کتاب های مرتبط
این فصل به بیان برخی از جنبههای دانش فعلی در رابطه با سر منشاء عزت نفس، مفهوم مدلهای چندبعدی عزت نفس و نتایج تحقیقات متعدد در این مورد میپردازد.
مانند سایر استراتژیهای مداخله، فعالیتهای این کتاب موثر خواهند بود اگر تسهیلگر در رابطه با این نظریهها دانش کافی داشته باشد. این امر منجر به نوعی سازگاری خلاقانه با محتوا، براساس نیازهای افراد یا گروههایی میشود که در یک چهارچوب تعیین شده در حال کار با آنها هستیم. به این ترتیب حمایت از کودکان در ساخت عزت نفس تبدیل به یک «نگرش و یک رویکرد» میشود (گورنی[1] 1988، ص 126)؛ این یک روش زندگی کردن است تا یک رویه با یک محصول نهایی یا کاری که با کودکان انجام میدهیم تا احساس بهتری داشته باشند.
عزت نفس چیست؟ چگونه میتوانیم آن را بسنجیم؟ چگونه توسعه مییابد؟ اگر عزت نفس پایین باشد چه اتفاقی میافتد؟ در مقالات تحقیقاتی، کتابهای دانشگاهی و کتابهای کمک به خویشتن در طی بیست سال گذشته یا حتی بیشتر به این سوالات پاسخ داده شده است به گونهای که براساس نظر عمومی عزت نفس یک عامل اولیه در ساخت و حفظ جامعه، زندگی مناسب از بعد احساسی و ذهنی است که نقش مهمی نیز در دستاوردهای دانشگاهی و سلامت فیزیکی ایفا میکند.
کیفیت رابطهی والد و نوزاد تازه متولد شده و شکل وابستگی مطمئن بین آنها، مدتهاست که به عنوان عامل مهم در بهبود سلامت خودپنداره و احساس ارزشمند بودن و شایستگی به شمار میرود (به عنوان مثال آینسورث[2]، بل و استایتون[3] 1971؛ بالبی[4] 1969؛ مین و سولومون[5] 1990) الگوهای عزت نفس که در سالهای اولیه کودکی شکل میگیرند به صورت دائمی در دوران بزرگسالی نیز حفظ شده و تاثیرات گستردهای نه تنها برخود فرد بلکه بر گروه خانواده و حتی گستردهتر از آن بر جامعه دارند. بایستی به ذات عزت خانواده و عزت فرهنگی نیز توجه کرد ولی ریشههای این مفاهیم مطمئناً در پرورش عزت نفس سالم در سالهای اولیهی کودکی قرار دارد. خود این مسئله شامل حمایت و مراقبت والدین به ویژه کسانی که خودشان درگیر موضوعات مرتبط با ارزش قائل شدن برای خویشتن میباشند، است.
من از عبارت “عزت نفس سالم ” استفاده میکنم تا بر این حقیقت تاکید کنم که ما نیاز به حساب کردن بر روی خانواده و دورنماهای فرهنگی داریم و باید توجه داشته باشیم که “عزت نفس بالا ” ممکن است گاهی اوقات (اشتباهاً) به صورت احساس خوب در رابطه با خویشتن و احتمالاً ضرر رساندن به دیگران دیده شود. البته این نکته هدف ما از حمایت به منظور ایجاد و نگهداریعزت نفس سالم نیست. در حقیقت میتوان به این نکته اشاره کرد که بسیاری ازکودکان و بزرگسالانی که برخی از ویژگیهای مرتبط با خودشیفتگی و تکبر را نمایش میدهند واقعاً دارای عزت نفس پایینی هستند و در نتیجه شدیداً سعی میکنند احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند.
در رابطه با فراز و نشیبهای عزت نفس به صورت گسترده مطالبی نوشته شده است (به عنوان مثال مراک[6] 1999) ولی یک نکته خاص باقی مانده است: عبارت عزت نفس امروزه در زبان روزمره ما جا افتاده است. احساس عزت نفس پایین مکرراً موضوع مقالاتی در مجلات تربیتی و کتابهای معروف روانشناسی بوده و این موضوع نگرانی بسیاری از والدینی است که کودکانشان دارای تنشهای اجتماعی هستند و به همین منظور زمانهای بسیار زیادی را در محیطهای درمانی و مدارس صرف میکنند.
