقطع تاریخی بود. در واکنش و پاسخ بهاین تحولات بود که پنج کشور اروپای غربی شامل بلژیک، لوکزامبورگ، هلند، فرانسه و انگلیس با امضای پیمان بروکسل در ماه مارس سال 1948 عزم خود را برای ایجاد یک سیستم دفاعی مشترک و تقویت روابط فیمابین بهمنظور مقابله با تهدیدات ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی علیه امنیت خود را بهنمایش گذاشتند. پیمان بروکسل معرف اولین حرکت در بازسازی امنیت در اروپای بعد از جنگ جهانی دوم و نخستین گام در فرآیندی بود که به امضای پیمان آتلانتیک شمالی در سال 1949 و تاسیس ناتو انجامید. بهدنبال پیمان بروکسل، مذاکراتی با ایالات متحده آمریکا و کانادا درخصوص ایجاد یک اتحاد آتلانتیک شمالی، براساس تضمینهای امنیتی و تعهدات متقابل بین اروپا و آمریکای شمالی انجام گرفت. همزمان کشورهای دانمارک، ایسلند، ایتالیا و پرتغال از سوی اعضای پیمان بروکسل برای عضویت در این فرآیند دعوت شدند. نتیجه این مذاکرات دوسویه، امضای پیمان واشنگتن در آوریل 1949 و تاسیس ناتو بود.
اتحادیه آتلانتیک شمالی بر اساس یک معاهده چندجانبه بین کشورهای عضو بنیان نهادهشد و کشورهای عضو آزادانه و متعاقب بحث عمومی و رویههای پارلمانی معمول بهاین معاهده ملحق شدند. این معاهده از حقوق تکتک کشورهای عضو و تعهدات بینالمللی آنها مطابق منشور ملل متحد حمایت کرد. بهواسطه این پیمان، کشورهای عضو متعهد شدند که در مخاطرات و مسئولیتهای امنیت دستهجمعی سهیم شده و زیر بار تعهدات بینالمللی متعارض با این معاهده نروند. بنابراین یک سازمان بیندولتی پدید آمد که در آن اعضا دارای حاکمیت مستقل بوده و تصمیمات به طور مشترک و بر اساس اصل اجماع اتخاذ میشد. هریک از اعضا در فرآیند تصمیمگیری بهطور کامل و بر اساس حقوق برابر، فارغ از اندازه یا قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامیشان مشارکت میکردند. برایناساس، متحدان در جریان تصمیمگیری از استقلال عمل برخوردار بودند ولی هنگامی که تصمیمات اتخاذ میشد با همبستگی سیاسی کامل و با حمایت یکپارچه اعضا بهمورد اجرا گذاشتهمیشد. ناتو خود را متعهد به دفاع از اعضا در برابر تجاوز و تهدید بهتجاوز کرد و حمله به یک یا چند عضو از آن حمله بهتمامی اعضا قلمداد شد.
پیرامون مبانی حقوقی شکلگیری و فعالیتهای نسل اول ناتو، طراحان این سازمان به ماده 51 منشور ملل متحد و اصل دفاع مشروع مندرج در آن اشاره میکنند که بهموجب آن در صورت وقوع حمله مسلحانه بهیک عضو ملل متحد تا زمانی که شورای امنیت ملل متحد اقدامات لازم را برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی بهعمل آورد، هیچیک از مقررات این منشور بهحق ذاتی دفاع مشروع از خود، خواه بهصورت فردی و خواه جمعی لطمهای وارد نخواهد کرد. در مقدمه سند تاسیس ناتو تصریح شدهاست که این سازمان در چارچوب منشور ملل متحد عمل خواهدکرد و در نخستین جمله آمدهاست که «اعضای این پیمان اعتقاد خود را به اصول و اهداف ملل متحد و تمایل خود را به زندگی در صلح و آرامش با همه مردم و همه دولتها تصدیق مینمایند». در ماده یک پیمان واشنگتن، بر عدمتوسل بهزور برخلاف اهداف منشور ملل متحد تاکید شده و آمدهاست: «اعضا متعهد میشوند مطابق منشور ملل متحد، اختلافات بینالمللی را که احتمالا یکطرف آن هستند، با روش مسالمتآمیز و بهگونهای که صلح و امنیت بینالمللی و عدالت در مخاطره قرار نگیرد، حلوفصل کنند و در روابط بینالملل از تهدید به استفاده از زور یا توسل بهآن، بهشکلی که متعارض با اهداف سازمان ملل متحد باشد، خودداری کنند (ماده1).
