کتاب های مرتبط
بعدازظهر جمعه در ماه مه 2002، لری پیج مشغول بازی در سایت گوگل بود، عبارات جستجو را تایپ میکرد و میدید که چه نوع نتایج و تبلیغاتی را دریافت میکند. او از چیزی که میدید راضی نبود. او یک پرس و جو را برای یک چیز وارد میکرد، و در حالی که گوگل با تعداد زیادی نتایج ارگانیک مرتبط بازگشت، برخی از تبلیغات کاملاً بی ارتباط با جستجو بودند.22جستجو برای چیزی مانند «کاوازاکی H1B» آگهیهای زیادی برای وکلایی به دست میدهد که به مهاجران برای دریافت ویزای H-1B آمریکا کمک میکنند، اما هیچکدام به موتور سیکلت قدیمی که در جستجو به آن اشاره شده بود، مربوط نمیشود. یا جستجوی «نقاشیهای غار فرانسوی» آگهیهایی را ارائه داد که میگفتند «نقاشیهای غار فرانسوی را در… بخرید»، با نام یک خردهفروش آنلاین که آشکارا نقاشیهای غار فرانسوی (یا حتی فکس آنها) را در اختیار نداشت. لری از این که موتور AdWords، که تشخیص میداد کدام تبلیغات با کدام پرسشها بهتر عمل میکند، گهگاه کاربران ما را در معرض چنین پیامهای بیفایده قرار میدهد، وحشت داشت.
در آن مرحله، اریک هنوز فکر میکرد که گوگل یک استارتآپ نسبتاً عادی است. اما آنچه در طول هفتاد و دو ساعت بعد اتفاق افتاد این تصور را کاملاً تغییر داد. در یک شرکت معمولی، مدیرعامل با دیدن یک محصول بد، با مسئول محصول تماس میگیرد. یک یا دو یا سه جلسه برای بحث در مورد مشکل، بررسی راهحلهای بالقوه و تصمیمگیری در مورد یک اقدام وجود دارد. یک طرح برای اجرای راه حل جمع میشود. سپس، پس از مقدار مناسبی از تست تضمین کیفیت، راه حل راه اندازی میشود. در یک شرکت معمولی، این چند هفته طول میکشد. این کاری نیست که لری انجام داد.
در عوض، صفحات حاوی نتایجی را که دوست نداشت چاپ کرد، تبلیغات توهینآمیز را برجسته کرد، آنها را روی یک تابلوی اعلانات روی دیوار آشپزخانه کنار میز بیلیارد گذاشت و با حروف بزرگ این آگهیها را مکث کرد. سپس به خانه رفت. به کسی زنگ نزد و ایمیل نزد. او یک جلسه اضطراری تعیین نکرد. او موضوع را به هیچ کدام از ما ذکر نکرد.
در ساعت 5:05 صبح دوشنبه بعد، یکی از مهندسان جستجوی ما، جف دین، ایمیلی ارسال کرد. او و چند تن از همکارانش (از جمله ژرژ هاریک، بن گومز، نوام شازیر، و اولکان سرسین اوغلو) یادداشت لری را روی دیوار دیده بودند و با ارزیابی لری در مورد نسبی بودن تبلیغات موافق بودند. اما این ایمیل فقط با بنیانگذار مطابقت نداشت و مقداری برومید ساده در مورد بررسی مشکل اضافه نکرد. در عوض، شامل یک تجزیه و تحلیل دقیق از چرایی بروز مشکل، توصیف یک راه حل، شامل پیوندی به اجرای نمونه اولیه راه حلی بود که این پنج نفر در آخر هفته کدگذاری کرده بودند، و نتایج نمونه را ارائه کرد که نشان میداد چگونه نمونه اولیه پیشرفت کرده است. سیستم فعلی در حالی که جزئیات راه حل ساده و پیچیده بود (عبارت مورد علاقه ما از یادداشت: "بردار اصطلاح قطعه پرس و جو")، خلاصه آن این بود که ما یک «امتیاز مربوط به آگهی» را محاسبه میکردیم که کیفیت آگهی مرتبط با پرس و جو را ارزیابی میکرد و سپس تعیین میکرد که آیا آگهی بر اساس آن امتیاز در کجا قرار میگیرد یا خیر. این بینش اصلی - اینکه تبلیغات باید بر اساس ارتباط آنها قرار گیرد، نه فقط بر اساس میزان تمایل تبلیغ کننده به پرداخت و تعداد کلیکهایی که دریافت کرده است - پایه ای شد که موتور AdWords گوگل و یک تجارت چند میلیارد دلاری بر اساس آن ساخته شد. .
و ضربه زننده؟ جف و تیم حتی در تیم تبلیغات هم حضور نداشتند. آنها تازه بعدازظهر جمعه در دفتر بودند، یادداشت لری را دیدند و فهمیدند که وقتی مأموریت شما سازماندهی اطلاعات جهان و در دسترس قرار دادن آن در سطح جهانی و مفید کردن آن است، تبلیغات (که اطلاعات هستند) بد است (که اینطور نیست). مفید) یک مشکل است. بنابراین تصمیم گرفتند آن را درست کنند. درآخر هفنه.
Reviews