براساس تجربه من عزت نفس توسط اغلب والدین، مربیان و بسیاری از مراجعان بزرگسال به عنوان منبعی دور از دسترس دیده میشود، به جای اینکه آن را چیزی ببینند که میتوان از طریق عشق ورزیدن، تعاملات عاقلانه و ایجاد مهارتها و دانش خاص پرورش داد. با این حال این وضعیت به مرور در حال تغییر است اکنون که با دانش بیشتری در مورد عزت نفس تجهیز شدهایم در موقعیت بهتری برای حمایت از رشد سالم و نگهداری آن و به کار گرفتن قواعد علمی در تعاملات روزمرهمان با کودکان قرار داریم.
علوم اعصاب و عزت نفس
در سالهای اخیر مطالعات محققان علوم اعصاب نشان داده است که تعاملات مثبت و منفی به صورت مستقیم بر تعادلات شیمیایی و ساختار عصبی- منطقی مغز در حال رشد یک نوزاد تاثیر دارد. لیز الیوت[7]، دانشمند علوم اعصاب، به تحقیقی اشاره میکند که به وسیلهی محققان دانشگاه واشنگتن انجام شده که در آن EEG لب قدامی مغز (الکتروانسفالوگرام[8]) در نوزادان مادران افسرده و غیرافسرده اندازه گیری شده است. آنها دریافتهاند که بعد از حدود یکسال، نوزادان مادران افسرده الگویی متفاوت از پاسخهای عصبی نسبت به نوزادان گروه کنترل ارائه میکنند. در طی تعاملات جذاب آنها متوجه شدهاند که نیمکره چپ (بخش شادمانی) نسبت به نوزادان گروه کنترل فعالیت کمتری دارد (الیوت 1999).
سطوح هورمونهای زیست شیمیایی مانند سروتونین[9] (هورمون شادمانی) و کورتیزول[10] (هورمون استرس) براساس تماسهای فیزیکی مثبتی که کودک دریافت کرده است به صورت گستردهای متغیر هستند:
استرس در دوران کودکی (همانند نادیده گرفته شدن مستمر در زمان گریه کردن) میتواند بسیار پرخطر باشد زیرا سطوح بالایی از کورتیزول در ماههای اولیه زندگی میتواند بر رشد سایر سیستمهای انتقال دهندههای عصبی که مسیرهای آنها همچنان در حال تعیین شدن است تاثیر بگذارد... در زمان استرس این سیستمهای زیست شیمیایی متعدد به گونهای تغییر جهت میدهند که برای فرد، تنظیم کردن خویشتن در زندگی آینده بسیار مشکلتر میشود (گرهارد[11] 2004، ص 65).
برنامه ماساژ در مدرسه که به وسیله میا المستر[12] از سوئد و سیلوی هتو[13] از کانادا توسعه یافته است، امروزه در بسیاری از مدارس انگلستان به عنوان راهی برای کمک به کودکان در ساخت عزت نفس و احترام به یکدیگر استفاده میشود. لمس مثبت مانند این نوع ماساژ “که توسط کودکان فقط بر روی یکدیگر فقط بر پشت، سر، دستها و گردن انجام میشود ” موجب آزاد شدن اکسیتوسین در مغز میگردد این هورمون به عنوان ابزاری کمکی برای فرآیند وابستگی بعد از زایمان شناخته شده و مرتبط با آزاد سازی کورتیزول بوده که اثری آرام بخش و تسکین دهنده دارد. گزارشهای معلمان نشان میدهد که در بین فواید متعدد به کارگیری این برنامه در برنامه درسی سطح تمرکز کودکان افزایش و سطح آشفتگی و پرخاشگری آنها کاهش یافته و کودکان مهارتهایی در رابطه با همدلی و تحمل یکدیگر فراگرفتهاند. چنین گزارشهایی مجدداً امتیازات استفاده از یک رویکرد یکپارچه برای ساخت عزت نفس سالم را آشکار مینماید.