در ماده 5، که سنگبنای پیمان و فلسفهوجودی آن است، موضوع دفاع دستهجمعی مورد اشاره قرار گرفته و آمدهاست «اعضا موافقت میکنند که حمله علیه یک یا چند کشور در اروپا و آمریکای شمالی، باید بهعنوان حمله علیه همه آنها تلقی شود؛ بههمینخاطر درصورت وقوع چنین حملهای، هریک از آنها در جهت اعمال حق فردی با دفاع دستهجمعی از خود مطابق ماده 51 منشور ملل متحد، بهیاری عضو یا اعضای مورد حمله قرار گرفته خواهند شتافت و بهطور فردی و هماهنگ با سایر اعضا هر اقدامی که لازم باشد، شامل استفاده از نیروی نظامی انجام خواهند داد تا صلح و امنیت بهمنطقه آتلانتیک اعاده و حفظ گردد (ماده5). هرچند این موضوع که در قالب ماده 5 شکل گرفت سالها مورد استفاده قرار نگرفت تا زمان حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 در آمریکا کهبه پشتوانه آن اعضای ناتو با حمایت قاطع این عملیات را محکوم کرده و پشتیبانی کامل خود را از آمریکا در جهت مبارزه با تروریسم اعلام کرده و ناتو به افغانستان حملهور شد اما ماده 5 از روز اول تاسیس پیمان تا به امروز بهعنوان قلب پیمان شناخته میشود.
در ماده 7 پیمان فوق اشاره بیشتری به منشور ملل متحد شده و آمدهاست «این پیمان بههیچوجه حقوق و تعهدات کشورهای عضو بر اساس منشور ملل متحد و مسئولیت اولیه شورای امنیت برای حفظ صلح و امنیت بین المللی را تحت تاثیر قرار نمیدهد و نباید چنین تفسیری از آن بهعملآید» و درنهایت در ماده 12 اشاره شدهاست بعد از 10 سال از اجرایی شدن این پیمان یا هر زمان بعد از آن، درصورت طرح درخواستی از سوی یکی از اعضا برای بازنگری در پیمان، اعضا با در نظر داشتن عوامل موثر در صلح و امنیت در منطقه آتلانتیک شمالی از جمله تحولات مربوط به ترتیبات جهانی و منطقهای تحت منشور ملل متحد برای صلح و امنیت بینالمللی، درباره هدف این بازنگری مشورت خواهند کرد (ماده7) (ماده12).
هرچند دفاع معتبر در برابر شوروی طی چهل سال جنگ سرد، بهعنوان کارویژه اصلی و کارکرد ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو بود، اما دیگر کارویژههای ناتو از همان ابتدا صرفا دفاع از متحدین در برابر این تهدید نبود بلکه ناتو وظیفه نهادینهکردن رابطه میان آمریکای شمالی و اروپای غربی را نیز دنبال میکرد؛ برای مثال در آن سالها، رهبران ناتو تلاش داشتند تا چارچوبی را درون سازمان مهیا کنند که آلمان غربی بتواند بهطور امن بازسازی و درنهایت بدون بهخطر انداختن احیای دوباره قدرتش، دوباره مسلح شده و جانی تازه پیدا کند. این کارویژه تضمینی دوباره برای همه اروپای غربی بهویژه برای فرانسه بود. همانطور که اسمای، اولین دبیرکل ناتو ابراز کرد به خاطر این سه دلیل، «نگهداری روسها در بیرون، آمریکاییان در درون و آلمانیها در پایین گود» نقش نسل اول ناتو و همچنین مهمترین کارکرد ژئوپلیتیکی در درون این سازمان در آن سالها بهشمار میرفت که بهزودی دچار تغییر شد.
تصویر فوق یک تبیین شماتیک از سیستم ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو است. بهنظر میرسد داشتن یک تبیین سیستماتیک برای معرفی نسلهای ناتو ضروری است چراکه این سازمان درطول تاریخ حیاتش نشان دادهاست که از ویژگیهای یک سیستم باز انسانی و فیزیکی بهره میبرد. سیستمی باز چراکه بهطور مستقیم و همهجانبه با محیط خارجی خود در ارتباط تاثیر و تاثری است و یک سیستم انسانی و فیزیکی چراکه علیرغم انسانساخت بودن این سیستم که روال تاریخی آن تشریح شد اما نمیتوان قدرت ابزارها نظامی بهعنوان قدرت سختافزاری این سازمان را در تحلیلهای مرتبط با ناتو ازنظر دور داشت. ناتو نیاز مبرم به فیزیک سختافزارهای خود دارد؛ سختافزارهایی که بخشیاز اولویتهای ناتو مدرن و بهروز کردن مداوم آنهاست و نهتنها در نسل اول بخش اعظم از موفقیتهای این سازمان نشات گرفته از قدرت سختافزاری این سازمان بود بلکه این مهم تاکنون نیز ادامه داشتهاست. ناتو سهم زیادی از سختافزارهای نظامی دنیا را دراختیار دارد و بهطور مستقیم و غیرمستقیم بسیاری از اصول و بندهای اسناد آن بهویژه سند تاسیس سازمان، وابسته به قدرت سختافزاری ناتو است.