ارتباط بین عزت نفس و خودپنداره
در کل، روانشناسان عزت نفس را در قالب رابطهی آن با خودپندارهی ما تعریف میکنند. آر بی برنز[14] طی خلاصهای موجز در رابطه با پیچیدگیهای این جنبهی انسانها، تعریف زیر را ارائه میکنند: “خودپنداره تصویری ترکیبی از آن چیزی است که فکر میکنیم هستیم، فکر میکنیم میتوانیم به دست بیاوریم، فکر میکنیم دیگران در مورد ما چه نظری دارند و آنچه دوست داریم باشیم ” (برنز 1979، ص 6)
عزت نفس به ارزیابی ما از خودپندارهی خودمان وابسته است. میتوان آن را به صورت “درجهی نسبی ارزشمندی یا قابلیت پذیرفته شدن که افراد احساس میکنند خودپندارهشان دارا است ” تعریف کرد (گورنی 1988، ص 39) در واقع این مفهوم جزء لاینفک تجربیات زندگی ما و تاثیرات افراد مهم بر آن میباشد. همچنین این تجربیات بر تصاویری که ما از خود ایدهآلمان (شخصی که دوست داریم یا فکر میکنیم باید آنگونه باشیم) داریم نقش دارند. تفاوت بین خود ادراکی (خودپنداره) و خود ایدهآل، شاخصی برای سطوح عزت نفس است.
در سالهای اولیهی کودکی خودپنداره و در نتیجه عزت نفس ما بسیار قابل انعطاف بوده و وابستگی زیادی به روشی دارند که ما بر اساس آن واکنشهای سایر افراد به کردار و گفتار خویش را درک میکنیم:
نوزادی که به دنیا میآید هیچ گذشتهای ندارد، هیچ تجربهای در کنترل خود ندارد، هیچ ابزاری برای قضاوت در مورد ارزش خود ندارد. او باید بر تجربیاتی که با افراد پیرامونش دارد و پیامهایی که آنها در مورد ارزش او به عنوان یک انسان به وی میدهند تکیه کند (ساتیر[15] 1972، ص 24)
یک کودک با عزت نفس پایین تمایل به جستجوی اطلاعاتی برای تایید نگاه ضعیفش به خود داشته و ممکن است شروع به تفسیر غلط رفتار و گفتار سایر افراد به منظور ایجاد تجربیاتی جدید مطابق با خودپندارهی منفی خود بکند. اگر او برای نگهداری عزت نفس وابسته به منابع بیرونی بماند با مشکلاتی روبرو خواهد شد که مواجهه با آنها بسیار سختتر است.
چنین کودکی با این احساس بزرگ میشود که باید موفق یا خوب یا مورد تایید همه مردم باشد تا بتواند کمی احساس ارزشمندی کند... به این ترتیب این افراد که برای حفظ عزت نفسشان به منظور کسب موفقیت در شرایط و محیط فعلی کاملا وابسته هستند هیچ توجهی به موقعیتهای گذشته یا احتمالات آینده ندارند (استور[16] 1989، ص 96)
بدون شک بخش عمدهای از ما کمابیش از این ارزیابیهای واقعی یا ادراکی دیگران در زندگیمان تاثیر پذیرفتهایم. ولی در کل اگر تجربیات اولیهی ما مثبت باشند به تدریج قادر هستیم خود را به صورت موثر ارزیابی کرده و احساسات مرتبط با ارزشمندی خود را درونی کنیم. به این ترتیب تکیه ما به موافقت و تاکید دیگران در مورد خودمان کمتر و کمتر میشود. خودآگاهی و خوداتکایی ما در این زمینه از جمله عناصر اساسی و الزامی عزت نفس هستند (صفحات 14 تا 15 را ببینید).
ماهیت خودارزشیابی
برای شروع، خودارزشیابی بسیاری از کودکان شامل توصیفی از رفتارها، تواناییها و علایق میباشد. آنها معمولاً به شکل غیرواقعی مثبت و متمایل به درگیر کردن قطبهای مخالف خوب و بد شامل احساسات خوب و احساسات بد هستند.
سوزان هارتر[17] روانشناس رشد در جستجوی جامعش از “خود ” بر اهمیت تمایز بین موارد زیر تاکید دارد:
خودارزشیابیهایی که ویژگیهای عمومی فرد را نمایش میدهند (مانند من یک آدم ارزشمند هستم) و آنهایی که حس شخصی فرد از میزان کفایتش در دامنههای خاصی مانند صلاحیت شناختی خود (مانند من با هوش هستم)، شایستگی اجتماعی (مانند همسالانم من را دوست دارند)، شایستگیهای ورزشی (من ورزشکار خوبی هستم) و غیره (هارتر 1999، ص 5)
گسترش خودارزشیابیها در دامنههای متعدد بر حس عمومی خودارزشمندی ما تاثیر گذاشته که این امر وابسته به میزان اهمیتی است که ما به هر یک از این دامنهها میدهیم.