در سیستم ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو بهوضوح میتوان دو محیط داخلی و خارجی این سازمانرا مشاهده کرد. محیطهایی که بهوسیله یک مرز سخت از یکدیگر تفکیک شدهاند. رهبران ناتو در نسل اول با توجه به خطرات متعدد شوروی و کمونیسم برای خود، یک مرز سخت برای سازمان طراحی کرده و ارتباطات دو محیط در پایینترین سطح ممکن بود. ورودیها در سیستم نسل اول ناتو تنها کشورهای اروپای غربی و آمریکا و کانادا بودند و هیچ کشور دیگری اجازه ورود در سیستم ژئوپلیتیکی ناتو را نداشت و لذا محیط جغرافیایی ناتو کوچکتر از محیط جغرافیایی کشورهای خارج از منطقه محورهای آتلانتیک بود. درنتیجه ساختار ژئوپلیتیکی این نسل ناتو با حضور کشورهای محدود فوق ایجاد شد و در این ساختار، بخشهای نظامی و دفاعی ناتو بهویژه کمیته نظامی ناتو بالاترین نقش را داشتند.
پساز شکلگیری ساختار ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو، فرآیندی ژئوپلیتیکی در درون سیستم وجود داشت که زمینههای ایجاد کارکرد این نسل را فراهم مینمود. فرآیندهای ژئوپلیتیکی در نسل اول ناتو بهطور ویژهای بر فعالیتهای نظامی و امنیتی در درون ساختار شکل میگرفت. تقویت قدرت دفاعی کشورها و سازمان، بالابردن سطح همگرایی نظامی و تاکید بر فعالیتهای امنیتی، جاسوسی و ضدجاسوسی مهمترین اولویتهای فرآیند ژئوپلیتیکی ناتو در نسل اول بودند. سیستم ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو درنهایت یک کارکرد اساسی و مهم را ارائه میداد و آن عبارت بود از دفاع جمعی. در واقع اصلیترین خروجی نسل اول ناتو با توجه به اقتضای زمان دفاعجمعی بود و هرچند ناتو خود را در هر لحظه برای آن آماده داشت اما عملیاتی نمودن آن تا سال 2001 بهطول انجامید.
بااینهمه، ظهور دوران جدید تنشزدایی میان دو ابرقدرت و گسترش آن در اواخر دهه 80 میلادی، بهتعبیر هنری کیسینجر، آغاز دوره سوءتفاهمهای دوسوی آتلانتیک و پیدایش نیروهای واگرا در درون ناتو بود. در این دوره، کاهش احتمال حمله خارجی و تخفیف ترس از حملات شوروی، باعث پیشیگرفتن منافع ملی اعضا بر منافع مشترک آنها شد. احساس عدم امنیت اروپاییان دربرابر آنچه که آنان عدمتعهد اتمی آمریکا تلقی میکردند و اصرار فراوان آمریکا برای افزایش بودجه دفاعی ناتو توسط اعضای اروپایی، باعث بروز سوءتفاهمات، اقدامات واگرایانه و ضعف انسجام درونی بین اعضا شد. با این تفاسیر، سالها گذشت و ناتو همچنان در طول سالهای جنگ سرد، تنها معمار امنیت در اروپای غربی بود. اما روند بههمین صورت ادامه نیافت و فروپاشی کمونیسم بهویژه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1989 تا 1991 بهعنوان دومین حادثه اثرگذار تاریخی و نقطهعطف دیگری در مفهوم ناتو، نقش آینده ناتو و حتی تداوم حیات آن را زیر سوال برد. پایان جنگ سرد یک شمشیر دولبه برای ناتو بود؛ چراکه از یکسو، با پایان یافتن عمر پیمان ورشو، ناتو بر آن پیروز شدهبود و از دیگر سو، با از بین رفتن فلسفه وجودی آن، اعتبار آینده ناتو در جهان پس از جنگ سرد زیرسوال رفت.
نظریههای متعددی در این خصوص که چرا ناتو پس از پایان جنگ سرد و از بین رفتن شوروی از هم فرو نپاشید، وجود دارد. یکی از این نظریهها، رابطه میان تهدید و دیرپایی پیمان را با این استدلال به چالش میکشد که صرفا تهدید نیست که مهم است بلکه خود نهادها و سازمانها بیشتر از آن اهمیت دارند. این رهیافت تداوحیات ناتو را در بستر پس از جنگ سرد کرد و دلیل آن موفقیتهای ناتو بهعنوان یک سازمان و نیز بهاین خاطر بود که ناتو بر پایه ارزشها و هنجارهای دموکراتیک مشترک تشکیل یافته بود. نظریه دوم این بود که یک اتحاد بهمقاومت خود ادامه خواهد داد، چون تشکیل آن هزینه زیادی برده و حفظ آن کمتر هزینهبر است. از اینمنظر، تداوم حیات ناتو بهنفع اعضایش حتی در نبود تهدید شوروی است، زیرا این تداوم مقرونبهصرفه است. سومین نظریه به نفوذ بازیگران مربوط میشود که منافعشان را درون سازمانها تعقیب میکنند. این نظریه، سازمان چندملیتی و بزرگ ناتو را بهمنزله عامل کلیدی در پاسخ ناتو به پایان جنگ سرد تلقی میکند. کرنیش[2] در این رابطه تصریح میکند «ناتو یک دیوانسالاری پیچیده است و متشکل از افراد و گروههای ذینفعی است که باید درآمدهایشان و پستها و نیز در بقای سازمانی که در آن به استخدام درآمدهاند، انتظار منفعت داشتهباشند. ... ناتو ازطریق قدرت ذاتی بقای سازمانیاش از نابودی و فراموشی اجتناب کردهاست». درنتیجه بقای پساز جنگ سرد ناتو را باید بهمثابه ترکیبی از تبیینهای نظری متفاوت نگریست.
ناتو که بهمنظور مقابله با تهدیدات اتحاد جماهیر شوروی و کمونیسم تاسیس شدهبود با پایان جنگ سرد و انحلال پیمان ورشو در سال 1991 عملا فلسفه وجودی نسل اول سازمان از بین رفت و بهنوعی دچار بحران هویت و کارکرد شد. در این دوره دو سوال در مورد ادامه فعالیت ناتو مطرح بود؛ آیا سازمان میتواند ادامه حیات دهد؟ و در صورت ادامه حیات سازمان، چه اهداف و اصولی را بهعنوان دستور کار برای خود بر میگزیند؟ سوال اول از اینمنظر مطرح شد که اصولا با از میان رفتن یا کاهش تهدید شوروی، روند موجود در نهایت به انحلال نسل اول ناتو خواهد انجامید زیرا اساس ناتو بر پایه تهدید شوروی بنا شد و بهطور مسلم با از بین رفتن زیربنا، ناتو بهعنوان روبنا نیز از میان خواهدرفت. اما سوال دوم، که بیشتر از منظر اثباتی مطرح شد مطالبهگر این مساله بود که در صورت ادامه حیات، ناتو با چه چالشها و کارکردهایی روبهرو است.
این چالش نظری طی سالهای اولیه دهه 1990 بین موافقان و مخالفان در جریان بود که درنهایت، با پیروزی جناح ادامه حیات سازمان همراه بود. طرفداران ادامه حیات سازمان استدلال کردند که هرچند دفاع دسته جمعی روح پیمان و نسل اول ناتو بود و فضای حاکم بر دوران جنگ سرد ایجاب نمود که این جنبه بیشتر خودی نشان دهد، ولی در پیمان واشنگتن اهدافی مانند صیانت از آزادی، میراث و تمدن مشترک اعضای آن، که بر اصول دموکراسی، آزادی های فردی و حاکمیت قانون استوار شده است، نیز مورد تایید قرار گرفته و ارتقای ثبات و رفاه در منطقه آتلانتیک شمالی نیز بهعنوان اهداف این سازمان برشمرده شدهبود. بنابراین آیا با پایان جنگ سرد دیگر نیازی به پیگیری این اهداف نیست؟ ازسویدیگر، با اشاره به آنچه در فضای بعد از پایان جنگ سرد در جهانصورتگرفت مانند اوجگیری تنشها و درگیریهای قومی، نژادی و مذهبی در کشورهای تازهاستقلالیافته اروپای شرقی و نیاز اساسی به مدیریت این تنشها و جلوگیری از سرایت آنها به درون منطقه آتلانتیک، ضرورت ادامه کارکرد سازمان پدیدار گشت.
با شرایط فوق الزام تحول در سیستم ژئوپلیتیکی نسل اول ناتو برای ادامه حیات در فضای جدید جهانی پس از جنگ سرد با تاکید بر تحولات ساختاری، فرآیندی و کارکردی ضروری بود تا با الزامات محیط امنیتی جدید هماهنگ شود. برایناساس از اوایل دهه 1990 و با پشتسر گذاشتهشدن جدال نظری و فکری تمامی توجهات بهتغییر و انطباق معطوف گردید. لذا دومین نقطه عطف در تاریخ ناتو اثر خود را گذاشت و کشورهای عضو ناتو تصمیم گرفتند با الهام از جهان پساز جنگ سرد به بازتعریف سیستم ژئوپلیتیکی خود اقدام کنند که منجر بهپیدایش نسل دوم ناتو شد. دراینراستا تلاش برای ارائه دومین مفهوم نوین راهبردی ناتو آغاز و اولینبار از آن در سال 1991 رونمایی شد.
این مفهوم بهعنوان سند تاسیس نسل دوم ناتو هم بهلحاظ شکلی و هم بهلحاظ مفهومی تفاوت فاحشی با نسل اول ناتو داشت؛ بهعبارتدیگر، تاکید بر گسترش منطقه جغرافیایی ناتو و دعوت از اعضای جدید و همچنین، ظهور مفاهیم نوین جهانی از جمله افراطگرایی، تروریسم، امنیت انسانی و امنیت انرژی، ادبیات سنتی نسل اول را تغییر داد. این مفهوم بهعنوان یک سند عمومی در مدت قریب به یک دهه از سوی اعضای پارلمانها، کارشناسان مسائل امنیتی، روزنامهنگاران و افکارعمومی مورد نقد و بررسی قرار گرفت و درنهایت نسخه نهایی آن در سال 1999 در نشست سران ناتو در واشنگتن بهتصویب رسید. درنتیجه مفهوم راهبردی نوین 1991 و مفهوم راهبردی 1999، در واقع سنگ بنای نسل دوم ناتو بودند. هایدپرایس در این زمینه معتقداست، سند نوین راهبردی 1991، پایان جنگ سرد را مخاطب قرار داد و یک تغیر در بخش امور عمومی ناتو از نسخه 1.0 به نسخه 2.0 بود. هنگامیکه در اجلاس واشنگتن در سال 1999، آخرین سند راهبردی پذیرفته شد، جنگ کوزوو و دور اول گسترش ناتو به شرق مرکزی اروپا در حال انجام بود و نقطه بالایی از توانمندیهای منطقه ژئوپلیتیکی یوروآتلانتیک برای نظم دوباره شرق پساکمونیست از طریق روند بزرگشدن دوگانه ناتو و اتحادیه اروپا و مداخله نظامی بشردوستانه، نمایان گردید.