تمامی دامنهها به یک اندازه در دسترس یا مرتبط با عزت نفس نیستند و سطوح عزت نفس در دامنههای مختلف براساس شرایط متغیر است. همانگونه که کوپر اسمیت[18] (1967) و سایرین اشاره کردهاند تغییرات طبیعی در خودارزشیابی در موقعیتها و زمانهای گوناگون میتوانند اتفاق بیافتند. این تغییرات ممکن است به دلیل نوع کاری که تلاش میکنیم انجام دهیم، وضعیت روحی ما در آن لحظه یا نگرش غالب افراد مهم در زندگیمان رخ دهند. بخش عمدهای از این تغییرات جزئی طبیعی از عزت نفس سالم هستند. با اینحال برخی کودکان کنترل این نوسانات را مشکل مییابند به گونهای که خودارزشیابیهای منفی در برخی دامنههای خاص به صورت خودکار بر عزت نفس عمومی آنها تاثیر گذاشته و موجب از بین رفتن و نابود شدن آن میشود.
گرینیر[19]، کرنیس[20] و واشول[21] پیشنهاد کردهاند که:
افراد نه تنها در سطوح عزت نفسشان با هم متفاوت هستند بلکه در مورد میزان ثبات یا عدم ثبات عزت نفسشان نیز تفاوت دارند. چنین افرادی که در ثبات عزت نفس با هم متفاوت هستند حداقل از لحاظ دو عامل قابل بررسی هستند... میزان سرمایهگذاری افراد بر احساساتشان از ارزشمندی خود در خروجیهای روزمره و میزان خنثیسازیهای خودپندارههایشان. به طور ویژه به نظر میرسد اغلب مردمی که بر احساساتشان از خودارزشمندی سرمایهگذاری کرده و کمتر به توسعهی خودپندارههایشان میپردازند عزت نفس ناپایدارتری خواهند داشت (گرینیر و همکاران 1995، ص 67)
هارتر برخی نتایج مهم استفاده از چنین مدلهایی (برخلاف تمرکز صرف بر خود ادراکات عمومی) را بیان میکند. وی ابتدا اشاره میکند که ابزارهای خود گزارشدهی مورد استفاده در انجام خودارزیابیهای دامنههای رقابتهای خاص تفاوت بسیاری براساس جنسیت دارد به گونهای که مردان اغلب خود را در دامنههای رقابتهای ورزشی و ظاهر فیزیکی برتر میبینند. همچنین در تمام فرهنگها پرورش کودک روش واحدی نداشته و مفاهیم مشترکی از نفس و عزت نفس وجود ندارد. به عنوان مثال در بررسی کار تریاندیث[22] (1972 تا 1974)، پروفسور فیلیپ بونارد[23] پیشنهاد میکند:
دانشجویان متعلق به فرهنگهای مبتنی بر استقلال فردی که در آنها تاکید بر ارزشهایی مانند خودانگیزشی و توسعه نفس میباشد ممکن است سطوح بالاتری از عزت نفس را نسبت به دانشجویان فرهنگهای مبتنی بر اصول اجتماعی که در آنها تاکید بر ارزشهایی مانند کار با یکدیگر، احترام به دیگران و برآوردهسازی نیازهای سایرین میباشد بیان کنند (بونارد 2005، ص 85)
همچنین هارتر به صورت خاص به این نکته تاکید دارد که کودکان دارای معلولیت جسمی یا بیماریهایی مانند آسم، دیابت و سرطان اغلب خود را در دامنههای مختلف شبیه به کودکانی ارزیابی میکنند که دارای چنین ناتواناییها یا بیماریهایی نیستند. وی چندین دلیل برای این مسئله شامل انکار ناآگاهانه، سرگردانی بین واقعیت و خود ایدهآل و بیمیلی به آشکار کردن ادراکات درونی واقعی خود برای محققان بیان میکند. همچنین ممکن است چنین کودکانی خود را با سایر کودکان در یک وضعیت مشابه مقایسه کنند یا با نگاهی مثبتتر ممکن است بسیاری از کودکان دارای بیماری یا معلولیت بتوانند به یک نقطهی از سازگاری سالم دست پیدا کنند.