علیرغم اینکه نسل دوم ناتو همانند نسل اول موضوع دفاع از امنیت کشورهای عضو را همچنان بهعنوان هدف اساسی خود تعیین کرد اما برای اولینبار ضرورت تلاش درجهت ارتقا و گسترش امنیت برای کل اروپا از طریق مشارکت و همکاری با دشمنان سابق در ناتو ایراد شد. براساس مفهوم راهبردی نوین، نگرش فراگیر امنیتی مبتنیبر گفتگو، همکاری و حفظ استعداد دفاع دسته جمعی مورد تاکید قرار گرفت. از دیدگاه متحدان، تحقق این مفهوم از طریق همکاری عملی با شرکای جدید اروپای مرکزی و شرقی میسر بود لذا در نسل دوم ناتو، اعضا ضمن ارائه پیشنهاد کمکهای عملی در حمایت از اصلاحات دموکراتیک در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، از آنها دعوت کردند تا با حضور در نشستهای نهادهای وابسته به ناتو، از تجارب این سازمان در زمینه همکاریهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، علمی و فرهنگی بهرهمند شوند. بهاینترتیب، با انجام این اقدامات، زمینه لازم برای جذب کشورهای اروپای مرکزی و شرقی که با انحلال پیمان ورشو در یک «خلا امنیتی نگران کننده» بهسر میبردند، فراهم شد.
تعریف گسترده از امنیت و انتقال مفهوم از تهدید به خطرات از مهمترین ویژگیهای نسل دوم ناتو بود تا آنجا که در مفهوم نوین راهبردی آمد؛ «در مقایسه با تهدید عمده گذشته، خطراتی که نسبت به امنیت هم پیمانانان باقی میماند، ماهیتا چندوجهی است که باعث میشود پیشبینی و ارزیابی سخت شود»(ماده8). در ماده 15 بهطیف وسیعی از تغییرات برای استمرار پیمان اشاره شده و در ماده 20 نیز، چهار کارویژه اساسی نسل دوم ناتو برشمرده شدهبود که عبارتند از:
«فراهم نمودن یک بنیان ضروری برای محیط امنیتی پایدار در اروپا»؛
«خدمت کردن، بهعنوان یک انجمن فراآتلانتیکی برای مذاکره متحدان در هر مسالهای که بر منافع حیاتی آنها تاثیر میگذارد، همانطور که در ماده 4 پیمان آتلانتیک شمالی آمده بود»؛
«بازدارندگی و دفاع در برابر هرگونه تهدید به تجاوز علیه خاک هر یک از کشورهای عضو ناتو»، که با مادههای 5 و 6 مرتبط بود و در نهایت،
«حفظ موازنه راهبردی در اروپا» که اشاره به باقی مانده قدرت شوروی در اروپا داشت.
این دستورالعمل دفاعی در مفهوم راهبردی، اساسا پیشبینی تغییر از «وضعیت دفاعی جامع، ثابت و خطی» بهوضعیت منعطفتری متشکل از «سه گانه آموزش دیدههای نیروهای واکنش فوری و سریع، نیروهای دفاعی اصلی و نیروهای تقویتی» بود. همچنین، میبایست به ماهیت تغییری مهم در «کارویژههای امنیتی اساسی» در مفهوم نوین راهبردی 1991 و مفهوم راهبردی 1999 توجه کرد؛ در مفهوم اخیر اگرچه سه کارویژه ابتدایی تغییر نام دادند اما همچنان باقی ماندند، به ترتیب امنیت، مذاکره و بازدارندگی و دفاع، اما در وظیفه چهارم تجدیدنظر شد. شاید تعجبآور نباشد که ناتو در پایان قرن بیستم، احساس کرد دیگر نیازی به نگرانی بنیادی در زمینه موازنه راهبردی در اروپا ندارد. اما سوالی که در هنگام تهیه اسناد راهبردی نسل دوم ناتو بهوجود آمد این بود که چه چیزی بهجای شوروی قرار داده شود؟
در نسل دوم ناتو مناظرات زیادی میان طرفداران دیدگاههای جهانی و طرفداران دیدگاههای منطقهای به ناتو در جریان بود و درنهایت این وضعیت بهنحوی سازش یافت که در دوجنبه قابلذکر است؛ اول، تاکید بر منطقه یوروآتلانتیک که در برگیرنده قسمت بیشتری از قلمرو ناتو است اما بهمعنای یک ناتوی جهانی نیست و دوم اینکه چهارمین کارویژه بنیادین امنیتی در نسل دوم ناتو، مستقیما بهدنبال سه کارویژه ابتدایی نیامد بلکه با یک خط جداگانه و موثر، معرفی شد:
- امنیت
- مذاکره
- بازدارندگی و دفاع
- و بهمنظور افزایش امنیت و ثبات منطقه یوروآتلانتیک:
- مدیریت بحران مورد به مورد و با اجماع
- مشارکت، همکاری و مذاکره در منطقه یوروآتلانتیک
سلسله مراتب ظریف کارویژههای فوق، دربرگیرنده این واقعیت است که مدیریت بحران با ماده 7 معاهده واشنگتن و نقش شورای امنیت سازمان ملل متحد[3] برای تامین صلح و ثبات عمومی مرتبط بود هرچند برخلاف نسل اول ناتو، رهبران نسل دوم ناتو، تصمیمگیریهای سازمانی خود را به شورایامنیت سازمان ملل واگذار نکردند؛ اگرچه رجوعبه شورای امنیت، هنگامیکه اوج بمباران کوزوو بود، دیپلماسی عمومی و یک واکنش مناسب به ایجاد بحران در ناتو بود.
از دیگر نکات قابلتوجه در نسل دوم ناتو، مقوله تعریف از تهدید است. در این سند، پدیده تروریسم، اشاعه تسلیحات کشتارجمعی، افراطگرایی اسلامی، جنایات سازمانیافته بینالمللی، مهاجرتهای غیرقانونی، قاچاق مواد مخدر و انسان، منازعات قومی و نژادی، دولتهای شکستخورده و جلوگیری از قطع جریان منابع حیاتی بهعنوان تهدیدات نوین پیشروی ناتو تعریف و برای مواجهه با آنها راهکارهایی ارائه شد هرچند بسیاری از این تهدیدها ازجمله تروریسم آنچنان که باید جدی گرفته نشدند و در ادامه زمینههای ایجاد بحران را در ادامه حیات ناتو پدید آوردند. در زمینه تهدید همچنین قابلذکر است که براساس میثاق جامعه ملل و منشور سازمان ملل متحد، وجود هرگونه اتحادیه تهاجمی[4] در زمان صلح، مخالف با روح صلحطلبی جهانی است و دولتها فقط مجاز به انعقاد پیمانها و اتحادیههای تدافعی[5] میباشند. با از بین رفتن بلوک شرق و متلاشی شدن پیمان ورشو، پیمان ناتو از لحاظ سیاسی و حقوقی در گروه پیمانهای تهاجمی قرار گرفت و این مغایر با اصول حاکم بر نظام بینالملل بود. بهاین ترتیب ناتو برای توجیه بقای خود، در طول دهه گذشته اقدام به خلق یا بزرگنمایی تهدیدات مختلف در اقصی نقاط جهان نمود تا بتواند به بهانه مقابله با این تهدیدات، مشکل بقای خود را از لحاظ سیاسی و حقوقی حل کند.
در یک تبیین سیستماتیک ژئوپلیتیکی، همسانسازی نسل دوم ناتو با الزامات جهان پساز جنگ سرد، شکل چندبعدی داشت که در چند تغییر نمود یافت؛ اولین تغییر، ماهیتی کارویژهای داشت، بهاینمعنی که ناتو را قادر ساخت مدیریت بحران، عملیات صلحسازی و حفظ صلح را خارج از ماده 5 بهانجام رساند و این کار را نخست تحت اجازه سازمان ملل ولی درنهایت بهمانند یک نیروی مستقل انجام داد. دومین تغییر بهشکل جغرافیایی مربوط بود که اجرای ماموریتهای بیرون از قلمرو اعضای ناتو بدون توجه به ماده 5 تجلی این تغییر بود. از اینرو، این دو تغییر نشان میدهند که چگونه ناتو از یک پیمان دفاعی متمرکز در اروپای غربی بهسمتی حرکت کرد که هم به امنیت جهانی یاری رساند و هم نقش دفاعی خود را حفظ نماید. سومین تغییر، به تطبیق درونی ناتو برمیگردد که ظهور و تثبیت «رکن اصلی» اروپا از طریق هویت دفاعی و امنیتی اروپا[6] تجلی اساس تغییر بود؛ برنامه و تمهیدی که هدف آن افزایش نقش و توانمندیهای اعضای اروپایی ناتو بود.