چنین کودکانی به نظر میرسد که از مقایسه اجتماعی متمرکز بر چگونگی برخورد آنها با مشکلاتشان اجتناب میکنند. در نتیجه میتوانند خود ارزشیابیهای مثبتی که سالم و عملکردی هستند را ضمن مقابله با چالشهایی که ناشی از شرایطشان میباشد، حفظ کنند (هارتر 1999، ص 139).
تاکید بر این نکته که چنین مدلهای چند بعدی خود ارزشیابی یک دور نمای نظری ارائه میکنند حائز اهمیت است. البته اغلب ما به عنوان شخصیتهای منفرد تمایل داریم که در جنبههایی که به خودمان نگاه میکنیم خاصتر باشیم. خوشبختانه همه ما به صورت کامل با مدلهای نظری هماهنگ نیستیم با اینحال این مسئله چهارچوبی به ما میدهد که به کمک آن عزت نفس را بررسی کنیم.
عزت نفس سالم ارتباط تنگاتنگی با شایستگیهای واقعی و ادراکی و آنچه نظریهپرداز آموزش اجتماعی آلبرت بندورا[24] آن را خودکارایی مینامد دارد: این عقیده که ما میتوانیم کاری را انجام دهیم و بر رویدادهایی که در زندگیمان تاثیرگذار هستند اثر بگذاریم. بندورا (1977، 1989) پیشنهاد میکند که افرادی که درک بالایی از خود کارایی دارند اغلب بهتر از کسانی که دارای توانایی یکسان ولی باور کمتر نسبت به خود هستند عمل میکنند. این افراد بیشتر با کارهای مشکل کنار آمده و از استراتژیهای موثرتر حل مسئله استفاده میکنند. ایشان همچنین تمایل به تعیین اهداف بیشتر برای خود داشته و تمرکز کمتری بر نتایج ممکن ناشی از شکست دارند. سطح استحکام احساسات یک فرد در مورد خودکارایی میتواند براساس عوامل متعددی شامل تجربیات خاص، تشویقهای شفاهی سایر افراد و وضعیت فیزیولوژیکی کنونی وی تغییر کند.
بندورا همچنین نشان میدهد کودکان چگونه استانداردهای بزرگسالانی که برایشان مهم هستند را درونی کرده و چگونه این استانداردها را بعداً به خود تحمیل میکنند. وی معتقد است که این نتایج کنترل نفس در رفتارها بسیار قدرتمندتر از نتایج حاصل از محیط بیرونی میباشد: “هیچ تنبیه زیانآورتری نسبت به تحقیر نفس وجود ندارد ” (بندورا 1971، ص 28)
نتایج ارزیابی و مداخله
تمام این عوامل باید در زمان ساختاردهی مداخلههای مناسب و انجام ارزیابی سطوح عزت نفس مورد توجه قرار گیرند. ما باید آگاه باشیم که کدام نواحی عزت نفس را تحت حمایت قرار داده و این نواحی چگونه در سایر نواحی نمود پیدا میکنند. همچنین باید از تفاوتهای ممکن فردی و جنسیتی آگاه بوده و نسبت به تعامل خود با کودکان و حمایت والدین در این فرآیند حساس باشیم.
با توجه به ارزیابیها تاکید کنونی بر سنجشهای خروجی و تمرینهای مبتنی بر مدرک در بخش عمدهای از کار ما، ممکن است ما را به سمت استفاده از پرسشنامهها و فهرستهای بررسی سوق دهند که محدودیتهای خاص خود را دارند. ممکن است ماهیت پیچیده عزت نفس، ارزیابی را با مشکل مواجه کند. ممکن است در هر یک از گامهای ارزیابی عزت نفس با خطر قضاوت کردن و پررنگ کردن نواحی که نسبت به آنها برای کودک حساس هستیم مواجه شویم. پیشنهاد نمیکنم که از چنین ابزارهایی در زمان در دسترس بودن استفاده نکنیم ولی باید در مورد استفاده از آنها به صورت صحیح هشیار باشیم. (بخش پیشنهادهایی برای مطالعه بیشتر را در انتهای همین فصل را ببینید.)