از زمانیکه برنامه هویت دفاعی و امنیتی اروپا در اواسط دهه 1990 مطرح شد، ناتو نیز بهمنظور تسهیل همکاری میان ناتو و هویت دفاعی و امنیتی اروپا، موافقتنامههای متعددی با اتحادیه اروپا منعقد کرد. چهارمین تغییر، ایجاد و تثبیت برنامههای امدادی و کمکی بهدشمنان سابق ناتو یعنی کشورهای عضو پیمان ورشو از طریق شورای همکاری آتلانتیک شمالی[7]، شورای مشترک یوروآتلانتیک، برنامه مشارکت برای صلح که شامل کشورهای جنوب عضو ناتو است و درنهایت از طریق گفتگوی مدیترانهای بود. توافقهای مشارکت ویژه با روسیه و اوکراین نیز جزو اصلاحات درونی ناتو بهشمار رفت. پنجمین تغییر، به گسترش اعضای ناتو و آخرین تغییر نیز به پاسخ ناتو به تهدیدات جدید نظیر تروریسم بینالمللی و سلاحهای کشتارجمعی و غیره مربوط است که بهنظر تا زمان حادثه یازده سپتامبر جدی گرفتهنشد.
در یک جمعبندی میتوان مهمترین ویژگیهای نسل دوم ناتو را چنین برشمرد:
- تقویت رویکردهای سیاسی و اقتصادی در کنار بعد دفاعی سازمان؛
- تعهد قوی به تقویت مناسبات فراآتلانتیکی؛
- تقویت توانمندیهای نظامی سازمان برای تضمین کارآمدی عملیات نظامی آن؛
- توسعه توانمندیهای اروپایی در درون سازمان؛
- تقویت ساختارها و رویههای لازم برای پیشگیری و مدیریت بحران؛
- مشارکت موثر با کشورهای غیرعضو ناتو بر اساس همکاری و گفتگو؛
- گسترش سازمان و اتخاذ سیاستهای درهای باز در قبال اعضای جدید بالقوه؛
- تداوم تلاشها در جهت عملیکردن موافقتنامههای کنترل تسلیحات، خلعسلاح و عدماشاعه؛
- گسترش حوزه جغرافیایی عملکرد ناتو و تبدیل به سازمانی فرامنطقهای؛
- تغییر ماهیت این تشکیلات دفاعی از «تدافعی» به «تهاجمی» و تغییر هدف استراتژیک آن از «دفاعجمعی» به «امنیتجمعی» که سیاستی اشاعهای، برونگرا و پیشدستانه را میطلبید؛
- تغییر ماهیت خطرها و تهدیدات پیشروی این سازمان از مواردی نظیر کمونیسم و بلوک شرق بهمواردی همچون تروریسم، اشاعه سلاحهای کشتارجمعی و بروز درگیریهای قومی؛
- پذیرش واقعیت افزایش تهدیدات بهلحاظ سرزمینی و موضوعی هم در سطح و هم مقیاس و
- فعالیت بهعنوان بازوی اجرایی سازمان ملل برای برقراری و اشاعه اصول و ارزشهای دموکراتیک در جوامعی که ارزشهایی مغایر با الگوهای دموکراسی غربی بر آنها حاکم بود.
تصویر شماره 3 : سیستم ژئوپلیتیکی نسل دوم ناتو
در تصویر سیستم ژئوپلیتیکی نسل دوم ناتو بهوضوح میتوان تفاوت اندازه را در محیطهای داخلی و خارجی سازمان مشاهده کرد. همچنان که مشخص است در این نسل، سطح محیط جغرافیایی داخلی ناتو بیشتر شده و بهنسبت نیز از سطح محیط جغرافیایی خارجی کم شدهاست. رهبران ناتو در نسل دوم با توجه به سقوط شوروی و کمرنگ شدن مخاطرات ناشی از رقابت با آن، از سختی مرز محیطهای داخلی و خارجی سازمان کاسته و ارتباطات دو محیط در سطح بسیار بالاتری از نسل اول قرار گرفت. برایناساس، ناتو از لحاظ تجدید ساختار تلاشهایی را در عرصه داخلی این سازمان از طریق ایجاد، حذف یا ادغام برخی بخشها و هم در عرصه خارجی از طریق تأسیس نهادهای مختلف آغاز کرد. تشکیل شورای مشارکت یوروآتلانتیک، طرح مشارکت برای صلح، شورای مشترک دائمی ناتو روسیه، کمیسیون ناتو - اوکراین، گروه همکاری مدیترانهای، کنفرانس امنیتی ناتو - ژاپن، شورای همکاری ناتو - آرژانتین، ابتکار همکاری استانبول و بهطورویژه سیاست درب باز برای عضویت کشورهای اروپای شرقی، نمونههایی از تجدید ساختار در نسل دوم سازمان پیمان آتلانتیک شمالی بودند.