عناصر اساسی عزت نفس سالم
مشاهدات و تجربیات بالینی من نشان میدهند که هفت عنصر کلیدی وجود دارند که پایههای زندگی سالم اجتماعی و احساسی را شکل داده و در نتیجه منجر به یک عزت نفس سالم میشوند. با بزرگترشدن و رشد کودک برخی از این عناصر ممکن است به احساس وی از خودارزشی و شایستگی تاثیر بیشتری نسبت به سایرین داشته باشند ولی همه آنها تا حدودی مورد نیاز هستند.
این تعامل متقابل است (سطوح سالم عزت نفس موجب تقویت و رشد این هفت عنصر میشود) و این فرآیند به صورت مستمر و همیشگی در جریان است. این عناصر عبارتند از:
خودشناسی
این عامل در رابطه با فهمیدن آن است که من چه کسی هستم و چه جایی در جهان اجتماعی خودم دارم. این عامل شامل موارد زیر است.
- درک تفاوتها و تشابهات به عنوان مثال من چه تفاوتی از لحاظ ظاهر و شخصیت با سایرین دارم یا چگونه میتوانم یک علاقه مشترک با سایرین داشته باشم.
- دانستن اینکه من گاهی اوقات میتوانم براساس وضعیتی که در آن هستم به شکلهای مختلفی رفتار کنم و شخصیت من جنبههای متعددی دارد.
- رشد و حفظ ارزشهای شخصی من
- ایجاد یک حس از تاریخچهی شخصی من (داستان خود من)
خود و دیگران
این عامل شامل موارد زیر است:
- درک لذتها و چالشهای روابط: یادگرفتن همکاری با دیگران، قادر بودن به دیدن چیزها از نقطهنظر سایر افراد و توسعهی یک درک از اینکه دیگران من را چگونه میبینند، یادگیری احترام گذاشتن و تحمل نقطهنظر سایر افراد.
- توسعه و حفظ هویت شخصی خودم به عنوان یک انسان مستقل ضمن آگاهی از وابستگیهای متقابل طبیعی روابط و توسعه یک حس از داستان خانوادگی/فرهنگی من
- درک احساسات من و آگاهی از نحوه بیان آنها. برای عزت نفس سالم من نیاز به توسعهی یک حالت ارتجاعی احساسی دارم که ضمن غرقنشدن در احساساتم بتوانم با ناامیدیها مقابله کنم. من نیاز دارم که بدانم میتوانم نحوه بیان مناسب احساساتم را انتخاب کنم به جای اینکه آنها را انکار کرده یا سرکوب کنم یا به صورتی نامناسب عمل کنم. به شکلی مشابه نیاز دارم بتوانم احساسات سایر افراد را درک کرده و بین احساسات خودم و دیگران تمایز قائل شوم.
خودپذیری
این عامل شامل موارد زیر است:
- شناخت نقاط قوت خودم و آگاهی از نواحی که در آنها مشکل داشته و ممکن است بخواهم بیشتر بر روی آنها کار کنم. این امر شامل این است که بپذیرم اشتباه کردن طبیعی است و گاهی اوقات بهترین راه یاد گرفتن است.
- داشتن احساس خوب در رابطه با بدن فیزیکی خودم
خوداتکایی
این عامل شامل موارد زیر است:
- آگاهی از اینکه چگونه از خودم به صورت فیزیکی و احساسی مراقبت کنم و توسعه یک درک از اینکه زندگی اغلب مشکل است ولی چیزهای زیادی وجود ندارند که میتوانم برای کمک به خودم در این مسیر انجام دهم.
- ساخت یک مقیاس از استقلال و خود انگیزشی: قادر بودن به نظارت بر خود و تطبیق فعالیتها، احساسات و افکارم براساس ارزیابیهای واقعی از پیشرفتم و باور این نکته که من بر زندگیم تسلط داشته و میتوانم با چالشها در زمان بروزشان مقابله کنم.
- کاهش اتکایم به نظرات و ارزیابیهای سایر افراد
خودبیانگری
این عامل شامل موارد زیر است:
- درک این که ما چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنیم شامل یادگیری خواندن علائم فراتر از کلمات به گونهای که بتوانیم دیگران را به درستی بفهمم و خودم را به صورت کامل و مناسب بیان کنم.
- ایجاد خلاقیت در خودبیانگری و درک و تجلیل راههای منحصر به فرد و متفاوتی که هر یک از ما خودمان را بیان میکنیم.
اعتماد به نفس
این عامل شامل موارد زیر است:
- دانستن اینکه نظرات، افکار و کارهای من دارای ارزش هستند و من حق بیان آنها را دارم.
- توسعه دانش و تواناییهای من به گونهای که احساس کنم میتوانم روشهای متفاوت حل مسئله را تجربه کرده و آنقدر منعطف باشم که بتوانم در صورت نیاز استراتژیهایم را عوض کنم.
- قادر بودن به پذیرش چالشها و تصمیمگیری
- مطمئن بودن نسبت به خود به گونهای که من را قادر به برخورد موفق با موارد غیرمنتظره کند.
خودآگاهی
خودآگاهی پایه اصلی خودارزشیابی واقعگرایانه میباشد. این عامل شامل موارد زیر است:
- بسط توانایی تمرکز بر مکان و زمان فعلی به جای غرق شدن در افکار منفی گذشته و آینده
- یادگرفتن گوش دادن به بدن و احساساتم به گونهای که از احساساتم در زمان بروزشان آگاه شوم.
- درک اینکه تغییرات احساسی، روانی و فیزیکی بخش طبیعی از زندگی من هستند و من انتخابهایی در مورد نحوه تغییر و رشدم دارم.
جنبههای هر یک از این هفت عنصر بنیادی در فصلهای دوم تا هشتم از فعالیتهای کودک در باب سوم این کتاب مطرح شده است ولی این تقسیمات به نوعی اختیاری هستند زیرا تمام این نواحی در واقعیت به هم وابستهاند. هیچ بخشی از فعالیتها برای خودآگاهی وجود ندارد زیرا این عامل جزئی درونی از سایر بخشها است (یادداشتهای مربوط به هر عنصر تحت عنوان رئوس مطالب جلسه برای والدین در باب چهارم را نیز ببینید).
خلاصه
کارهای زیادی میتوان انجام داد تا به کودکان کمک کرد که عزت نفس سالم در مواجهه با چالشهای متعدد زندگی برای خود ساخته و حفظ کند همچنین میتوان به کودکی که احساس عزت نفسش خرد شده است کمک کرد. در موارد شدیدتر تاثیرات فیزیولوژیک کمبود یا نبود روابط عاطفی در طی دوران نوزادی بدون شک الگوی بازیابی این احساس را پیچیده خواهد کرد. وظیفه کمک به چنین کودکان مشکلداری برای بازیابی عزت نفس یا ساختن عزت نفسی که پیشتر وجود نداشته است کاری پیچیده و چند لایه است.
به صورت همزمان نباید تاثیر یک بزرگسال مراقب که میتواند در کنار کودک باشد و داستانش را با پذیرش، احساس همدردی و خرد بشنود در زندگی کودک دستکم گرفت. به عنوان تسهیلگران (که شامل والدین نیز میباشند) ما میتوانیم به وسیله روشهای زیر از کودک حمایت کنیم:
- کنجکاو بودن نسبت به گفتگوهای درونی آنها با خود (نظریه آنها در مورد خودشان)
- نمایش گرما و احترام برای آنها به عنوان یک شخص منحصر به فرد
- آگاهی کامل از چگونگی تاثیر رفتارها و کلام ما بر خودپندارهی کودک و در نتیجه، سطوح عزت نفسش
- کمک به آنها برای ایجاد خودآگاهی و درک چگونگی تاثیر رفتارهای آنها بر سایر مردم
- کمک به آنها برای ایجاد توانایی انجام خودارزشیابیهای واقعی
- کمک به آنها برای فهمیدن اینکه عزت نفس میتواند از لحاظ شکل و شدت براساس عوامل مختلف متعددی تغییر کند و اینکه این تغییر طبیعی است و نیاز نیست که تاثیر منفی بر احساس کلی آنها نسبت به خودشان و ارزشمندیشان داشته باشد.
این کار به طور کلی کار کوچکی نیست ولی اگر کسی بتواند این نوع زندگی را در تعاملات روزمرهاش با کودکان به کار گیرد بسیار ارزشمند خواهد بود.