با این تفاسیر و درنتیجه سیاست درب باز، ورودیها در سیستم نسل دوم ناتو علاوهبر اعضای رسمی قبل، برخیاز کشورهای اروپای شرقی نیز به این نوع از عضویت رسیدند و روند همکاریهای غیررسمی با سایر کشورها نیز آغاز شد و منطقه ژئوپلیتیکی جدید یوروآتلانتیک شکلگرفت و مرزهای خارج از منطقه کوچکتر از گذشته شد. درنتیجه ساختار ژئوپلیتیکی این نسل ناتو با حضور کشورهای جدیدی شکلگرفت و در این ساختار، بخشهای نظامی و دفاعی ناتو بهویژه کمیته نظامی ناتو بخشی از جایگاه قدرتمند خود را به بخشهای سیاسی و اقتصادی ناتو دادند تا زمینههای فعالیتهای ناتو در نسل دوم، گسترده تر از نسل اول گردد. پساز شکلگیری ساختار ژئوپلیتیکی نسل دوم ناتو، فرآیندی ژئوپلیتیکی که با تاکید بر فعالیتهای نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی در درون سیستم وجود داشت که زمینههای ایجاد کارکرد این نسل را فراهم مینمود، علاوهبر تقویت قدرت دفاعی کشورها و سازمان، بالابردن سطح همگرایی نظامی و تاکید بر فعالیتهای امنیتی، جاسوسی و ضدجاسوسی، افزایش همکاریهای سیاسی، کمک به بهبود وضعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای جدید عضو و تشریک مساعی سیاسی و اقتصادی به مهمترین اولویتهای فرآیند ژئوپلیتیکی ناتو در نسل اول اضافه شدند.
هرچند ناتو در نسل دوم نیز در اکثر موارد بهعنوان یک سازمان دفاعی معرفی میشد، بااینحال کارکرد ناتو فقط فعالیتها و اقدامات نظامی نبود. در بررسی عملکرد نسل دوم ناتو، نباید اقدامات این سازمان در زمینههای مختلف سیاسی و اقتصادی، فناوری و علوم نیز نادیده گرفت. در این دوره، ناتو توانست به سیاستهای اقتصادی و نظامی و مواضع بینالمللی کشورهای عضو انسجام بخشد و اتحاد و یکپارچگی سیاسی و ایدئولوژیک و توان دفاع دستهجمعی آنان را در بار دیگر حفظ کند. ایجاد پایگاهها و مراکز فرماندهی نظامی در مناطق مختلف اروپا و آمریکا، انجام مانورهای متعدد نظامی، جذب تدریجی اعضای جدید و گسترش حوزه جغرافیایی تحت نفوذ این سازمان، ایجاد پیمانهای دفاعی منطقهای مکمل ناتو در خاورمیانه و خاور دور، محاصره منطقه اوراسیا، تقویت توان بازدارندگی ناتو، افزایش سرعت واکنش نیروها در مواقع اضطراری و برگزاری اجلاسهای متعدد با هدف بررسی وضعیت روابط اعضا، از جمله اقدامات اعضای ناتو در این دوران است. سیستم ژئوپلیتیکی نسل دوم ناتو درنهایت علاوهبر تاکید بر کارکرد قبلی دفاع جمعی، مدیریت بحران را نیز بهعنوان کارکرد جدید خود ارائه نمود؛ کارکردی که رهبران ناتو با هدف پیشگیری در رهیافت نسل دومی ناتو گنجاندند. اعضای ناتو با این کارکرد جدید در سطوح منطقهای و بینالمللی ابتکارعمل در زمینه پاسداری از صلح، اقدامات بشردوستانه و عملیات اضطراری غیرنظامی را در دست گرفته و ماموریتهای جدیدی را در نسل دوم ناتو رقم زدند. در واقع اقدامات ناتو در بوسنی پس از فروپاشی شوروی در جریان جنگ مسلمانان و صربها بهخوبی تحول کارکردی ناتو را آشکار ساخت. پساز سقوط دیوار برلین برای نخستین بار از نیروهای ناتو در بوسنی بهره گرفتهشد و ضرورت تغییرات جدی در محیط امنیتی اروپا مورد توجه قرار گرفت؛ در واقع تعریف گسترده از تهدیدهای امنیتی، زمینه را برای توسعه جغرافیایی کارکردهای ناتو در دوران جدید فراهم آوردهاست.
در مجموع نسل دوم ناتو توانست با تلاش برای بقا، با ارائه مفهومی جدید مبنی بر تغییر وظایف و مأموریتهای این سازمان از «دفاع سرزمینی» به «دفاع از منافع جمعی اعضا در سراسر جهان»، تغییراتی در ساختار خود براساس شرایط نوین نظام بینالملل را ایجاد و حوزه نفوذ خود را نیز گسترش دهد. بروز بحران در منطقه خلیج فارس و حمله عراق به کویت که موجب اقدام یکپارچه جامعه جهانی در دفع اشغال کشور کویت شد، نقش مهمی در تبیین لزوم وجود یک نهاد بینالمللی نظامی و ضرورت تداوم حیات ناتو در آن زمان ایفا کرد و جهان را آماده مواجه با یک نهاد بینالمللی نظامی یکپارچهتر کرد.
[1]. از مجموع این دلایل شماره 1-2 و 3 دلایل بنیادی و دلایل 4-5 و 6 دلیل راهبردی هستند.
[2] Cornish
[3] United Nations Security Council(UNSC)
[4] Offensive Alliance
[5] Defensive Alliance
[6] European Security and Defence Identity(ESDI)
[7] North Atlantic Cooperation Council(NACC)
Reviews