منابع
- Ainsworth, M.D.S., Bell, S.M.V. and Stayton, D.J. (1971) ‘Individual differences in Strange Situation behaviour of one-year-olds.’ In H.R. Schaffer (ed.) The Origins of Human Social Relations. New York: Academic Press.
- Bandura, A. (1971) Social Learning Theory. Englewood Cliffs, NJ: Prentice-Hall.
- Bandura, A. (1977) ‘Self-efficacy: Toward a unifying theory of behaviour change.’ Psychological Review 84, 191–215.
- Bandura, A. (1989) ‘Perceived self-efficacy in the exercise of personal agency.’ The Psychologist:Bulletin of the British Psychological Society 10, 411–24.
- Bowlby, J. (1969) Attachment and Loss. Volume 1: Attachment. London: The Hogarth Press and TheInstitute of Psychoanalysis.
- Bunard, P. (2005) Counselling Skills for Health Professionals (4th edition). Cheltenham: Nelson Thornes Ltd.
- Burns, R.B. (1979) The Self Concept in Theory, Measurement, Development and Behaviour. New York: Longman.
- Coopersmith, S. (1967) The Antecedents of Self-Esteem. San Francisco, CA: W.H. Freeman and Company.
- Eliot, L. (1999)What’s Going on inThere? How the Brain and Mind Develop in the First Five Years of Life. New York: Bantam.
- Gerhardt, S. (2004) Why Love Matters. How Affection Shapes a Baby’s Brain. London: Routledge.
- Greenier, K.D., Kernis, M.H. andWaschull, S.B. (1995) ‘Not all high (or low) self-esteem people are the same. Theory and research on stability of self-esteem.’ In M.H. Kerns (ed.) Efficacy, Agency, and Self-Esteem. New York and London: Plenum Press.
- Gurney, P. (1988) Self-Esteem in Children with Special Educational Needs. London and New York: Routledge.
- Harter, S. (1999) The Construction of the Self. New York: Guilford Press.
- Main, M. and Solomon, J. (1990) ‘Procedures for identifying infants as disorganised/disorientated during the Ainsworth Strange situation.’ In M. Greenberg, D. Cicchetti and M. Cummings (eds) Attachment During the Preschool Years: Theory, Research and Intervention. Chicago: University of Chicago Press.
- Mruk, C.J. (1999) Self-Esteem: Research, Theory and Practice (second edition). London: Free Association Books.
- Satir, V. (1972) Peoplemaking. London: Souvenir Press.
- Storr, A. (1989) Solitude. London: Fontana.
- Triandis, H.C. (1972) ‘Collectivism v. individualism.’ In W.B. Gudykunst and Y.Y. Kim (eds) Readings on Communicating with Strangers. New York: McGraw Hill.
- Triandis, H.C. (1994) ‘Cultural syndromes and emotions.’ In S. Kitayama and H.R. Markus (eds) Emotion and Culture: Empirical Studies of Mutual Influence. Washington, DC: American Psychological Association.
پیشنهادهایی برای مطالعهی بیشتر
برای بررسی ارزیابیهای عزت نفس موارد زیر را ببینید.
- Butler, R.J. and Gasson, S.L. (2005) ‘Self esteem/self concept scales for children and adolescents:A review.’ Child and Adolescent Mental Health 10, 4, 190–201.
- Plummer, D.M. (2007) Self-Esteem Games for Children. London: Jessica Kingsley Publishers.
اطلاعات تماس
برای کسب اطلاعات در مورد ماساژ در برنامهی مدارس انگلستان به وب سایت زیر رجوع کنید:
- massageinschoolsassociation.org.uk
[1]Gurney
[2]Ainsworth
[3]Bell and Stayton
[4]Bowlby
[5]Main and Solomon
[6]Mruk
[7]Lise Eliot
[8]Electroencephalogram
[9]Serotonin
[10]Cortisol
[11]Gerhardt
[12]Mia Elmaster
[13] Sylvie Hetu
[14]R.B. Burns
[15]Satir
[16]Storr
[17]Susan Harter
[18]Coopersmith
[19]Greenier
[20]Kernis
[21]Waschull
[22]Triandis
[23]Professor Philip Bounard
[24]Albert Bendora
Reviews